قصیدهٔ شمارهٔ ۲۳۱
ای گشت زمان زمن چه میخواهی؟
نیزم مفروش زرق و روباهی
از من، چو شناختم تو را، بگذر
آنگه به فریب هرکه را خواهی
من بر ره این جهان همی رفتم
از مکر و فریب و غدر تو ساهی
نازان و دنان به راه چون دونان
با قامت سرو و روی دیباهی
همراه شدی تو با من و، یکسر
شادی و نشاط و روز برناهی
از من بردی تو دزد بیرحمت
دزدان نکنند رحم بر راهی
ای کرده نهنگ دهر قصد تو
روزیت فروخورد بناگاهی
زین چاه همی برآمدت باید
تا چند بوی تو بی گنه چاهی؟
چاه این جسد گران تاریک است
این افگندت به کرم و گمراهی
اکنونت دراز کرد میباید
طاعت، که گرفت قد کوتاهی
دوتات شده است پشت، یکتا کن
این پشت دوتا به قول یکتاهی
از حرص بکاه و طاعت افزون کن
زان پس که فزودی و همی کاهی
جان دانهٔ مردم است و تن کاه است
ای فتنهٔ تن تو فتنه بر کاهی
جولاهه گرفت تن تو را ترسم
تو غره شدی بدو به جولاهی
تو ماهیکی ضعیفی و بحر است
این دهر سترگ بدخوی داهی
بیپای برون مشو از این دریا
اینک به سخنت دادم آگاهی
زیرا که چون دور ماند از دریا
بس رنجه شود به خشک بر ماهی
ای شاه نصیب خویش بیرون کن
زین جاه بلند و نعمت و شاهی
بنگر به ضعیف حال درویشان
بگزار سپاس آنکه بر گاهی
زیرا که اگر به چه فرو تابد
مه را نشود جلالت ماهی
کاین چرخ بسی ربود شاهان را
ناگاه ز گه چو ترک خرگاهی
حکمت بشنو ز حجت ایراک او
هرگز ندهد پیام درگاهی
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن مفاعیلن (هزج مسدس اخرب مقبوض)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای گشت زمان زمن چه میخواهی؟
نیزم مفروش زرق و روباهی
هوش مصنوعی: ای زمان، هدف تو از من چیست؟ من خود را برای زیور و زرق و برق نمیفروشم.
از من، چو شناختم تو را، بگذر
آنگه به فریب هرکه را خواهی
هوش مصنوعی: وقتی که تو را شناختم و از ویژگیها و حقیقت تو آگاهی پیدا کردم، دیگر به من وابسته نباش و اگر دوست داری، هر کسی را که میخواهی فریب بده.
من بر ره این جهان همی رفتم
از مکر و فریب و غدر تو ساهی
هوش مصنوعی: در راه زندگی، من در حال حرکت بودم و از ترفندها و نیرنگهای تو دور بودم.
نازان و دنان به راه چون دونان
با قامت سرو و روی دیباهی
هوش مصنوعی: در اینجا به زیبایی و ظرافت کسانی اشاره شده که با وقار و خوشپوشی همچون درخت سرو در مسیر زندگی حرکت میکنند. این افراد با چهرهای دلانگیز و تن پوشی زیبا، توجه دیگران را جلب میکنند و به نوعی نمایانگر صفات نیکو و فریبای انسانی هستند.
همراه شدی تو با من و، یکسر
شادی و نشاط و روز برناهی
هوش مصنوعی: وقتی که تو با من همراه شدی، تمام شادی و خوشحالی و روزهای خوب برای من به وجود آمد.
از من بردی تو دزد بیرحمت
دزدان نکنند رحم بر راهی
هوش مصنوعی: تو با بیرحمی و ستم، قلب من را ربودهای. دزدان دیگر هم هیچوقت بر کسی چنین رحم نمیکنند.
ای کرده نهنگ دهر قصد تو
روزیت فروخورد بناگاهی
هوش مصنوعی: ای که زندگی تو را چون نهنگ در کام خود میبلعد، گاهی با ناگهان به سمت تو میآید.
