گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۴۳

اگر بزرگی و جاه و جلال در درم است
ز کردگار بر آن مرد کم درم ستم است
نداد داد مرا چون نداد گربه مرا
تو را از اسپ و خر و گاو و گوسفند رمه است
یکی به تیم سپنجی همی نیابد جای
تو را رواق زنقش و نگار چون ارم است
چو مه گذشت تو شادی ز بهر غلهٔ تیم
ولیکن آنکه تو را غله او دهد به غم است
همه ستاره که نحس است مر رفیق تو را
چرا تو را به سعادت رفیق و خال و عم است
کسی که داد بر این گونه خواهد از یزدان
بدان که راه دلش در سبیل داد گم است
ببین که بهرهٔ آن پادشا ز نعمت خویش
چو بهرهٔ تو ضعیف از طعام یک شکم است
نه هر چه هست مرو را همه تواند خورد
ز نان خویش تو را بهره زان او چه کم است
کسی که جوی روان است ده به باغش در
به وقت تشنه چو تو بهره زانش یک فخم است
گرت نداد حشم تو غم حشم نخوری
غم حشم همه بر جان اوست که‌ش حشم است
زبانت داد و دل و گوش و چشم همچو امیر
نشان عدل خدای، ای پسر، در این نعم است
کنی پسند که به چشم و گوش بنشینی
بجای آنکه خداوند ملکت عجم است
به جان خلق برآمد پدید عدل خدای
نه بر تن و درم و مال کان هم صنم است
اگر پسند نیاید تو را، بدان کاین عدل
هزار بار نکوتر ز تخت و ملک جم است
اگر نیافت خطر بی‌خطر مگر به درم
درست شد که خرد برتر و به از درم است
تو پادشاه تن خویشی، ای بهوش و، تو را
تمیز و خاطر و اندیشه و سخن خدم است
تو، ای پسر، ز خرد سوی میر محتشمی
اگرچه میر سوی عام خلق محتشم است
قلم سلاحت و حجت به پیش تو سپر است
خرد تو را سپه است و سخن تو را علم است
سخن رسول دل و جان توست، اگر خوب است
خبر دهد عقلا را که جانت محترم است
بهم شود به زبان برت لفظ با معنی
اگرت جان سخن گوی با خرد بهم است
تفاوت است بسی در سخن کزو به مثل
یکی مبارک نوش و یکی کشنده سم است
چو هوشیار گزاردش راحت و داروست
چو مارسای بکاردش شدت و الم است
یکی سخن که بود راست، راست چون تیر است
دگر سخن که دروغ است پر ز ثغر و خم است
چو برق روشن و خوب است در سخن معنی
برون ز معنی دیگر بخار و تار و تم است
تمیز و فکرت و عقل است کیمیای سخن
چو کیمیا نبود اصل او ز باد و دم است
زبان و کام سخن را دو آلت‌اند از اصل
چنانکه آلت دستان لحن زیر و بم است
تو را محل خدای است در سخن که همی
به تو وجود پذیرد سخن که در عدم است
ز بهر حاضر اکنون زبانت حاجب توست
ز بهر غایب فردا رسول تو قلم است
دل توزانکه سخن ماند خواهدت شاد است
دل کسی که درم ماند خواهدش دژم است
دژمش کرد درم لاجرم به آخر کار
ستوده نیست کسی کو سزای لاجرم است
دژم مباش ز کمی‌ی درم به دنیا در
اگر به طاعت و علمت به دین درون قدم است
متاز بر دم دنیا که گزدمش بگزدت
ز گزدمش بحذر باش کش گزنده دم است
به دین و دنیا بر خور خدای را بشناس
که سنتش همه عدل است و رحمت و کرم است
به شعر حجت پر گشت دفتر از حکمت
که خاطرش در پند است و معدن حکم است

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اگر بزرگی و جاه و جلال در درم است
ز کردگار بر آن مرد کم درم ستم است
هوش مصنوعی: اگر مقام و ثروت و عظمت من از جانب خداوند باشد، ظلم به آن مردی که دارای کمترین دارایی است نادرست است.
