گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۷۸

آمد بهار و نوبت صحرا شد
وین سال خورده گیتی برنا شد
آب چو نیل برکه‌ش میگون شد
صحرای سیمگونش خضرا شد
وان باد چون درفش دی و بهمن
خوش چون بخار عود مطرا شد
بیچاره مشک بید شده عریان
با گوشوار و قرطهٔ دیبا شد
رخسار دشت‌ها همه تازه شد
چشم شکوفه‌ها همه بینا شد
بینا و زنده گشت زمین زیرا
باد صبا فسون مسیحا شد
بستان ز نو شکوفه چوگردون شد
تا نسترن به سان ثریا شد
گر نیست ابر معجزهٔ یوسف
صحرا چرا چو روی زلیخا شد
بشکفت لاله چون رخ معشوقان
نرگس به سان دیدهٔ شیدا شد
از برف نو بنفشه گر ایمن گشت
ایدون چرا چو جامهٔ ترسا شد
تیره شد آب و گشت هوا روشن
شد گنگ زاغ و بلبل گویا شد
بستان بهشت‌وار شد و لاله
رخشان به سان عارض حورا شد
چون هندوان به پیش گل و بلبل
زاغ سیاه بنده و مولا شد
وان گلبن چو گنبد سیمینش
آراسته چو قبهٔ مینا شد
چون عمروعاص پیش علی دی مه
پیش بهار عاجر و رسوا شد
معزول گشت زاغ چنین زیرا
چون دشمن نبیرهٔ زهرا شد
کفر و نفاق از وی چو عباسی
بر جامهٔ سیاهش پیدا شد
خورشید فاطمی شد و باقوت
برگشت و از نشیب به بالا شد
تا نور او چو خنجر حیدر شد
گلبن قوی چو دلدل شهبا شد
خورشید چون به معدن عدل آمد
با فصل زمهریر معادا شد
افزون گرفت روز چو دین و شب
ناقص چو کفر و تیره چو سودا شد
اهل نفاق گشت شب تیره
رخشنده روز از اهل تولا شد
گیتی به سان خاطر بی‌غفلت
پرنور و نفع و خیر ازیرا شد
چون بود تیره همچو دل جاهل
واکنون چرا چوخاطر دانا شد؟
زیرا که سید همه سیاره
اندر حمل به عدل توانا شد
عدل است اصل خیر که نوشروان
اندر جهان به عدل مسما شد
بنگر کز اعتدال چو سر برزد
با خور چه چند چیز هویدا شد
بنگر که این غریژن پوسیده
یاقوت سرخ و عنبر سارا شد
علم است و عدل نیکی و رسته گشت
آنکو بدین دو معنی گویا شد
داد خرد بده که جهان ایدون
از بهر عقل و عدل مهیا شد
زیبا به علم شو که نه زیباست
آن کس که او به دنیا زیبا شد
او را مجوی و علم طلب زیرا
بس کس که او فریفته به آوا شد
غره مشو بدان که کسی گوید
بهمان فقیه بلخ و بخارا شد
زیرا که علم دینی پنهان شد
چون کار دین و علم به غوغا شد
مپذیر قول جاهل تقلیدی
گرچه به‌نام شهرهٔ دنیا شد
چون و چرا بجوی که بر جاهل
گیتی چو حلقه تنگ از اینجا شد
با خصم گوی علم که بی‌خصمی
علمی نه پاک شد نه مصفا شد
زیرا که سرخ روی برون آمد
هر کو به پیش حاکم تنها شد
خوی مهان بگیر و تواضع کن
آن را که او به دانش والا شد
کز قعر چاه تا به کران رایش
ایدون به چرخ بر به مدارا شد
خاک سیه به‌طاعت خرمابن
بنگر چگونه خوش خوش خرما شد
دانش گزین و صبر طلب زیرا
دارا به صبر و دانش دارا شد
خوی کرام گیر که حری را
خوی کریم مقطع و مبدا شد

