گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۴۸

چون تیغ به دست آری مردم نتوان کشت
نزدیک خداوند بدی نیست فرامشت
این تیغ نه از بهر ستمگاران کردند
انگور نه از بهر نبید است به چرخشت
عیسی به رهی دید یکی کشته فتاده
حیران شد و بگرفت به دندان سر انگشت
گفتا که «کرا کشتی تا کشته شدی زار؟
تا باز که او را بکشد آنکه تو را کشت!»
انگشت مکن رنجه به در کوفتن کس
تا کس نکند رنجه به در کوفتنت مشت

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون تیغ به دست آری مردم نتوان کشت
نزدیک خداوند بدی نیست فرامشت
هوش مصنوعی: وقتی که شمشیر به دست بگیری، نمی‌توانی مردم را بپرسانی. در نزد خداوند، بدی وجود ندارد و نباید آن را فراموش کنی.
این تیغ نه از بهر ستمگاران کردند
انگور نه از بهر نبید است به چرخشت
هوش مصنوعی: این شمشیر برای ظلم و ستم ساخته نشده است و انگور نیز به خاطر شراب نگرفته است؛ بلکه به خاطر چرخش و حرکت زندگی است.
عیسی به رهی دید یکی کشته فتاده
حیران شد و بگرفت به دندان سر انگشت
هوش مصنوعی: عیسی در مسیر خود، مردی را دید که کشته شده و بر زمین افتاده بود. او با تعجب به این صحنه نگاه کرد و به نشانه‌ی اندوه، انگشتش را به دندان گرفت.
گفتا که «کرا کشتی تا کشته شدی زار؟
تا باز که او را بکشد آنکه تو را کشت!»
هوش مصنوعی: گفت: "چرا تا زمانی که کشته شدی، فریاد زدی؟ تا کی انتظار داری او دوباره تو را بکشد در حالی که قبلاً تو را کشته؟"
انگشت مکن رنجه به در کوفتن کس
تا کس نکند رنجه به در کوفتنت مشت
هوش مصنوعی: به دیگران آزار نرسان و در کار دیگران دخالت مکن، چرا که اگر به کسی آسیب برسانی، ممکن است خودت نیز مورد آزار قرار بگیری.

آهنگ ها

این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟

"چون تیغ به دست آری"
با صدای شهرام ناظری (آلبوم خنیاگر)

حاشیه ها

1388/07/06 12:10
ناشناس

این شعر قطعا مربوط به رودکی لست

1388/12/10 22:03
حامد

اما من تا حالا نشنیدم این شعر سروده رودکی باشه دوستانی که نظر مخالف دارند لطفا منبع معرفی کنند. با تشکر

1389/06/02 14:09
دوست

با سلام
در یکی از کتاب های درسی فارسی دبیرستان ما ( سال های 70 تا 73 ) این شعر به همین صورت آمده است و در همان کتاب نیز یاد آور شده که این شعر مربوط به « ناصر خسرو » می باشد .
یک نکته ی دیگر ( که کلی است ) این که در ادبیات فارسی در صورتی که بعد از کلمه ای که به حروف « الف » ، « واو » و « ی » ختم می شود ، کلمه ای مانند « است » بیاید ، الف نوشته می شود ولی خوانده نمی شود ( یعنی در تلفظ به کلمه ی قبل از خود می چسبد ) . به همین دلیل بهتر است در این موارد کلمه ها به طور کامل نوشته شوند و مطابق دستور « خواندن متون » ، خوانده شوند . در این جا شما یک غلط املایی دارید و آن این است که « نبید است » را « نبیدست » نوشته اید که ضمن این که مشمول توضیحات بالا نمی شود ، به طور کل کلمه ها را نیز ناقص کرده است .
شاد باشید .
---
پاسخ: با تشکر، «نبید است» تصحیح شد.

