گنجور

قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۵

بر جانور و نبات و ارکان
سالار که کردت ای سخن‌دان؟
وز خاک سیه برون که آورد
این نعمت بی‌کران و الوان؟
خوانی است زمین پر ز نعمت
تو خاک مخوانش نیز خوان‌خوان
خویشان تو اند جانور پاک
زیرا که تو زنده‌ای چو ایشان
پس چونکه رهی و بنده گشتند،
ای خویش، تو را بجمله خویشان؟
تو در خز و بز به زیر طارم
خویشانت برهنه و پریشان
ایشان ز تو جمله بی‌نیازند
وز بیم تو مانده در بیابان
تو مهتری و نیازمندی
نشنود کسی مهی بر این سان
گر شیر قوی‌تر است از تو
چون است ز بانگ تو گریزان؟
ور پیل ز تو به تن فزون است
بر پیل تو را که داد سلطان؟
بیگار تو چون همی کند آب
تا غله دهدت سنگ گردان؟
آتش به مراد توست زنده
در آهن و سنگ خاره پنهان
فرمان تو را چرا مطیع است
تا پخته خوری بدو و بریان؟
در آهن و سنگ چون نشسته است
این گوهر بی‌قرار عریان؟
بیرون نجهد مگر بفرمانت
این گوهر صعب ازین دو زندان
جز تو ز هوا همی که سازد
چندین سخن چو در و مرجان؟
دهقانی توست خاک ازیرا
خویشانت نیند چون تو دهقان
ارکان همه مر تو را مطیع‌اند
هرچند خدای راست ارکان
نیکو بنگر که: کیستی خود
وز بهر چه‌ای رئیس حیوان
وین کار که کرد و خود چرا کرد
آن کس که بکرد با تو احسان
از جانوران به جملگی نیست
جز جان تو را خرد نگه‌بان
بر جانورت خرد فزون است
وز نور خرد گرد شرف جان
وز نور خرد شده است ما را
این جانور دگر به فرمان
آزاد شود به عقل بنده
واباد شود به عقل ویران
آباد به عقل گشت گردون
وازاد به عقل گشت لقمان
معروف به دیدن است چشمت
دندانت موکل است بر نان
گوشت بشنود و دست بگرفت
بینیت بیافت بوی ریحان
بنگر: به خرد چه کرده‌ای کار
صد سال در این فراخ میدان
بی‌کار چراست عقل در تو
بر کار همیشه تیز دندان
چیزیت نداد کان نبایست
دارندهٔ روزگار، یزدان
کار خرد است باز جستن
از حاصل خلق و چرخ و دوران
کار خرد است دردها را
آورد پدید روی درمان
از مرگ بتر ندید کس درد
داناش نخواست همچو نادان
ای آمده زان سرای و مانده
یک چند در این سرای مهمان
دانا نکشد سر از مکافات
بد کرده بدی کشد به پایان
یک چند تو خورده‌ای جهان را
اکنون بخوردت باز گیهان
«چون تو بزنی بخورد بایدت»
این خود مثل است در خراسان
بر خوردن جسم هر خورنده
دندان زمانه مرگ را دان
بنگر که خرد رهی نماید
زی رستن از این عظیم ثعبان
حق است چنین که گفتمت مرگ
بر حق مشو بخیره گریان
تن خورد در این جهان و او مرد
بر جان نبود ز مرگ نقصان
جان را نکند جهان عقوبت
کو را ز تن آمده است عصیان
چون گشت یقین که جان نمیرد
آسان برهی ز مرگ آسان
آسان به خرد شود تو را مرگ
زین به که کند بیان و برهان؟
مشغول تنی که دیو توست او
بل دیو توی و او سلیمان
خندانت همی برد سوی جر
دشمن بتر آن بود که خندان
ای بندهٔ تن، تو را چه بوده‌است
با خاطر تیره روی رخشان؟
افتاده به چاه در، چه بایدت
بر برده به چرخ طاق و ایوان؟
