گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۲۴۵

ای به خطاها بصیر و جلد وملی
نایدت از کار خویش، خود خجلی
هیچ نیابی مرا ز پند و قران
وز غزل و می به طبع در بشلی
حاصل ناید به جسم و جان تو در
از غزل و می مگر که مفتعلی
چون عسلی شد زخانت زرد، چرا
با غزل و می به طبع چون عسلی؟
از غزل و می چو تیر و گل نشود
پشت چو چوگان و روی چون عسلی
آنکه برو گفته‌ای سرود و غزل
از تو گسست و تو زو نمی‌گسلی
او چو فرو هشت زیر پای تو را
چونکه تو او را ز دل برون نهلی؟
سنگ تو از گشت چرخ گشت چو گل
کی نگرد سوی تو کنون چگلی؟
تا که چو گل بر بدیدت آن چگلی
هیچ نبودش گمان که تو ز گلی
تازه گلی به درخت ولیک فلک
زو همه بربود تازگی و گلی
بر خللی سخت، هیچ خشم مگیر
ازمن اگر گفتمت که بر خللی
ور نه جوان شو که هیچ کل نرهد
جز که به جعد سیه ز ننگ کلی
مصحف و تسبیح را سپس چه نهی
چون سپس بربط و می و غزلی؟
عاجز چونی ز خیر و حق و صواب
ای به خطاها بصیر و جلد و ملی؟
چون به سجود و رکوع خم ندهی
پشت شنیعت همی کند دغلی
مجلس می را سبکتر از کدوی
مزگت ما را گران‌تر از وحلی
حلهٔ پیریت برفگند جهان
نیست به از زهد و دین کنونت حلی
مستحلا، پیر مستحل نسزد
چونکه نخواهی ازین و آن بحلی؟
چونکه ندارد همیت باز کنون
حلیت پیری ز جهل و مستحلی
روز شتاب و خطا گذشت، کنون
وقت صواب است و روز محتملی
پیر پر آهستگی و حلم بود
تو همه پر مکر و زرق و پر حیلی
نام نهی اهل علم و حکمت را
رافضی و قرمطی و معتزلی
رافضیم سوی تو و تو سوی من
ناصبئی نیست جای تنگ دلی
ناصبیا، نیستت مناظره جز
آنکه ز بوبکر به نبود علی
علم تو حیله است و بانگ بی‌معنی
سوی من، ای ناصبی، تهی دهلی
رخصت داده است مر تو را که بخور
شهره امامت نبید قطربلی
حبل خدائی محمد است چرا
تو به رسن‌های خلق متصلی؟
رخصت و حیلت مهارهای تو شد
تو سپس این مهارها جملی
حیلت و رخصت هبل نهاد تو را
تو تبع مکر حیله‌گر هبلی
نیست امامی پس از رسول مرا
کوفی نه موصلی و نه ختلی
من ز رسول خدای بی‌بدلم
با بدل خود تو رو که با بدلی
لات و عزی و منات اگر ولی‌اند
هرسه تو را، مر مرا علی است ولی
ناصبی، ای حجت، ار چه با جدل است
پای ندارد به پیش تو جدلی
لشکر دیوند جمله اهل جدل
تو جدلی را به حلق در اجلی
خلق همه فتنهٔ بر مثل‌اند
تو ز پس مغز و معنی مثلی
مغز تو داری و پوست اهل مثل
از همگان تو نفور از این قبلی
بی‌امل‌اند این خران ز دانهٔ تو
مردمی از کاه و دانه یا ابلی
چون ز ستوری به مردمی نشوی
ای پسر، و از خری برون نچلی
عامه ستور است و فانی است ستور
ای که خردمند مردم است ازلی
باد ندارد خطر به پیش جبل
ایشان بادند و تو مثل جبلی
میر گر از مال و ملک با ثقل است
تو ز کمال و ز علم با ثقلی

اطلاعات

وزن: مفتعلن فاعلات مفتعلن
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای به خطاها بصیر و جلد وملی
نایدت از کار خویش، خود خجلی
هوش مصنوعی: ای کسی که از اشتباهات دیگران آگاه و تیزبین هستی، اما خودت در کارهایت دچار خطا می‌شوی، خودت باید از این وضعیت شرمنده باشی.