1390/09/18 10:12
عبدالعلی مکتبی فرد

این شعر را سرکار خانم مریت هاوکس جهانگرد انگلیسی که در دوره رضا شاه از شیراز و تهران و ...بازدید کرده در بخش سفر اصفهانش آورده و ذکر کرده که شعر از ناصر خسرو است گرچه سال وفات وی را 1800 نوشته (و یا در ترجمه یا چاپ ترجمه فارسی چنین آمده )
ص145 کتاب "ایران واقعیت یا افسانه "خاطرات سفر نامبرده چ دوم 1371آستان قدس

1390/11/03 00:02
سعید

سلام لازم دونستم یکی دو مورد رو متذکر بشم که طبق لغت نامه دهخدا جلد 14 بجای تیغ ، کارد و بجای ستمگاران ، ستمکاران . و نبیذ درسته نه نبید و حیران درسته نه حبران و فک کنم تا باز کجا کشته شود آنکه تو را کشت صحیحتر باشه

1391/11/05 23:02
نامدار

این شعر را به این صورت هم دیده ام:

چون تیغ به دست آری مردم نتوان کُشت
چون نزد خداوند بدی نیست فرامُشت
این تیغ که از بهر ستمگران بکردند
انگور نه از بهر نبید است به چرخشت
عیسی به رهی دید یکی کُشته فُتاده
حیران شد و بگرفت به دندان سر انگشت
کی کُشته که را کُشتی تا کُشته شدی زار
تا باز کجا کُشته شود آنکه ترا کُشت
انگشت مکن رنجه به در کوفتن کس
تا کس نکند رنجه به در کوفتنت مُشت
ارادتمند

1392/03/10 23:06
محمود

هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف
مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن
یا
هزج مثمن اخرب مکفوف مقصور
مفعول مفاعیل مفاعیل مفاعیل؟

1392/11/22 17:01
جوادصالحی

باسلام بیت چهارم را بنده اینگونه شنیده ام که بنظرم موزونتراست .گفتا تو"که را کشتی" تاکشته شدی زار تابازکجاکشته شودآنکه توراکشت.

1393/10/01 18:01
محمد

این تیغ نه از بهر ستمکاری و کشتن صحیح است و شعر هم از ناصر خسرو قبادیانی هست بنده کتاب قدیمی و خطی این اشعار رو دارم

1393/11/06 04:02
سیاوش

این شعر هم در دیوان رودکی( تا جایی که یادمه تو گنجور هم هست) آمده است و هم در دیوان ناصر خسرو، که اینگونه اشعار در فارسی کم نیستند مثل شعرهایی از دیوان کمال الدین یا... در بعضی نسخ حافظ و یا شعری دیگر که در دیوان ناصر خسرو و انوری مشترک است و...
نظر شخصی من اینه که این شعر بیشتر به رودکی می خوره ولی خب واقعیش اینه که فعلن دلیلی که نشون بده شعر مال کدوم یکی از این دو شاعر ( یا حتی نفر سومی ) است به قطعیت نیست

1393/11/06 18:02
دکتر ترابی

جناب مکتبی، زبان ای شعر زبان فاخر تبعیدی دره یمکان ناصر خسرو قبادیانی است.
بی توجه به اینکه بانو یا آقای انگلیسیی گفته و تایید کرده باشد. ما خود زبان و فرهنگمان را به از بیگانگان میشناسیم . ببخشایید و باقی و بر قرار بوید.

1394/01/10 12:04
مست رند

درود
با احترام چه فرقی داره رودکی گفته یا حکیم خسرو همه یک هستند نه یک عدد. کاش یه اجباری بود برای سیاستمدارن عالم که کلاس ادبیات می رفتند. تا شاید جنگی در نگیره مردم کشته نشند

1394/07/01 11:10
مجتبی خراسانی

بسم الله الرحمن الرحیم
شاعر با بیان این که «تیغ برای آدم کشی نیست» و «هر کشنده ای سرانجام کشته می شود» خواننده و مخاطب را از فرجام بد مردم آزاری و آدم کشی بیم می دهد. وی داستانِ عیسی (ع) را می آورد که خطاب به مقتول گفت: « که را کشتی، تا تو را کشتند؟ و باز قاتل تو را که خواهد کشت؟ » تعبیر شاعر در این واقعه بیان گر این است که وی مکافات دنیوی را هم چون اصلِ مسلّمی می شمارد و گویی، هیچ تردیدی در آن ندارد.
(این شعر را به رودکی هم نسبت داده اند.)
بمنه و کرمه