تن جلد و سوار و جان پیاده
بالینت چو خز و سر چو سندان
جان را به نکو سخن بپرور
زین بیش مگر گرد دیوان
بنگر که قوی نگشت عقلت
تا تنت نگشت سست و خلقان
چون جانش عزیزدار دایم
مفروش گران خریده ارزان
آن کن که خرد کند اشارت
تا برشوی از ثری به کیوان
بگزار به شکر حق آن کس
کو کرد دل تو عقل را کان
از پاک‌دل، ای پسر، همی گوی
«سبحانک یا اله سبحان»
بنگر به چه فضل و علم گشته‌است
یعقوب جهود و تو مسلمان
آن خوان که مسیح را بیامد
آراسته از رحیم رحمان
تو چون به شکی که زی محمد
نامد به ازان بسی یکی خوان؟
خوان پیش توست لیکن از جهل
تو گرسنه‌ای برو و عطشان
از نامه خبر نداری ایراک
برخوانده نه‌ای مگر که عنوان
گوئی که «فلان مرا چنین گفت
و آورد مرا خبر ز بهمان
کز مذهب‌ها درست و حق نیست
جز مذهب بوحنیفه نعمان»
هارون زمانه را ندیدی
ای غره شده به مکر هامان
ریحان که دهدت چون همی تو
ریحان نشناسی از مغیلان؟
آگاه نه‌ای که ریگ بارید
بر سرت به جای خرد باران
گمراه شدی چو بر تو بگذشت
در جامهٔ جبرئیل شیطان
از شیر و ز می خبر نداری
ای سرکه خریده و سپندان
آگاه شوی چو باز پرسد
دانات ز مشکلات فرقان
چون خیره شود سرت در آن راه
رهبر نبوی تو بلکه حیران
چون برف بود بجای سبزه
دی ماه بود نه ماه نیسان
ای حجت دین به دست حکمت
گرد از سر ناصبی بیفشان

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بر جانور و نبات و ارکان
سالار که کردت ای سخن‌دان؟
هوش مصنوعی: ای کسی که با کلامت بر موجودات زنده و گیاهان و اجزای بنیادی جهان تسلط داری، چه کسی تو را به این دانش و آگاهی رسانده است؟
وز خاک سیه برون که آورد
این نعمت بی‌کران و الوان؟
هوش مصنوعی: این سوال مطرح شده است که چگونه چنین نعمت‌های بی‌پایان و رنگارنگی از خاک سیاه و بی‌حالی به وجود آمده‌اند؟
خوانی است زمین پر ز نعمت
تو خاک مخوانش نیز خوان‌خوان
هوش مصنوعی: زمین پر از نعمت‌های توست، بنابراین آن را فقط خاک ندان، بلکه به عنوان سفره‌ای پر از خیر و برکت بشناس.
خویشان تو اند جانور پاک
زیرا که تو زنده‌ای چو ایشان
هوش مصنوعی: خویشان تو مانند موجودات پاکی هستند، چون تو نیز همانند آنها زنده‌ای.
پس چونکه رهی و بنده گشتند،
ای خویش، تو را بجمله خویشان؟
هوش مصنوعی: وقتی که تو به عنوان یک راهنما و خدمتگزار به دیگران می‌پردازی، ای دوست، آیا تو به تمامی بستگان و نزدیکان خود فکر می‌کنی؟
تو در خز و بز به زیر طارم
خویشانت برهنه و پریشان
هوش مصنوعی: تو در زیور و زیبایی خود غرقی، اما دیگران در زیر سایه تو، بی‌سر و حال و آشفته‌اند.
ایشان ز تو جمله بی‌نیازند
وز بیم تو مانده در بیابان
هوش مصنوعی: آنها از تو بی‌نیازند و فقط به خاطر ترس تو در بیابان مانده‌اند.
تو مهتری و نیازمندی
نشنود کسی مهی بر این سان
هوش مصنوعی: تو در جایگاهی بزرگ و پر ارج هستی و هیچ کس نمی‌تواند کمبودها و نیازهای تو را نادیده بگیرد.