هیچ نیابی مرا ز پند و قران
وز غزل و می به طبع در بشلی
هوش مصنوعی: به هیچ‌وجه نمی‌توانی مرا با نصیحت، قرآن، شعر و شراب خوشحال کنی یا تحت تاثیر قرار دهی.
حاصل ناید به جسم و جان تو در
از غزل و می مگر که مفتعلی
هوش مصنوعی: نتیجه‌ای از شعر و شراب در جسم و جان تو حاصل نمی‌شود، مگر اینکه به راحتی و با بی‌اعتنایی به آن‌ها بپردازی.
چون عسلی شد زخانت زرد، چرا
با غزل و می به طبع چون عسلی؟
هوش مصنوعی: چرا باید با شعر و شراب به مانند عسل زردم، شادی کنم؟ وقتی درد و زخم در من جاری است.
از غزل و می چو تیر و گل نشود
پشت چو چوگان و روی چون عسلی
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و دلنشینی می‌پردازد. شاعر از نوشیدن شراب و لذت‌های عشق سخن می‌گوید. از سویی، او می‌گوید که اگر عشق و زیبایی وجود نداشته باشد، زندگی بی‌دوام و خالی است، مانند یک بازی که به درستی پیش نمی‌رود. زیبایی و خوشی باید در زندگی باشد تا معنایی داشته باشد.
آنکه برو گفته‌ای سرود و غزل
از تو گسست و تو زو نمی‌گسلی
هوش مصنوعی: کسی که به تو گفته است اشعار و غزل‌ها از تو جدا شده، اما تو از او جدا نمی‌شوی.
او چو فرو هشت زیر پای تو را
چونکه تو او را ز دل برون نهلی؟
هوش مصنوعی: او مانند ستاره‌ای است که زیر پای تو می‌افتد؛ چرا که تو او را از دل خود بیرون کرده‌ای؟
سنگ تو از گشت چرخ گشت چو گل
کی نگرد سوی تو کنون چگلی؟
هوش مصنوعی: سنگ تو زیر فشار زمان مانند گلی شده و دیگر نمی‌تواند به سمت تو برگردد، حال چرا باید به این وضعیت ادامه دهی؟
تا که چو گل بر بدیدت آن چگلی
هیچ نبودش گمان که تو ز گلی
هوش مصنوعی: وقتی که آن پرنده زیبا تو را دید، فکر نمی‌کرد که تو از گل زیباتر هستی و هیچ تصوری از این موضوع نداشت.
تازه گلی به درخت ولیک فلک
زو همه بربود تازگی و گلی
هوش مصنوعی: یک گل تازه بر درختی شکوفا شده، اما تقدیر همه زیبایی و طراوت آن را از بین برده است.
بر خللی سخت، هیچ خشم مگیر
ازمن اگر گفتمت که بر خللی
هوش مصنوعی: اگر به خاطر نقصی که در من وجود دارد، از من خشمگین شوی، هیچ باک نیست؛ چرا که من به این نقص اشاره کردم.
ور نه جوان شو که هیچ کل نرهد
جز که به جعد سیه ز ننگ کلی
هوش مصنوعی: اگر جوان نشوی، هیچ چیزی جز اینکه به خاطر تاریکی و شرمندگی از خودت فرار کنی به دست نخواهی آورد.
مصحف و تسبیح را سپس چه نهی
چون سپس بربط و می و غزلی؟
هوش مصنوعی: وقتی که تو به خواندن قرآن و دعا و تسبیح می‌پردازی، دیگر چه نیازی به ساز و نوشیدن شراب یا شعر عاشقانه هست؟
عاجز چونی ز خیر و حق و صواب
ای به خطاها بصیر و جلد و ملی؟
هوش مصنوعی: چرا از خوبی‌ها و درستکاری‌ها ناتوانی؟ ای که در اشتباهات، بینا و باهوش و زبردست هستی؟
چون به سجود و رکوع خم ندهی
پشت شنیعت همی کند دغلی
هوش مصنوعی: اگر در هنگام عبادت و خضوع، به بندگی و راز و نیاز از صمیم قلب نپردازی، در دل به خودت دروغ می‌گویی و نمی‌توانی خود را فریب دهی.