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیلن (مضارع مسدس اخرب مکفوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آمد بهار و نوبت صحرا شد
وین سال خورده گیتی برنا شد
هوش مصنوعی: بهار آمد و زمان طبیعت فرا رسید و این سال، دنیای کهن را دوباره جوان کرد.
آب چو نیل برکه‌ش میگون شد
صحرای سیمگونش خضرا شد
هوش مصنوعی: آب مانند نیل به رنگ آبی درختان و گیاهان را شاداب و سبز کرده است.
وان باد چون درفش دی و بهمن
خوش چون بخار عود مطرا شد
هوش مصنوعی: این باد همچون پرچم‌های دی و بهمن است و خوشبو مانند بخار عطر عود به هوا برخاست.
بیچاره مشک بید شده عریان
با گوشوار و قرطهٔ دیبا شد
هوش مصنوعی: مسکینی که به خاطر بیدار شدن از خواب، بی‌پوشش و عریان مانده و تنها با گوشواره و تکه‌ای پارچه دیبا خود را پوشانده است.
رخسار دشت‌ها همه تازه شد
چشم شکوفه‌ها همه بینا شد
هوش مصنوعی: چهره‌ی دشت‌ها با طراوت و زیبا شده است و گل‌ها حالا می‌توانند زیبایی‌های خود را به خوبی ببینند و شکوفا شوند.
بینا و زنده گشت زمین زیرا
باد صبا فسون مسیحا شد
هوش مصنوعی: چشم‌ها باز و زمین زنده شد، زیرا نسیم صبحگاهی جادوگری مسیحایی به همراه داشت.
بستان ز نو شکوفه چوگردون شد
تا نسترن به سان ثریا شد
هوش مصنوعی: درختان تازه شکوفه زده‌اند و حالا طبیعت به شکلی زیبا و پرنور درآمده است، به‌طوری‌که گل‌های نسترن مانند ستاره‌های درخشان در آسمان دیده می‌شوند.
گر نیست ابر معجزهٔ یوسف
صحرا چرا چو روی زلیخا شد
هوش مصنوعی: اگر ابر یوسف در بیابان وجود ندارد، پس چرا زمانی که چهره زلیخا نمایان شد، چنین جاذبه‌ای ایجاد کرد؟
بشکفت لاله چون رخ معشوقان
نرگس به سان دیدهٔ شیدا شد
هوش مصنوعی: گل لاله مانند چهره معشوقان شکوفا شد و نرگس‌ها مانند چشمان شیفتگان گردیدند.
از برف نو بنفشه گر ایمن گشت
ایدون چرا چو جامهٔ ترسا شد
هوش مصنوعی: اگر بنفشه از برف نو در امان مانده، پس چرا مانند جامهٔ ترسا (مؤمن) گشت؟
تیره شد آب و گشت هوا روشن
شد گنگ زاغ و بلبل گویا شد
هوش مصنوعی: آب تیره و تاریک شد، اما هوا روشن و واضح گردید. پرنده‌ زاغ که ساکت و خاموش بود، حالا به همراه بلبل، صدایش را به وضوح درمی‌آورد.
بستان بهشت‌وار شد و لاله
رخشان به سان عارض حورا شد
هوش مصنوعی: باغ بهشتی زیبا و چشم‌نواز شد و گل‌های لاله با زیبایی خاصی مانند چهره‌های حوریان گشتند.
چون هندوان به پیش گل و بلبل
زاغ سیاه بنده و مولا شد
هوش مصنوعی: وقتی که هندوان در برابر گل و بلبل حاضر شدند، زاغ سیاه تبدیل به بنده و مولا شد.
وان گلبن چو گنبد سیمینش
آراسته چو قبهٔ مینا شد
هوش مصنوعی: آن گل رزی که مانند گنبد نقره‌ای زیبا و آراسته شده است، به شکوه و زیبایی قبه‌ای شفاف و مینا بدل شده است.