گر شیر قوی‌تر است از تو
چون است ز بانگ تو گریزان؟
هوش مصنوعی: اگر شیر از تو قوی‌تر است، پس چرا از صدای تو می‌گریزد؟
ور پیل ز تو به تن فزون است
بر پیل تو را که داد سلطان؟
هوش مصنوعی: اگر قوت و قدرت تو بیشتر از فیل باشد، دیگر چه کسی می‌تواند تو را به سلطان بودن بشناسد؟
بیگار تو چون همی کند آب
تا غله دهدت سنگ گردان؟
هوش مصنوعی: آیا می‌توانم بپرسم چرا تو از درد و زحمت دیگران بهره‌برداری می‌کنی تا خودت به سود برسی و چیزهایی که برایت اهمیت دارد را به دست بیاوری؟
آتش به مراد توست زنده
در آهن و سنگ خاره پنهان
هوش مصنوعی: آتش در دل آهن و سنگ سخت نهفته است و این آتش به خواسته‌های تو وابسته است.
فرمان تو را چرا مطیع است
تا پخته خوری بدو و بریان؟
هوش مصنوعی: چرا باید به دستورات تو گوش کنم وقتی که خودت به طرز ناپسندی عمل می‌کنی و از راه نادرست استفاده می‌کنی؟
در آهن و سنگ چون نشسته است
این گوهر بی‌قرار عریان؟
هوش مصنوعی: چگونه این سنگ و آهن که سرد و بی‌روح هستند، می‌تواند این مروارید گرانبها و ناآرام را در خود جای دهد؟
بیرون نجهد مگر بفرمانت
این گوهر صعب ازین دو زندان
هوش مصنوعی: این گوهر گرانبها تنها با فرمان تو می‌تواند از این دو زندان خارج شود.
جز تو ز هوا همی که سازد
چندین سخن چو در و مرجان؟
هوش مصنوعی: در میان تمام چیزهایی که در دنیا وجود دارد، چه کسی می‌تواند مانند تو با چنین زیبایی و جذابیتی صحبت کند؟
دهقانی توست خاک ازیرا
خویشانت نیند چون تو دهقان
هوش مصنوعی: تو همانند یک دهقان هستی که زمین را به زحمت می‌کاشت، چرا که خویشان و نزدیکانت نیز در این مسیر سخت و مشترک با تو همراه نیستند.
ارکان همه مر تو را مطیع‌اند
هرچند خدای راست ارکان
هوش مصنوعی: تمام اجزای و عوامل جهان در برابر تو سر به فرمان دارند، هرچند تنها خداوند است که بر دنیا حکومت می‌کند.
نیکو بنگر که: کیستی خود
وز بهر چه‌ای رئیس حیوان
هوش مصنوعی: خودت را خوب تماشا کن که کی هستی و برای چه هدفی به این دنیا آمده‌ای، ای سرآمد موجودات.
وین کار که کرد و خود چرا کرد
آن کس که بکرد با تو احسان
هوش مصنوعی: آن کسی که به تو لطف و نیکی کرد، چرا خودش چنین کاری انجام داد؟
از جانوران به جملگی نیست
جز جان تو را خرد نگه‌بان
هوش مصنوعی: تنها چیزی که از تمامی مخلوقات موجود در دنیا اهمیت دارد و باید مراقب آن باشی، جان توست.
بر جانورت خرد فزون است
وز نور خرد گرد شرف جان
هوش مصنوعی: عقل و هوش تو بر جان حیوانی تو برتری دارد و نور عقل تو سبب با ارزش‌تر شدن جانت می‌شود.
وز نور خرد شده است ما را
این جانور دگر به فرمان
هوش مصنوعی: این موجود، به لطف نور خرد، ما را به طور دیگری تحت تأثیر قرار داده و هدایت می‌کند.
آزاد شود به عقل بنده
واباد شود به عقل ویران
هوش مصنوعی: عقل می‌تواند انسان را از بندهای خود آزاد کند و همچنین می‌تواند بر ویرانی‌ها و مشکلات فائق آید.
آباد به عقل گشت گردون
وازاد به عقل گشت لقمان
هوش مصنوعی: جهان با خرد و اندیشه به سامان می‌رسد و کسی که درک و دانایی دارد، مانند لقمان آزاد و رها خواهد بود.
معروف به دیدن است چشمت
دندانت موکل است بر نان
هوش مصنوعی: چشم‌ات به تصاویر زیبا عادت کرده و دندان‌ات مثل یک نگهبان بر روی نان و زندگی‌ات محافظت می‌کند.