مجلس می را سبکتر از کدوی
مزگت ما را گران‌تر از وحلی
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به مقایسه‌های ظریف می‌پردازد. وی می‌گوید که مجلس می (مهمانی و رفاقت) برای او خوشایند و بی‌توجه‌تر از کدوی مزگت است، در حالی که این مجلس برای دیگران مشکل‌ساز و سنگین‌تر از وحلی (شیء یا موضوعی) به نظر می‌رسد. این بیان نشان‌دهنده‌ی تفاوت در ادراک و تجربه افراد از موقعیت‌ها و روزمرگی‌هاست.
حلهٔ پیریت برفگند جهان
نیست به از زهد و دین کنونت حلی
هوش مصنوعی: تن دهنی که بر سر داری از زیبایی‌های دنیا برتر است، زیرا زهد و دین تو کنونی را زیباتر می‌کند.
مستحلا، پیر مستحل نسزد
چونکه نخواهی ازین و آن بحلی؟
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که کسی که در مقام راستی و صداقت است، نمی‌تواند به راحتی از خواسته‌های نادرست یا فریبکارانه دیگران پیروی کند. در واقع، اگر کسی به اصول و ارزش‌های خود پایبند باشد، نباید به خاطر ناملایمات زندگی، از آن اصول دست بردارد.
چونکه ندارد همیت باز کنون
حلیت پیری ز جهل و مستحلی
هوش مصنوعی: زمانی که انسان از فهم و آگاهی لازم برخوردار نیست، نمی‌تواند به درستی از نعمت‌های زندگی بهره‌مند شود و در حقیقت در پیری نتیجه‌ای از جهل و نادانی می‌گیرد.
روز شتاب و خطا گذشت، کنون
وقت صواب است و روز محتملی
هوش مصنوعی: روزهای پر از شتاب و اشتباه سپری شد، حالا زمان درست و مناسب فرارسیده است.
پیر پر آهستگی و حلم بود
تو همه پر مکر و زرق و پر حیلی
هوش مصنوعی: پیر به آرامی و با حوصله رفتار می‌کند، در حالی که تو تماماً پر از فریب و دروغ و تظاهر هستی.
نام نهی اهل علم و حکمت را
رافضی و قرمطی و معتزلی
هوش مصنوعی: در این بیت، اشاره به این است که افرادی که به علم و حکمت می‌پردازند، به وسیله نام‌گذاری‌های خاصی مانند رافضی، قرمطی، و معتزلی می‌شوند. این اصطلاحات نشان‌دهنده‌ی این است که برخی اوقات، عقاید و نظرات علمی و فلسفی افراد به سادگی نادیده گرفته یا به شیوه‌ای منفی تفسیر می‌شود.
رافضیم سوی تو و تو سوی من
ناصبئی نیست جای تنگ دلی
هوش مصنوعی: من به سوی تو می‌آیم و تو به سوی من، هیچ تعصب و سخت‌گیری در این میان وجود ندارد و دل‌های ما جایی برای تنگی ندارند.
ناصبیا، نیستت مناظره جز
آنکه ز بوبکر به نبود علی
هوش مصنوعی: ناصبی، بحثی با تو ندارم جز اینکه absence علی (علی بن ابی‌طالب) موجب برتری ابوبکر است.
علم تو حیله است و بانگ بی‌معنی
سوی من، ای ناصبی، تهی دهلی
هوش مصنوعی: دانش تو فقط ترفند و فریبی است که هیچ معنا و محتوایی ندارد. ای دشمن اهل بیت، گفتارهای تو برای من بی‌ارزش و خالی است.
رخصت داده است مر تو را که بخور
شهره امامت نبید قطربلی
هوش مصنوعی: اجازه داده شده که تو به نوشیدن شراب خوش‌نامی امام قیمتی بپردازی.