چون عمروعاص پیش علی دی مه
پیش بهار عاجر و رسوا شد
هوش مصنوعی: وقتی عمروعاص در مقابل علی قرار گرفت، به اندازه روز ماهی که در بهار است، ناتوان و شرمنده شد.
معزول گشت زاغ چنین زیرا
چون دشمن نبیرهٔ زهرا شد
هوش مصنوعی: زاغ از مقام خود کنار گذاشته شد، زیرا دشمن نوهٔ زهرا بود.
کفر و نفاق از وی چو عباسی
بر جامهٔ سیاهش پیدا شد
هوش مصنوعی: کفر و نفاق در او مانند دانه‌های ابریشمی بر روی لباس سیاهش نمایان شده است.
خورشید فاطمی شد و باقوت
برگشت و از نشیب به بالا شد
هوش مصنوعی: خورشید فاطمی طلوع کرد و با انرژی دوباره به سوی قله‌ها بازگشت و از پایین به بالا صعود کرد.
تا نور او چو خنجر حیدر شد
گلبن قوی چو دلدل شهبا شد
هوش مصنوعی: وقتی نور او مانند خنجر حیدر درخشید، باغی سرشار از زیبایی و قدرت به وجود آمد.
خورشید چون به معدن عدل آمد
با فصل زمهریر معادا شد
هوش مصنوعی: خورشید وقتی به جایی رسید که عدالت در آن حاکم بود، با سردی و سختی مواجه شد.
افزون گرفت روز چو دین و شب
ناقص چو کفر و تیره چو سودا شد
هوش مصنوعی: روز به مرور زمان بیشتر و کامل‌تر می‌شود، در حالی که شب ناپایه و ناتمام است، مانند کفر که در تاریکی و تردید قرار دارد.
اهل نفاق گشت شب تیره
رخشنده روز از اهل تولا شد
هوش مصنوعی: در دل شب تار، افرادی که دو رویی دارند، در روز روشن خود را نشان می‌دهند و برعکس، کسانی که به محبت و دوستی مشهورند، در واقع در زمره اهل وفاداری هستند.
گیتی به سان خاطر بی‌غفلت
پرنور و نفع و خیر ازیرا شد
هوش مصنوعی: دنیا مانند ذهنی است که همیشه روشن و خالی از غفلت است و پر از نفع و خوبی می‌باشد.
چون بود تیره همچو دل جاهل
واکنون چرا چوخاطر دانا شد؟
هوش مصنوعی: وقتی دل جاهل تیره و تار است، چرا اکنون که فکرش روشن شده، اینگونه متفاوت شده است؟
زیرا که سید همه سیاره
اندر حمل به عدل توانا شد
هوش مصنوعی: زیرا که پیشوای همه سیارات به عدالت تو قدرت گرفت و به دوش کشید.
عدل است اصل خیر که نوشروان
اندر جهان به عدل مسما شد
هوش مصنوعی: عدالت، پایه و اساسی برای خوبی‌هاست، به طوری که نوشروان در جهان به خاطر عدلش مشهور شد.
بنگر کز اعتدال چو سر برزد
با خور چه چند چیز هویدا شد
هوش مصنوعی: نگاه کن که وقتی روز و شب به تعادل می‌رسند، چه چیزهای زیادی از زیبایی‌ها و نعمت‌های زندگی نمایان می‌شود.
بنگر که این غریژن پوسیده
یاقوت سرخ و عنبر سارا شد
هوش مصنوعی: بنگر که این جواهر کم‌ارزش و فاسد، به رنگ یاقوت سرخ و خوشبویی عنبر تبدیل شده است.
علم است و عدل نیکی و رسته گشت
آنکو بدین دو معنی گویا شد
هوش مصنوعی: دانش و انصاف نیکویی هستند و کسی که به این دو مفهوم آگاه شود، رشد و پیشرفت می‌کند.
