گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۳۲

مر چرخ را ضرر نیست وز گردشش خبر نیست
عالم یکی درختی است‌که‌ش جز بشر ثمر نیست
حصنی قوی است کورا دیوار هست و در نیست
بازی است که‌ش تذروان جز جنس جانور نیست
چون گربه جز که فرزند چیزی دگرش خور نیست
آن راست نیکبختی کو را چنین پدر نیست
زین بد پدر کسی را درخورد جز حذر نیست
زیرا ز بی‌فایی شکرش بی حجر نیست
جز غدر و مکر او را چیزی دگر هنر نیست
دستان و بند او را اندازه نی و مر نیست
جز صبر تیر او را اندر جهان سپر نیست
مرغی است صبر کو را جز خیر بال و پر نیست
وان مرغ را به جز غم خور دانهٔ دگر نیست
بر خیز و پای او گیرگر هست رو وگر نیست
تا بگذرد زمانه که‌ش کار جز گذر نیست
ابر زمانه را جز غدر و جفا مطر نیست
مر دود آتشش را جز مکر و شر شرر نیست
شاهی است کش جز آفات نه خیل و نه حشر نیست
وز خلق لشکرش جز بی‌دین و بد گهر نیست
اوباش و خیل او را بر اهل دین ظفر نیست
بی‌دین خر است بی‌شک ورچه به چهره خر نیست
بی‌دین درخت مردم بید است بارور نیست
داند خرد که مردم این صورت بشر نیست
بل جز که داد و دانش بر شخص مرد سر نیست
گرگ است نیست مردم آن کس که دادگر نیست
برتر ز داد و دانش اندر جهان اثر نیست
بهتر ز بار حکمت بر شاخ نفس بر نیست
خوشتر ز قول دانا زی عاقلان شکر نیست
بگریز از انکه فخرش جز اسپ و سیم و زر نیست
ورچه سرو ندارد تودان که جز بقر نیست
هر چند هست بد مار از مرد بد بتر نیست
با فعل بد منافق جز مار کور و کر نیست
ور نیست بد منافق پس آب تیره تر نیست
از مردمی برون است هر کو نکوسیر نیست
بهتر ز دین بهی نیست بتر ز کفر شر نیست
دانش گزین که دانش آبی که‌ش کدر نیست
آبی که جز دل و جان آن آب را ثمر نیست
جز بر کنار این آب یاقوت بر شجر نیست
چون برگ او به زینت دیبای شوشتر نیست
آهنگ این شجر کن گر سرت پر بطر نیست
کز بادیهٔ جهالت جز سوی او مفر نیست
زیرا که جاهلان را جز در سقر مقر نیست
نیکوسمر شو ایرا مردم به جز سمر نیست
آن را که در دماغش مر دیو را ممر نیست
بر حجت خراسان جز پند مشتهر نیست
وین شعر من مراو را جز پند و زیب و فر نیست
این بس بصر دلش را گر در دلش بصر نیست
زیرا که جز معانی بر قول او صور نیست
بر جامهٔ‌سخنهاش جز معنی آستر نیست
چون پندهاش پندی جز در قران مگر نیست

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مر چرخ را ضرر نیست وز گردشش خبر نیست
عالم یکی درختی است‌که‌ش جز بشر ثمر نیست
هوش مصنوعی: هواپیما به چرخش و حرکت خود ادامه می‌دهد و از سرنوشت خودش بی‌خبر است. در این دنیا، مانند درختی است که فقط میوه‌هایش برای انسان‌ها مفید است و هیچ حاصل دیگری ندارد.
حصنی قوی است کورا دیوار هست و در نیست
بازی است که‌ش تذروان جز جنس جانور نیست
هوش مصنوعی: این جمله به شکلی توصیفی از جایی است که دیوارهایی محکم وجود دارد اما دری وجود ندارد. این مکان مانند یک بازی است که فقط موجوداتی غیر از انسان در آن زندگی می‌کنند. در واقع، به نوعی نشان‌دهنده فضا یا وضعیتی است که در آن انسان‌ها جایی ندارند و فقط موجودات دیگر می‌توانند در آن حضور داشته باشند.