گوشت بشنود و دست بگرفت
بینیت بیافت بوی ریحان
هوش مصنوعی: گوشت به چیزی گوش می‌دهد و دستت را به سمت من گرفته، بینی‌ات بوی خوش ریحان را حس می‌کند.
بنگر: به خرد چه کرده‌ای کار
صد سال در این فراخ میدان
هوش مصنوعی: نگاه کن: بینش و عقل خود را چگونه به کار گرفته‌ای، در این میدان وسیع، گویی صد سال تلاش کرده‌ای.
بی‌کار چراست عقل در تو
بر کار همیشه تیز دندان
هوش مصنوعی: عقل تو چرا در بی‌کاری است، در حالی که همیشه آماده و تیزبین است؟
چیزیت نداد کان نبایست
دارندهٔ روزگار، یزدان
هوش مصنوعی: تو چیزی به من ندادی که باید دارندهٔ روزگار، یعنی خداوند، داشته باشد.
کار خرد است باز جستن
از حاصل خلق و چرخ و دوران
هوش مصنوعی: عقل و فهم انسان ایجاب می‌کند که از نتیجه تلاش‌ها و اتفاقات زندگی و زمان دوری گزینیم و به جستجوی عمق و معنای واقعی زندگی بپردازیم.
کار خرد است دردها را
آورد پدید روی درمان
هوش مصنوعی: از طریق عقل و دانش، مشکلات و دردها آشکار می‌شوند و راه‌حل‌ها و درمان‌ها ظاهر می‌گردند.
از مرگ بتر ندید کس درد
داناش نخواست همچو نادان
هوش مصنوعی: هیچ‌کس به اندازه دانا از مرگ نمی‌ترسد، زیرا او نمی‌خواهد زندگی‌اش شبیه زندگی نادان‌ها باشد.
ای آمده زان سرای و مانده
یک چند در این سرای مهمان
هوش مصنوعی: ای کسی که از خانه‌ای دیگر آمده‌ای و مدتی در اینجا مهمان شده‌ای.
دانا نکشد سر از مکافات
بد کرده بدی کشد به پایان
هوش مصنوعی: عاقل هیچ‌گاه از عواقب کارهای نادرست خود نمی‌گریزد و در نهایت، باید تاوان آن را بپردازد.
یک چند تو خورده‌ای جهان را
اکنون بخوردت باز گیهان
هوش مصنوعی: مدتی است که تو از نعمت‌ها و لذت‌های دنیا بهره‌مند شده‌ای، اما اکنون نوبت آن است که دنیا تو را مورد آزمایش قرار دهد و از تو بگیرد.
«چون تو بزنی بخورد بایدت»
این خود مثل است در خراسان
هوش مصنوعی: وقتی تو به کسی آسیب بزنی، باید منتظر عواقب آن باشی. این جمله مثل یک ضرب‌المثل در خراسان شناخته می‌شود.
بر خوردن جسم هر خورنده
دندان زمانه مرگ را دان
هوش مصنوعی: هر موجودی که چیزی را می‌خورد، در واقع نشانه‌ای از زمان مرگ خود را نیز درون همان عمل مشاهده می‌کند.
بنگر که خرد رهی نماید
زی رستن از این عظیم ثعبان
هوش مصنوعی: نگاهی به حکمت بینداز و ببین چگونه می‌تواند راهی برای رهایی از این مار بزرگ باشد.
حق است چنین که گفتمت مرگ
بر حق مشو بخیره گریان
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که مرگ یک واقعیت اجتناب‌ناپذیر است و نباید به خاطر آن به شدت ناراحت شد یا بی‌جهت گریست. به عبارتی، باید با حقایق زندگی، از جمله مرگ، رو به رو بود و باید درک کرد که این یک مرحله طبیعی از زندگی است.
تن خورد در این جهان و او مرد
بر جان نبود ز مرگ نقصان
هوش مصنوعی: در این دنیا، بدن درگیر مسائل دنیوی است و روح از مرگ نمی‌هراسد؛ چرا که مرگ به هیچ عنوان نقصان و کمبودی برای روح به حساب نمی‌آید.