1394/07/01 11:10
مجتبی خراسانی

پوزش، سهوالقلم: ستم کاران

1394/07/01 12:10
روفیا

آنک گویند اولیا در که بوند
تا ز چشم مردمان پنهان شوند
پیش خلق ایشان فراز صد که‌اند
گام خود بر چرخ هفتم می‌نهند
گر به ظاهر آن پری پنهان بود
آدمی پنهان‌تر از پریان بود
نزد عاقل زان پری که مضمرست
آدمی صد بار خود پنهان‌ترست
آدمی نزدیک عاقل چون خفیست
چون بود آدم که در غیب او صفیست
درود عبدالواحد گرامی
آیا آدمی که در مجلس بزم نشسته است براستی دلی خرم دارد ؟
آیا هر گریه ای غمبار است ؟
آیا انسان نمیتواند لبخند بزند ولی دلی فسرده ، بیمناک ، نا امید و طوفانزده داشته باشد ؟
بخشی در وجود آدمی نهاده شده غیر از کالبد او ،
آدمی میتواند در مجلل ترین کاخها بزید ولی هر روز صد مرتبه بمیرد !
آیا همین که کالبد او را ظاهرا در راحتی ببینیم بدین معنی است که او کامیاب است و رستگار ؟
مگر نیازهای این تن خاکی چقدر است ؟
چند وعده غذا و چند رختخواب و چند جفت نیاز دارد ؟
این همه زیاده خواهی بشر آیا گمان نمیکنید ریشه در ناکامی های روح او دارد که بشر به اشتباه آن را به کمبود های جسم نسبت میدهد و با افزایش
دارایی ها از هر طریق ممکن در جستجوی شادی حقیقی به بیراهه میرود ؟
سزای گناه ( مردم آزاری ) بلافاصله پس از ارتکاب آن شروع میشود . اگر این مردم آزاری در حد کشتن انسان باشد مرگ تدریجی آن کشنده از لحظه ای که فردی را از هستی ساقط میکند آغاز میشود .
شاید ظاهرا در میان مردم باشد . بخورد و بیاشامد و ...
ولی ذهن او از موهبت رستگاری ، آسودگی ، شادی حقیقی و حس امنیت برای همیشه محروم خواهد بود !
ذهن آدمی همانجایی نیست که جسمش است !
گناه بشر جهل اوست و به محض ارتکاب جهل مجازاتش را میکشد .
همین که درجاتی از شعور انسانی و آنچه باید یک انسان در طی حیاتش دریابد تنزل پیدا کند و به درجه حیوانی نزدیک شود مجازات اوست ، اینطور فکر نمیکنید ؟

1394/07/01 14:10
پیام

سرکار خانم روفیا
درود بر شما
چون تیغ به دست آمد ، مردم همه کشتند
خجلت زده از ساحت دادار نگشتند
گفتند که حکم ابدی بر نوک شمشیر
در روز ازل در دل اسرار نوشتند
بر کودک و بر بی گنه آمد چو سر تیغ
آن تلخ نهالی که درین مزرعه کِشتند
خونین شد ازین قهر همه ملک دلیران
زان ملک که از عشق بسی تافته رشتند
جهال به حرص و طمع کسب غنائم
زهری ز تعصب به تن عشق سرشتند
با احترام به نظرگاه شما ، نخیر
اینطور هم نیست
وقتی قتل و غارت و اسیر گیری و برده فروشی
با تعصب مسلکی و در راه خدا ، اگرچه ناحق انجام پذیرد هیچ مجازاتی در پی نخواهد داشت
” که ”ذهن از موهبت رستگاری ، آسودگی ، شادی
“ حقیقی و حس امنیت برای همیشه
برخوردار میشود
بنگرید تاریخ را و تجاوز های تعصب وار مسلکی را
در لابلای نیش تند قلم آقای عبدالواحد , حقیقتی نهفته بود
وجدانها در پرتو زورمند تعصب چشم بر هم می نهند
تیغ های آخته ی خشک مغزان کور دل بر بیگناهان فرو می بارد
هر کُشته ای گناهکار نبوده و هر قاتلی به عذاب وجدان گرفتار نیامده تا سزای خویش ببیند
این شعر ناصر خسرو هم از ایمانی بی مورد نشاًت گرفته
پایدار باشید
´