چون گربه جز که فرزند چیزی دگرش خور نیست
آن راست نیکبختی کو را چنین پدر نیست
هوش مصنوعی: چون گربه فقط فرزندش را می‌خورد، این نشان‌دهنده بدبختی کسی است که پدری این‌چنین دارد.
زین بد پدر کسی را درخورد جز حذر نیست
زیرا ز بی‌فایی شکرش بی حجر نیست
هوش مصنوعی: تنها راهی که می‌توان از این وضعیت بد گریز کرد، احتیاط است؛ زیرا وقتی در چیزی، ارزش و فایده‌ای نیست، هیچ خوشی و شیرینی هم در آن وجود نخواهد داشت.
جز غدر و مکر او را چیزی دگر هنر نیست
دستان و بند او را اندازه نی و مر نیست
هوش مصنوعی: جز خیانت و فریب، او هیچ هنر دیگری ندارد. دستان او، نه اندازه‌ای دارد و نه بند و زنجیری برای او وجود دارد.
جز صبر تیر او را اندر جهان سپر نیست
مرغی است صبر کو را جز خیر بال و پر نیست
هوش مصنوعی: جز صبر، هیچ وسیله‌ای در دنیا برای دفاع در برابر تیرهای او نیست. صبر مانند پرنده‌ای است که تنها خیر و خوبی برای او وجود دارد و چیزی بیشتر از آن ندارد.
وان مرغ را به جز غم خور دانهٔ دگر نیست
بر خیز و پای او گیرگر هست رو وگر نیست
هوش مصنوعی: این پرنده تنها به خاطر درد و غصه‌اش دانه‌ای ندارد؛ برخیز و او را بگیر، چون اگر نباشد، دیگر چیزی نخواهد بود.
تا بگذرد زمانه که‌ش کار جز گذر نیست
ابر زمانه را جز غدر و جفا مطر نیست
هوش مصنوعی: به یاد داشته باش که زمان می‌گذرد و هیچ کار دیگری نیست برای انجام دادن. در این زمان، ابر زمانه تنها به خیانت و بدی نمی‌بارد.
مر دود آتشش را جز مکر و شر شرر نیست
شاهی است کش جز آفات نه خیل و نه حشر نیست
هوش مصنوعی: آتش این دود، جز فریب و ضرر چیزی به همراه ندارد. این شاه، تنها در برابر آسیب‌ها قرار دارد و نه در مقابل جمعیت یا لشکر.
وز خلق لشکرش جز بی‌دین و بد گهر نیست
اوباش و خیل او را بر اهل دین ظفر نیست
هوش مصنوعی: از میان مردم سپاه او جز افرادی ناپاک و بی‌دین وجود ندارد و چنین افرادی بر اهل ایمان پیروزی نخواهند داشت.
بی‌دین خر است بی‌شک ورچه به چهره خر نیست
بی‌دین درخت مردم بید است بارور نیست
هوش مصنوعی: بی‌دین مثل خر است و اگرچه ظاهرش شبیه یک انسان باشد، در واقع بی‌ارزش و بی‌ثمر است. انسانی که ایمان ندارد، مانند درخت بی‌ثمر است و نمی‌تواند ثمره‌ای برای جامعه داشته باشد.
داند خرد که مردم این صورت بشر نیست
بل جز که داد و دانش بر شخص مرد سر نیست
هوش مصنوعی: عقل می‌داند که انسان تنها به ظاهر خود نیست، بلکه آنچه او را به انسانیت می‌رساند، رفتار و دانش اوست که بر سر او می‌نشیند.
گرگ است نیست مردم آن کس که دادگر نیست
برتر ز داد و دانش اندر جهان اثر نیست
هوش مصنوعی: هر کس که عادل نیست، انسان واقعی نیست و در این دنیا برتری بر عدالت و دانش وجود ندارد.
بهتر ز بار حکمت بر شاخ نفس بر نیست
خوشتر ز قول دانا زی عاقلان شکر نیست
هوش مصنوعی: بزرگی و حکمت را نمی‌توان بر دوش نفس خود حمل کرد و این کار آسانی نیست. همچنین، نباید از سخنان دانایان غافل شد، زیرا همیشه قدردانی از عاقلانه‌ها ضروری و شایسته است.