نداد داد مرا چون نداد گربه مرا
تو را از اسپ و خر و گاو و گوسفند رمه است
هوش مصنوعی: در این بیت شاعر به این موضوع اشاره می‌کند که من به درستی به خاطر عدم انصاف و بی‌توجهی به من، مورد ظلم قرار گرفته‌ام. او از مقایسه‌ی انسان‌ها با چهارپایان(مثل اسب، خر، گاو، و گوسفند) صحبت می‌کند و نشان می‌دهد که در این بی‌عدالتی، انسان به اندازه یک حیوان نیز مورد توجه قرار نمی‌گیرد. در واقع، شاعر احساس ناتوانی و بی‌پناهی خود را بیان می‌کند.
یکی به تیم سپنجی همی نیابد جای
تو را رواق زنقش و نگار چون ارم است
هوش مصنوعی: هیچ‌کس در تیم سپنجی نمی‌تواند به پای تو برسد؛ زیرا زیبایی و نقش و نگار تو در حد و اندازه‌ای است که مانند بهشت برین می‌باشد.
چو مه گذشت تو شادی ز بهر غلهٔ تیم
ولیکن آنکه تو را غله او دهد به غم است
هوش مصنوعی: هرچقدر هم که خوشحال باشی به خاطر محصولاتی که تیم به دست می‌آورد، باید بدانید کسی که این محصولات را به تو می‌دهد، در واقع به خاطر غم و ناراحتی خود این کار را می‌کند.
همه ستاره که نحس است مر رفیق تو را
چرا تو را به سعادت رفیق و خال و عم است
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که اگرچه ممکن است نشانه‌هایی منفی یا بدی در اطراف طرف مقابل وجود داشته باشد، اما این موضوع نباید مانع از رسیدن او به خوشبختی و سعادت شود. در واقع، دوستی و ارتباط‌های نزدیک قابل توجه‌تر از تأثیرات منفی به نظر می‌رسند.
کسی که داد بر این گونه خواهد از یزدان
بدان که راه دلش در سبیل داد گم است
هوش مصنوعی: کسی که در زندگی‌اش به عدالت و انصاف می‌پردازد، با اوضاع و احوالش آشناست و می‌داند که در مسیر عشق و دوستی، به دنبال حقیقت و انصاف است.
ببین که بهرهٔ آن پادشا ز نعمت خویش
چو بهرهٔ تو ضعیف از طعام یک شکم است
هوش مصنوعی: به آنچه که پادشاه از نعمت‌هایش بهره می‌برد نظر کن؛ این بهره مانند بهرهٔ توست که تنها برای پر کردن شکم است.
نه هر چه هست مرو را همه تواند خورد
ز نان خویش تو را بهره زان او چه کم است
هوش مصنوعی: هر چیزی که وجود دارد، برای همه قابل دسترسی نیست. از نعمت‌های خودت به اندازه‌ی کافی بهره‌مند خواهی بود و نیازی به دیگران نیست که از سر او کم بشود.
کسی که جوی روان است ده به باغش در
به وقت تشنه چو تو بهره زانش یک فخم است
هوش مصنوعی: کسی که در زندگی‌اش جریان و حرکت دارد، مانند باغی است که در آن می‌توان نوشیدنی‌های خوب و طراوتی پیدا کرد. وقتی تو تشنه‌ای و به آن باغ دسترسی داری، بهره‌مندی از آن نعمات برایت بسیار ارزشمند و خوشایند خواهد بود.
گرت نداد حشم تو غم حشم نخوری
غم حشم همه بر جان اوست که‌ش حشم است
هوش مصنوعی: اگر خدمتکار تو به تو توجهی نکند، نگران این مسئله نباش. غم و غصه‌های او فقط بر دوش خودش است، نه بر دوش تو.
زبانت داد و دل و گوش و چشم همچو امیر
نشان عدل خدای، ای پسر، در این نعم است
هوش مصنوعی: زبان تو، دل و گوش و چشمانت، نشانه‌های عدل و انصاف خداوند هستند. ای پسر، در این نعمت‌ها و امکاناتی که داری، دقت کن.