1394/07/01 15:10
روفیا

اگر عدالتی نبود هرگز علم پیدا نمی شد .

1394/07/01 15:10
روفیا

عدالت symmetry و توازن جهان آفرینش است .

1395/01/29 13:03
مصطفی گلیاری

اگه شخصیت رودکی و ناصرخسرو رو نگاه کنیم، میشه نتیجه گرفت این شعر به ناصرخسرو شبیه تره چرا؟ زیرا ناصرخسرو حجت اهل خراسان بوده و شراب نمیخورده اما رودکی شراب رو دوست داشته بنابراین بعیده که گفته باشه انگور نه از بهر نبیذ است به چرخشت
چرخشت چیزی مثل حوض بوده که انگور توش می ریختن و با لگد له می کردن تا نبیذ یا شراب بسازن.

1395/01/05 05:04
محمد معیر

همانگونه که انگور بهر استحصال شراب بوجود نیامده، ویعنی که: برای شراب ساز یا شراب سازان نکرده اند، تیغ را نیز از بهر ستمکاران پدیدی نیاورده اند، وبسا باشد که تیغ و یاهر سلاح دیگر من حیث کاربرد دفاعی اش ملحوظ نظر باشد. نتیجه اینکه : تیغ را برای ستمکاران نساخته اند .

1395/04/23 17:06
گمنام

از آنجا که بر پایه فرمایش آقای عبد العلی مکتبی فرد
سر کارخانم ' مریت هاوکس " جهانگرد انگلیسی این شعر را از ناصر خسرو دانسته است جای هیچگونه گفتگویی نمی ماند!!
به هوش باشید که خانم جهانگردی انگلیسی است و در باب صحت نظر هیچ انگلیسیی نباید تردید کرد، به ویژه که سال در گذشت شآعر راهم بر خلاف همه تذکره ها با دقت تمام ثبت کرده است.
فراموش نکنید رازخط فارسی باستان را هم یک افسر جوان انگلیسی که ماموریت اطلاعاتی داشت کشف کرد..

1395/08/23 13:10
احسان

طبق تحقیقات آقای سعید نفیسی باید این شعر سروده رودکی باشه
من دیوان شعر رودکی تصحیح سعید نفیسی رو دارم
این شعر توی کتابم هست

1395/11/07 11:02
مهران ش

در مورد بیت:
این تیغ نه از بهر ستمگاران کردند
انگور نه از بهر نبید است به چرخشت
از لحاظ معنا کلمه نبید یا نبیذ در مصرع دوم نادرست است، چرا که در چرخشت انگور را از برای گرفتن شراب می‌ریزند.
درست این مصرع این باید بوده باشد که
«انگور نه از بهر مویز است به چرخشت»

1396/07/11 02:10
روح ا...

چقدر دیدگاه ضد و نقیض!!
چقدر ذهن سازنده و چقدر ذهن بیمار!
ما انسانها آنقدر درگیر ظاهر می‌شویم که از باطن غفلت می‌کنیم.
ای برادر قصه چون پیمانه است
معنی اندر آن به سان دانه است
دانه‌ی معنی بگیرد مرد عقل
ننگرد پیمانه را گر هست نقل
به خدا اگر یک دقیقه به معنا و حقیقت شعر فکر می‌کردیم مجال حاشیه نوشتن پیدا نمی‌کردیم
یا علی