داد خرد بده که جهان ایدون
از بهر عقل و عدل مهیا شد
هوش مصنوعی: خرد را به من عطا کن، زیرا جهان به منظور تفکر و انصاف آماده شده است.
زیبا به علم شو که نه زیباست
آن کس که او به دنیا زیبا شد
هوش مصنوعی: زیبایی واقعی در دانش و علم نهفته است، نه در زیبایی ظاهری که تنها به دنیا و ظاهر مرتبط باشد.
او را مجوی و علم طلب زیرا
بس کس که او فریفته به آوا شد
هوش مصنوعی: به دنبال او نباش و علم را جستجو کن، چرا که بسیاری هستند که به خاطر آواز او فریفته و دچار illusion شده‌اند.
غره مشو بدان که کسی گوید
بهمان فقیه بلخ و بخارا شد
هوش مصنوعی: به خودت مغرور نباش چون دیگران ممکن است درباره‌ات نظر بدهند و به تو احترام بگذارند، اما این به معنای قدرتمندی یا ارجمندی تو نیست.
زیرا که علم دینی پنهان شد
چون کار دین و علم به غوغا شد
هوش مصنوعی: علم دینی به دلیل آشفتگی و شور و غوغای موجود، از بین رفته و در سایه قرار گرفته است.
مپذیر قول جاهل تقلیدی
گرچه به‌نام شهرهٔ دنیا شد
هوش مصنوعی: هرگز حرف کسی را که به‌طور کورکورانه تقلب می‌کند نپذیر، هرچند که به نامی بزرگ در دنیا شهرت یافته باشد.
چون و چرا بجوی که بر جاهل
گیتی چو حلقه تنگ از اینجا شد
هوش مصنوعی: به دنبال دلایل و پاسخ‌ها باش، زیرا در این دنیا، بی‌دانش مانند حلقه‌ای تنگ است که به سختی می‌توان در آن زندگی کرد.
با خصم گوی علم که بی‌خصمی
علمی نه پاک شد نه مصفا شد
هوش مصنوعی: با دشمن خود درباره علم صحبت کن، زیرا بدون درگیری و چالش، نه علمی به درستی شکل می‌گیرد و نه خالص و روشن می‌شود.
زیرا که سرخ روی برون آمد
هر کو به پیش حاکم تنها شد
هوش مصنوعی: زیرا که وقتی فردی با چهره‌ای سرخ و شاداب به نزد حاکم می‌آید، هر کس که تنها باشد، به راحتی توجه حاکم را جلب می‌کند.
خوی مهان بگیر و تواضع کن
آن را که او به دانش والا شد
هوش مصنوعی: با افراد بزرگ دست دوستی بده و humble باش، زیرا آنها به وسیله علم و دانش برتر شده‌اند.
کز قعر چاه تا به کران رایش
ایدون به چرخ بر به مدارا شد
هوش مصنوعی: از عمق چاه تا به اوج آسمان، به آرامی و با تدبیر، بالا رفته است.
خاک سیه به‌طاعت خرمابن
بنگر چگونه خوش خوش خرما شد
هوش مصنوعی: به زمین تیره و سیاه نگاه کن، چگونه با اطاعت و تلاش خود، به خوشه‌های خرما تبدیل شده است.
دانش گزین و صبر طلب زیرا
دارا به صبر و دانش دارا شد
هوش مصنوعی: علم را کسب کن و صبر را در پیش بگیر، زیرا انسان‌های موفق با داشتن صبر و علم به ثروت دست یافته‌اند.
خوی کرام گیر که حری را
خوی کریم مقطع و مبدا شد
هوش مصنوعی: خوی نیکو را در خود بپرورانید، زیرا ویژگی نیکویی و بزرگی، سرمنشا و آغاز هر چیز خوب است.