کنی پسند که به چشم و گوش بنشینی
بجای آنکه خداوند ملکت عجم است
هوش مصنوعی: به خودت بیا و سعی کن با زیبایی‌ها و لذت‌های زندگی ارتباط برقرار کنی، به جای اینکه دغدغه‌ات فقط بر مسائل ظاهری و فانی باشد، چرا که در حقیقت، این دنیا و حاکمیت آن از آنِ خدای بزرگ است.
به جان خلق برآمد پدید عدل خدای
نه بر تن و درم و مال کان هم صنم است
هوش مصنوعی: خدای عدالت با تمام وجودش بر مردم نازل شده است و این عدالت فقط به ثروت و دارایی محدود نمی‌شود، بلکه به روح و جان انسان‌ها نیز مرتبط است.
اگر پسند نیاید تو را، بدان کاین عدل
هزار بار نکوتر ز تخت و ملک جم است
هوش مصنوعی: اگر این موضوع برای تو خوشایند نیست، باید بدانی که این عدالت به مراتب بهتر از تخت و سلطنت جمشید است.
اگر نیافت خطر بی‌خطر مگر به درم
درست شد که خرد برتر و به از درم است
هوش مصنوعی: خطر و ریسک در زندگی هرگز بدون دقت و مسئولیت‌پذیری به سراغ ما نمی‌آید، مگر اینکه بدانیم با روش‌های درست و معقول عمل کنیم. در این روند، عقل و تفکر مهم‌تر از دارایی‌های مادی هستند.
تو پادشاه تن خویشی، ای بهوش و، تو را
تمیز و خاطر و اندیشه و سخن خدم است
هوش مصنوعی: تو فرمانروای جسم خود هستی، ای باهوش، و در تو طرز فکر، توجه، احساسات و گفتار به خوبی ساماندهی شده است.
تو، ای پسر، ز خرد سوی میر محتشمی
اگرچه میر سوی عام خلق محتشم است
هوش مصنوعی: تو، ای پسر، از خرد دور نیا و با حمایت از توانمندی‌هایت به هنگام حضور در کنار بزرگان، از آنان بیاموز؛ هرچند که آن بزرگان معمولاً به مردم عادی نیز احترامی می‌گذارند.
قلم سلاحت و حجت به پیش تو سپر است
خرد تو را سپه است و سخن تو را علم است
هوش مصنوعی: قلم تو به عنوان سلاحی برای دفاع از خودت عمل می‌کند و استدلال‌هایت را پشتیبانی می‌کند. از طرف دیگر، دانش و خرد تو قدرت و نیرویی مانند ارتش در اختیارت است و گفتارت به عنوان مدرکی معتبر به حساب می‌آید.
سخن رسول دل و جان توست، اگر خوب است
خبر دهد عقلا را که جانت محترم است
هوش مصنوعی: رسالت پیامبر، روح و جان تو را نمایان می‌سازد. اگر این پیام خوب و مناسب باشد، باید به عقل‌ها خبر دهد که جانت ارزشمند و محترم است.
بهم شود به زبان برت لفظ با معنی
اگرت جان سخن گوی با خرد بهم است
هوش مصنوعی: اگر تو با عقل و درک درست صحبت کنی، کلمات تو نه تنها زیبا خواهند بود، بلکه معنا و مفهوم عمیقی نیز خواهند داشت. با بیان روشن و هدفمند، می‌توانی به درک واقعی از سخن برسید.
تفاوت است بسی در سخن کزو به مثل
یکی مبارک نوش و یکی کشنده سم است
هوش مصنوعی: سخن گفتن می‌تواند بسیار متفاوت باشد؛ گاهی کلامی خوشایند و مفید است که مانند نوشیدنی خوشگوار عمل می‌کند و در مواقعی دیگر، سخنی سمی و مرگبار می‌شود.
چو هوشیار گزاردش راحت و داروست
چو مارسای بکاردش شدت و الم است
هوش مصنوعی: وقتی که فردی آگاه و هوشیار آن را به‌فکر و تدبیر می‌سپارد، می‌تواند آرامش و درمانی برای خود فراهم کند، اما اگر با شدت و خشونت با آن برخورد کند، به درد و مشکلات دچار خواهد شد.