1397/05/24 23:07
فرهام

بر سر چهار بیت شعر شگفتا که چه نبرد عقیده ای درگرفته
در نظرات دوستان از تفکرات نوافلاطونی تا اپیکوری به چشم می آیدو جالب آنکه در قاطبه نظرات عزیزان بارقه هایی از سطح سواد بالا دیده می شود. آنچه از این بحث مجمل برداشت می شود مارا به مشکل مفصل تاریخ معاصر ایران را در راه رسیدن به رستگاری رهنمون می سازد و آن چیزی نیست جز تشتت عقاید
مارا چه شده که پس از هزاره ها تاریخ و تمدن به جای پیشروی به سوی وحدت فکری ره به سوی انفکاک عقیده و جدایی اندیشه بردیم
از تک تک نظرات دوستان حس تفوق کلام و اندیشه و انزجار و تنفر از عقیده دیگران فوران می کند.
به راستی این ملت تاریخی به کجا می رود؟

1397/06/01 15:09
جهانگیر

سلام
همانطور که انگور برای بدست آوردن شراب نیست ، تیغ هم به منظور ستم کاری کردن درست نشده است. این دیگر این همه نفی و تائید لازم ندارد. به گمان من اگر هر دو شاعر بزرگوار هم به (ستمکاری کردن) شهادت بدهند،باز بی جهت به استناد دست نوشته ناسخی که در جائی به غلط (ستمکاران کردند) آورده، به این لفظ بی معنا اصرار می کنید. اصلا (تیغ کردن) که گذشته آن تیغ کردند می شود چه معنائی می دهد؟ آیا کردن به معنی ساختن است؟ پس (ویران کردن) چه میشود؟ تا آنجا که به (کردن) مربوط است،این لفظ بخش چندمین افعال مرکب است. چون دیدار کردن؛تماشا کردن ، تمنا کردن و قص علیهذا. استادان ودانشمندان گرانقدری که بیش از پنجاه سال پیش، بر تنظیم و تهیه کتابهای درسی همسالان من نظارت داشتند،لابد نسخه صحیح و نزدیکتر به معنی مورد نظر حکیمانه ناصر خسرو را در دست داشته اند که این قصیده را با عنوان((ناصر خسرو گوید)) آغاز کرده بودند. ضمنا انتساب این قطعه به قصیده سرای بزرگ ابوعبداله جعفربی محمد ملقب به رودکی، بیشتر به دلخوشی پسوند( سمرقندی) آن پارسی گوی ایرانی است.

1397/07/01 06:10
بنده حقیر

بنام خدا
این شعر خواه از ناسرخسرو باشد و خواه از رودکی، دچار مشکلات وزنی در چند مصرع است، لذا یا این شعر از هیچ یک از این شعرا نیست و منصوبیست که با مضمونی پر محتوا ولی اشکال وزنی سروده شده یا اینکه توسط افرادی دچار دگرگونی و تحریف در روایط شده.
این شعرمیتوانسته مثلا بشکل زیر سروده شده باشد:
چون تیغ برآری، مردم نتوان کشت
نزدیک خداوند، بدی نیست فرامشت
این تیغ نه از بهر ستم خلق نمودند
انگور نه از بهر نبید است به چرخشت
عیسی برهی دید یکی کشته فتاده
حیران شد و بگرفت بدندان سر انگشت
گفتا که کرا کشت که شد کشته جنین زار؟
تا باز که آید بکشد آنکه ورا کشت؟!
انگشت مکن رنجه به در کوفتن کس!
تا کس نکند رنجه به در کوفتنت مشت

1397/07/08 13:10
بهنام

با درود
کلمه ستمکاران در متن شعر به اشتباه ستمگاران کتابت شده که شایسته اصلاح می باشد.باسپاس

1398/10/12 07:01
Dashali

ای برادر قصه چون پیمانه‌ایست
معنی اندر وی مثال دانه‌ایست
دانهٔ معنی بگیرد مرد عقل
ننگرد پیمانه را گر گشت نقل
پس اوقات مبارک خود را به بیهوده انگشت خراشیدن تلف نکنید و یکدیگر را میازارید و در پی معنا و معرفت باشید.