حبل خدائی محمد است چرا
تو به رسن‌های خلق متصلی؟
هوش مصنوعی: رشته ارتباط با خداوند از طریق محمد (ص) است، چرا باید به رشته‌های دیگران وابسته باشی و به آن‌ها چنگ بزنی؟
رخصت و حیلت مهارهای تو شد
تو سپس این مهارها جملی
هوش مصنوعی: اجازه و چاره‌ها به دست تو افتاد و پس از آن، تمامی این چاره‌ها در اختیار تو قرار گرفت.
حیلت و رخصت هبل نهاد تو را
تو تبع مکر حیله‌گر هبلی
هوش مصنوعی: تو با نیرنگ و فریب هبل، فریفته و گرفتار شده‌ای، در حالی که خودت هم مثل او زیرک و مکار هستی.
نیست امامی پس از رسول مرا
کوفی نه موصلی و نه ختلی
هوش مصنوعی: من پس از پیامبر امامی ندارم و کسی از کوفه یا موصل یا ختله برای رهبری وجود ندارد.
من ز رسول خدای بی‌بدلم
با بدل خود تو رو که با بدلی
هوش مصنوعی: من از فرستاده خداوندی که هیچ مشابهی ندارد، با بدل خود تو را می‌ستایم که تو نیز با بدلی دیگر هستی.
لات و عزی و منات اگر ولی‌اند
هرسه تو را، مر مرا علی است ولی
هوش مصنوعی: اگر لات و عزی و منات، خدایان تو هستند و ولیّ تو محسوب می‌شوند، من فقط علی را ولیّ خود می‌دانم.
ناصبی، ای حجت، ار چه با جدل است
پای ندارد به پیش تو جدلی
هوش مصنوعی: ناصبی، ای نماینده حق، هرچند که با جدل و بحث می‌آید، در برابر تو پایی ندارد و نمی‌تواند استدلال کند.
لشکر دیوند جمله اهل جدل
تو جدلی را به حلق در اجلی
هوش مصنوعی: لشکر دیوان همه افرادی هستند که در بحث و جدل مهارت دارند و تو، در زمانی که مشخص است، به یکی از آن‌ها تبدیل می‌شوی.
خلق همه فتنهٔ بر مثل‌اند
تو ز پس مغز و معنی مثلی
هوش مصنوعی: همه مردم در فتنه‌ها و مشکلات به تو شباهت دارند، اما تو به عمق و معنی واقعی این مثل‌ها پی‌برده‌ای.
مغز تو داری و پوست اهل مثل
از همگان تو نفور از این قبلی
هوش مصنوعی: تو در دل و اندیشه خود، پختگی و عمق داری، اما ظاهرت همچون دیگران است و از این مسأله مایه نفرت توست.
بی‌امل‌اند این خران ز دانهٔ تو
مردمی از کاه و دانه یا ابلی
هوش مصنوعی: این صحبت دربارهٔ افرادی است که به آسانی فریب می‌خورند و نمی‌توانند حقیقت را دریابند. به نوعی، می‌گوید که برخی انسان‌ها از چیزهای بی‌ارزش و کم اهمیت متاثر می‌شوند و به دنبال چیزهای مهم و با ارزش نیستند.
چون ز ستوری به مردمی نشوی
ای پسر، و از خری برون نچلی
هوش مصنوعی: اگر از تو درخت خوبی پیدا نشود و نتوانی به انسانی بودن خود افتخار کنی، در واقع مانند یک الاغ در نظر گرفته خواهی شد.
عامه ستور است و فانی است ستور
ای که خردمند مردم است ازلی
هوش مصنوعی: مردم عادی همچون حیوانات هستند و به زودی نابود می‌شوند، اما کسی که خردمند است، از زمان‌های دور وجود دارد و باقی خواهد ماند.
باد ندارد خطر به پیش جبل
ایشان بادند و تو مثل جبلی
هوش مصنوعی: خطر برای آن‌ها وجود ندارد، زیرا مانند کوهی محکم و استوار هستند. تو هم به اندازه کوه استوار و قوی هستی.
میر گر از مال و ملک با ثقل است
تو ز کمال و ز علم با ثقلی
هوش مصنوعی: تو از نظر علم و کمال در جایگاه خوبی قرار داری، در حالی که از نظر ثروت و دارایی در موقعیت سنگینی قرار داری.