زین چاه همی برآمدت باید
تا چند بوی تو بی گنه چاهی؟
هوش مصنوعی: از این چاه باید برآیی، تا چه زمانی باید بوی تو در اینجا ماندگار بماند، در حالی که تو بیگناهی؟
چاه این جسد گران تاریک است
این افگندت به کرم و گمراهی
هوش مصنوعی: این بدن سنگین و بیروح مانند چاهی تاریک است که انسان را به انحراف و نابودی میکشاند.
اکنونت دراز کرد میباید
طاعت، که گرفت قد کوتاهی
هوش مصنوعی: اکنون باید مطیع او شوی، زیرا که او به خاطر قد کوتاهت، دست تو را دراز کرد.
دوتات شده است پشت، یکتا کن
این پشت دوتا به قول یکتاهی
هوش مصنوعی: دو تکه شدهای، حالا آن دو را یکی کن. بر اساس این تنهاییای که تو را جدای از دیگران کرده است، میتوانی به یگانگی برسید.
از حرص بکاه و طاعت افزون کن
زان پس که فزودی و همی کاهی
هوش مصنوعی: برای کاهش حرص و افزایش طاعت تلاش کن، زیرا با این کار به موفقیت میرسی و دیگر نیازی به کاهش نمیباشد.
جان دانهٔ مردم است و تن کاه است
ای فتنهٔ تن تو فتنه بر کاهی
هوش مصنوعی: روح و جان انسانها ارزشمند و والا است، اما جسم آنها مانند کاه بیارزش و ناپایدار است؛ بنابراین، اگر تو با جسمت فریب میخوری، در واقع بر چیزی بیارزش فریفته شدهای.
جولاهه گرفت تن تو را ترسم
تو غره شدی بدو به جولاهی
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که بدن تو به دست جولاههای افتاده است و من میترسم که تو به او مغرور شدهای.
تو ماهیکی ضعیفی و بحر است
این دهر سترگ بدخوی داهی
هوش مصنوعی: تو موجودی ضعیف و ناتوانی در برابر این دنیای بزرگ و بدسرشت.
بیپای برون مشو از این دریا
اینک به سخنت دادم آگاهی
هوش مصنوعی: از این دریا خارج نشو، زیرا با کلامت به تو اطلاع دادم.
زیرا که چون دور ماند از دریا
بس رنجه شود به خشک بر ماهی
هوش مصنوعی: چون ماهی از دریا دور بماند، به سختی دچار زحمت و رنج میشود.
ای شاه نصیب خویش بیرون کن
زین جاه بلند و نعمت و شاهی
هوش مصنوعی: ای پادشاه، سهم خود را از این مقام بلند و نعمت و سلطنت بیرون بیاور.
بنگر به ضعیف حال درویشان
بگزار سپاس آنکه بر گاهی
هوش مصنوعی: به آنچه در زندگی داری و برتریهایی که نصیبت شده، فکر کن و قدر آن را بدان. به یاد داشته باش که برخی از مردم در وضعیتهای سخت و دشواری به سر میبرند و تو باید از داشتههایت سپاسگزار باشی.
زیرا که اگر به چه فرو تابد
مه را نشود جلالت ماهی
هوش مصنوعی: همچنین اگر ماه در جایی فرو بیفتد، عظمت و جلالت او از بین نمیرود.
کاین چرخ بسی ربود شاهان را
ناگاه ز گه چو ترک خرگاهی
هوش مصنوعی: این دنیا به یکباره بسیاری از پادشاهان را از مقام و جایگاهشان پایین کشیده است، مانند اینکه ناگهان ستمگرا چیزی را از زیر پای کسی بکشند.
حکمت بشنو ز حجت ایراک او
هرگز ندهد پیام درگاهی
هوش مصنوعی: حکمت را از دلایل و نشانهها بشنو، زیرا آنها هرگز پیامی از درگاه نیازی به فرستادن ندارند.