بگریز از انکه فخرش جز اسپ و سیم و زر نیست
ورچه سرو ندارد تودان که جز بقر نیست
هوش مصنوعی: از کسی که تنها به دارایی‌اش یعنی اسب و نقره و طلا می‌بالد فرار کن، زیرا اگرچه ظاهری زیبا دارد، در باطن چیزی بیشتر از یک گاو نیست.
هر چند هست بد مار از مرد بد بتر نیست
با فعل بد منافق جز مار کور و کر نیست
هوش مصنوعی: هر چند که ممکن است مار موجودی بد باشد، اما مرد بدی که به کارهای زشت دست می‌زند، از او هم بدتر است. در واقع، عمل زشت یک منافق فقط شبیه به ماری نابینا و کر است که قادر به دیدن یا شنیدن نیست.
ور نیست بد منافق پس آب تیره تر نیست
از مردمی برون است هر کو نکوسیر نیست
هوش مصنوعی: اگر در دنیا نفاقی وجود نداشته باشد، پس هیچ چیز بدتر از آب گل‌آلود نیست. هر کس که دارای سرشت نیکو نباشد، از جمعیت‌های خوب دور است.
بهتر ز دین بهی نیست بتر ز کفر شر نیست
دانش گزین که دانش آبی که‌ش کدر نیست
هوش مصنوعی: بهتر از دین نیکو وجود ندارد و بدتر از کفر نیز شر نیست. دانش را برگزین؛ زیرا دانش مانند آبی است که همیشه زلال و پاک است.
آبی که جز دل و جان آن آب را ثمر نیست
جز بر کنار این آب یاقوت بر شجر نیست
هوش مصنوعی: آبی که فقط دل و زندگی به آن وابسته است، هیچ فایده‌ای ندارد و تنها بر روی درختان یاقوتی، ثمر می‌دهد.
چون برگ او به زینت دیبای شوشتر نیست
آهنگ این شجر کن گر سرت پر بطر نیست
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و ارزش‌های ظاهری اشاره دارد. صحبت از این است که برگ این درخت به زیبایی پارچه‌های دیبای شوشتر نیست. در حقیقت، اگر شما در حال لذت بردن باشید، باید به آن درخت و زیبایی‌اش فکر کنید و از آن بهره‌مند شوید، حتی اگر ذهنتان پر از نگرانی یا غم باشد. این پیام می‌تواند دعوتی به قدردانی از زیبایی‌ها به رغم مشکلاتی باشد که ممکن است در زندگی وجود داشته باشد.
کز بادیهٔ جهالت جز سوی او مفر نیست
زیرا که جاهلان را جز در سقر مقر نیست
هوش مصنوعی: تنها راه نجات از جهل، رفتن به سمت اوست؛ چرا که برای جاهلان، جز دوزخ جایی نیست.
نیکوسمر شو ایرا مردم به جز سمر نیست
آن را که در دماغش مر دیو را ممر نیست
هوش مصنوعی: ای کسی که از نظر نیکویی و پاکدامنی به او اشاره می‌کنی، در میان مردم جایگاه خاصی دارد. جز نیکی و فضیلت در وجود او چیزی نیست و هر کسی که به او نیکو نگاه کند، در دلش جایی برای افکار منفی و شیطانی نمی‌تواند داشته باشد.
بر حجت خراسان جز پند مشتهر نیست
وین شعر من مراو را جز پند و زیب و فر نیست
هوش مصنوعی: تنها پند و نصیحت از حجت خراسان شناخته شده است و شعر من نیز جز پند و زیبایی خاصی ندارد.
این بس بصر دلش را گر در دلش بصر نیست
زیرا که جز معانی بر قول او صور نیست
هوش مصنوعی: چنانچه دل کسی بصیرت نداشته باشد، حتی اگر چشمانش به ظاهر روشن باشد، هیچ چیز نمی‌بیند. زیرا تنها تصورات و معانی در سخن او وجود دارد و نه واقعیت.
بر جامهٔ‌سخنهاش جز معنی آستر نیست
چون پندهاش پندی جز در قران مگر نیست
هوش مصنوعی: لباس سخنان او تنها آستر معنی است و پندهای او جز در قرآن پندی ندارد.