1399/07/25 17:09
Dr.Mazluminejad

درود به پیشگاه همرهان نازنین
متاسفانه مصرع سوم از وزن خارج است

1399/08/29 23:10
سید مجتبی رحمانی

نبیذ درست است به معنای شراب انگور

1399/09/30 14:11
اسماعیل

ستمکاری درست است
نه ستمکاران

1399/10/27 15:12
اردشیر

با سلام به همه تلشگران که برای شفافیت این آثار گرانبها وقت گذاشتند و اما، بیت چون تیغ بدست آری.... تصورم درسته چون در طریق گفتن بیت خبری سوالی.... معنی آشکار میشه و به این صنعت هنری پی میبریم، چرا هرکس تیغ داره نمیتونه مردم بکشه... واضحح است چرخشت بمعنی له کردن انگور برای ریختن شرابه فقط در شکل بیانه تمام.

1400/01/02 03:04
آزادبخت

اگر از نام عیسی که اسم خاص است بگذریم اینشعر سراپا یک یا دو وازه عربی دارد و بدین روانی - این شعر میتواند که از رودکی باشد
زندیک خداوند بدی نیست فرامشت به به به این شیوایی و رسایی این تیغ نه از بهر ستمگاران کردند
انگور نه از بهر نبیذ است به چرخشت - بند بند این شعر رساست

1400/01/16 07:04
سمنه

این درست نیست که بگه: کشته شدی زان.؟.(یعنی از آن،به آن دلیل.؟.

1400/05/31 07:07
مهات

 رودکی بزرگ برای "ضرورت شعری" فراموش را فرامشت نمی کند.   بند دوم سروده  "نزدیک خداوند بدی نیست فرا مشت"  به این میاناست که در نزدخداوند بدی‌ئی فراتر از بزرگی کشتن مردمان بی‌گناه به دست تیغ‌داران نیست . 

مشت در اینجا به میانای "موست" در زبان پهلوی است که به میانای بزرگ و بسیار و کلان است . که هنوز درزبان مازندرانی به میانای آکنده و سرشار و لب‌ریز به جا مانده است و این همان موشتی मुष्टि در سانسکریت است به میانای مشت و ربودن از سر زیاده‌خواهی.    شیخ سودان میانای "بسیار" را بدین‌سان به کار می گیرد:


ازرقی دیوچهر بژمژه رنگ

از بدی مشت و از هجیری ونگ

 و سعدی فرزانه می نویسد:

نظر آنان که نکردند در این مشتی خاک

الحق انصاف توان داد که صاحب نظرند.

1402/11/08 21:02
احمد کیایی

درود 

ضرورت شعری در کار نیست، فرامشت بمعنای فراموش است.

نظامی نیز گوید:

زبانش کرد پاسخ را فرامشت

نهاد از عاجزی بر دیده انگشت

 

 

1403/02/20 18:05
ر.غ
سه کشته آز

در روزگار عیسیu سه مرد در راهی می‌رفتند. فرا گنجی رسیدند. گفتند : یکی را بفرستیم تا ما را خوردنی آورد. یکی را بفرستادند. آن مرد بشد و طعام بخرید، با خویش گفت: مرا باید زهر در این طعام کردن تا ایشان بخورند و بمیرند و گنج به من ماند.

آن دو مرد دیگر گفتند: چون این مرد باز آید و طعام بیاورد، وی را بکشیم تا گنج به ما بماند. چون او بیامد و طعام زهرآلود بیاورد، وی را بکشتند، پس طعام بخوردند و هر دو بمردند.

عیسیu آنجا بگذشت با حواریون، گفت بنگرید که چگونه هر سه مرد از بهر وی کشته‌اند و وی از هر سه بازمانده . (نصیحه الملوک، محمد غزالی)

1403/03/16 10:06
حجت حیدری گرم دره

از مکافات عمل غافل مشو

گندم از گندم بروید جو ز جو