یکی سخن که بود راست، راست چون تیر است
دگر سخن که دروغ است پر ز ثغر و خم است
هوش مصنوعی: سخن راست همچون تیر مستقیم و بدون انحراف است، اما سخن دروغ پر از پیچیدگی و موانع است و به آسانی قابل اعتماد نیست.
چو برق روشن و خوب است در سخن معنی
برون ز معنی دیگر بخار و تار و تم است
هوش مصنوعی: سخن باید همچون برق، شفاف و زیبا باشد. اگر بخواهیم به عمق معنی برسیم، باید از معانی سطحی و تاریک دوری کنیم.
تمیز و فکرت و عقل است کیمیای سخن
چو کیمیا نبود اصل او ز باد و دم است
هوش مصنوعی: زبان و فکر و عقل، همچون گنجی در کلام است. اگر این گنج وجود نداشته باشد، سخن تنها از سرِ بی‌اساسی و ناپایداری است.
زبان و کام سخن را دو آلت‌اند از اصل
چنانکه آلت دستان لحن زیر و بم است
هوش مصنوعی: زبان و کام (دندان‌ها) ابزارهای گفتار هستند، مانند اینکه دست‌ها برای ایجاد ملودی و نواهای پایین و بالا به کار می‌روند.
تو را محل خدای است در سخن که همی
به تو وجود پذیرد سخن که در عدم است
هوش مصنوعی: سخن تو مانند مکانی است که خداوند در آن حضور دارد و از طریق آن، وجود می‌یابد، در حالی که در عدم و بی‌وجود حتی نمی‌توانی سخن بگویی.
ز بهر حاضر اکنون زبانت حاجب توست
ز بهر غایب فردا رسول تو قلم است
هوش مصنوعی: به خاطر افرادی که اکنون در کنارت هستند، زبانت در دست توست، اما برای کسانی که در آینده خواهند آمد، قلم تو پیام‌رسان است.
دل توزانکه سخن ماند خواهدت شاد است
دل کسی که درم ماند خواهدش دژم است
هوش مصنوعی: دل تو از آن رو شاد است که می‌تواند با دیگران گفت‌وگو کند و احساسات را با آن‌ها به اشتراک بگذارد. اما دل کسی که دلسرد و غمگین است، از صحبت و ارتباط دور مانده و به همین خاطر در حالت افسردگی و ناامیدی قرار دارد.
دژمش کرد درم لاجرم به آخر کار
ستوده نیست کسی کو سزای لاجرم است
هوش مصنوعی: کسی که در نهایت، اعمالش به خوبی و ستایش منتهی نمی‌شود، به این دلیل است که او شایسته این نتایج نیست.
دژم مباش ز کمی‌ی درم به دنیا در
اگر به طاعت و علمت به دین درون قدم است
هوش مصنوعی: از کمبود مال خود غمگین نباش؛ اگر در راستای عبادت و علم‌آموزی در دین قدم برداری، ارزش و اهمیت بیشتری خواهی داشت.
متاز بر دم دنیا که گزدمش بگزدت
ز گزدمش بحذر باش کش گزنده دم است
هوش مصنوعی: مواظب دنیا باش که اگر به تو آسیب برساند، باید از آسیب آن دوری کنی؛ چرا که آنچه که گاز می‌زند، خود به نیش زدن ادامه می‌دهد.
به دین و دنیا بر خور خدای را بشناس
که سنتش همه عدل است و رحمت و کرم است
هوش مصنوعی: در زندگی‌ات با خداوند آشنا شو و به یاد داشته باش که او همیشه بر اساس عدالت، رحمت و کرم عمل می‌کند.
به شعر حجت پر گشت دفتر از حکمت
که خاطرش در پند است و معدن حکم است
هوش مصنوعی: شعر حجت پر از دانایی و خرد است، زیرا ذهن او پر از آموزه‌ها و اندرزهاست و او منبعی از اندیشه‌های عمیق به شمار می‌آید.