حاشیه ها

سلام وزن این قصیده«مفعول فاعلات مفاعیلن» می باشد و وزنی که برای آن مشخص کرده اید(مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)) غلط است هرچند همخانواده هستند.با تشکر
---
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.

1391/04/04 14:07
فریدون

بنام خدا و تشکر از زحماتتان
به نظر می رسد وزن مصرع اول از بیت پنجم،"رخسار دشت‌ها همه تازه شد" هماهنگ نیست. و کلمات "تازه" و "شد" جابجا چاپ شده اند. احتمالآ اصل صحیح مصرع مذکور باید به این صورت باشد: "رخسار دشت‌ها همه شد تازه"
متشکرم و خدا نگهدارتان

1392/01/16 11:04
ناشناس

در مصراع اول به جای واژه ی صحرا باید سرما نوشته شود چون صحیح تر است

1394/03/27 11:05
مرتضی سهیلی

سلام
هم سرما صحیح مباشد هم صحرا
نکته ای که باید توجه داشت این است که فعل شد در ارتباط با هرکدام از آنها معنای متفاوتی دارد

1394/08/04 08:11
مجتبی خراسانی

بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله و سلامه علی عباده الذین اصطفی.
سراسر قصیده نوید و سرور و شادمانی است. گیتی چون دلِ جاهل تیره بود، اما اکنون مانند خاطر دانا روشن شده است. شاعر امیدوار است. گویا اندیشۀ مذهبی او تحقق یافته است. شاید هنگامی این قصیدۀ بلیغ را سروده که اخبار «بساسیری» یکی از امرای عباسی، دایر بر این که در بغداد خطبه به نام خلیفۀ فاطمی خوانده شده، به خراسان رسیده است. به خلاف جاهای دیگر، از جمله قصیدۀ: چند گویی که ایام بهار آید...شاعر در اینجا صمیمانه از رسیدن بهار خوشحال است:
نوبت سرما رفت و نوبت بهار آمد. جهان جوان شد. صحرا جامۀ سبز پوشید. دشت تازه روی شد. زاغ برکنار گردید، زیرا دشمن نبیرۀ حضرت زهرا سلام الله علیها (خلیفۀ فاطمی) بود. خورشید فاطمی، و نورش جنجر حیدر شد. خورشید به منزل عدل (اعتدال) آمد. روز مانند دین رو به افزونی، و شب مانند کفر رو به نقصان گذاشت. سرورِ سیارگان (خورشید) به برج حمل درآمد و عدل (اعتدال) را برقرار کرد.
آنگاه شاعر، به مناسبت اعتدال بهار، از عدل و دانش و خرد گفتگو می کند و می گوید: ارزش واقعی انسان به این هاست، و سپس به سوی مقصد اصلی می رود: فریب مناصب دنیا را مخور، وقتی کار به دست عوام بیفتد، علم دین پنهان می شود. دربارۀ «دین» مباحثه کن و چون و چرا بجوی و از تقلید بپرهیز، تا عرصه بر جاهل تنگ شود:
چون و چرا عدوی توست {ای جاهل} ایرا
چون و چرا همی کندت رسوا
قصیده با سفارش به دانش، شکیبایی، فروتنی و داشتن خوی کریمان پایان می یابد.
بمنه و کرمه

1399/08/13 20:11
علی

سلام.کسی معنای بیت اول رو میدونه؟کارم فوریه.لطفا اگر میدونید راهنمایی کنید.

1399/08/14 00:11
nabavar

گرامی علی
آمد بهار و نوبت صحرا شد
وین سال خورده گیتی برنا شد
بهار آمده، زمان رفتن به صحرا فرا رسیده
دنیای پیر دوباره جوان گشته

1399/08/15 18:11
محمد

با سلام.در بیت سوم آیا درفش ،مکسور است؟عود چطور؟عود کسره می گیرد؟

1399/08/15 19:11
nabavar

گرامی محمد
وان باد چون درفشِ دی و بهمن
خوش چون بخارِ عود، مطرا شد

1403/11/31 22:01
برمک

در بیت
 اورا مجوی و علم طلب زیرا
بس کس که او فریفته باوا شد

بیگمان نمیتواند او را مجوی باشد و  باید اوا باشد چرا که در دنباله   اوا اورده و  او در  او را مجوی   خوش نیست اگر بگوییم او به  سخن پیشین برمیگرد که میگوید انکس که او به دنیی زیبا شد که بیگمان کسی به دنبال  انکس که به  او دنیی زیبا شد کسی در پیش نمیرود و اگر رود هم انچنان  نیست که نیاز به پند ناصر خسرو داشته باشد
و بیرون از این هم  او پیدا نیست
اوا یعنی شهرت
  آوا مجوی و علم طلب زیرا
بس کس که او فریفته باوا شد