جان را نکند جهان عقوبت
کو را ز تن آمده است عصیان
هوش مصنوعی: اگر جان از عذاب و بدی‌های دنیا رهایی یابد، دیگر نیازی به عاصی بودن و گناه کردن نیست.
چون گشت یقین که جان نمیرد
آسان برهی ز مرگ آسان
هوش مصنوعی: زمانی که انسان مطمئن شود که جان او به سادگی از بین نمی‌رود، به راحتی می‌تواند مرگ را پذیرا شود.
آسان به خرد شود تو را مرگ
زین به که کند بیان و برهان؟
هوش مصنوعی: مرگ برای تو آسان‌تر از این است که بخواهی با کلمات و استدلال‌های پیچیده، به درک حقیقت بپردازی.
مشغول تنی که دیو توست او
بل دیو توی و او سلیمان
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که جسم انسان تحت تأثیر نیروها و توانایی‌های مختلفی قرار دارد. در واقع، موجودات مختلفی می‌توانند روی حالت و رفتار او اثر بگذارند. به نوعی، درک این تأثیرات و نیروهای درونی و بیرونی می‌تواند به شناخت بهتر خود و تسلط بر آنها کمک کند.
خندانت همی برد سوی جر
دشمن بتر آن بود که خندان
هوش مصنوعی: در این جمله گفته شده است که خندیدن تو باعث می‌شود که دشمنان به سوی تو بیایند، و بهتر این است که در این وضعیت خندیدن را ترک کنی. به طور کلی، این بیان نشان‌دهنده پرهیز از رفتارهایی است که ممکن است به چالش یا خطر منجر شود.
ای بندهٔ تن، تو را چه بوده‌است
با خاطر تیره روی رخشان؟
هوش مصنوعی: ای انسان، چرا با دل غمگین و افکاری آلوده، به زیبایی و روشنی چهره‌ات بی‌محلی می‌کنی؟
افتاده به چاه در، چه بایدت
بر برده به چرخ طاق و ایوان؟
هوش مصنوعی: اگر در چاه افتاده‌ای، چه فایده‌ای دارد که دیگران تو را به آسمان ببرند یا به اوج عزت برسانند؟ در این موقعیت، نیاز تو به کمک فوری و عملی است، نه وعده‌های بزرگ و بعید.
تن جلد و سوار و جان پیاده
بالینت چو خز و سر چو سندان
هوش مصنوعی: تن مانند زین، روح مانند سوار است که در کنار تو آرامیده؛ پوست تو مثل خز و سرت مانند سندان است.
جان را به نکو سخن بپرور
زین بیش مگر گرد دیوان
هوش مصنوعی: جان خود را با گفتار زیبا و نیکو پرورش ده، و از این بیشتر درگیر وسوسه‌ها و ناپسندها نشو.
بنگر که قوی نگشت عقلت
تا تنت نگشت سست و خلقان
هوش مصنوعی: به فکر و عقل خود توجه کن و ببین که هنوز توانمند نشده‌ای، تا زمانی که بدنت ضعیف و ناتوان گشته است و افراد دیگری هم به همین حال‌اند.
چون جانش عزیزدار دایم
مفروش گران خریده ارزان
هوش مصنوعی: اگر کسی جانش را ارزیابی کند و به آن ارزش زیادی بدهد، هرگز آن را به راحتی نخواهد فروخت. در واقع، او با وجود اینکه جانش گران‌بهاست، به خاطر اهمیتش آن را با قیمت کم نمی‌فروشد.
آن کن که خرد کند اشارت
تا برشوی از ثری به کیوان
هوش مصنوعی: کاری انجام بده که پیامش به روشنی قابل فهم باشد، تا بتوانی از زمین به آسمان برسی.
بگزار به شکر حق آن کس
کو کرد دل تو عقل را کان
هوش مصنوعی: بگذار به خاطر شکرگزاری از خداوند، آن شخصی را که دل تو را به جای عقل واداشت.
از پاک‌دل، ای پسر، همی گوی
«سبحانک یا اله سبحان»
هوش مصنوعی: ای پسر، از دل پاک بگو که تویی بی‌نهایت پاک و بزرگ، ای خدا.
بنگر به چه فضل و علم گشته‌است
یعقوب جهود و تو مسلمان
هوش مصنوعی: به این فکر کن که چگونه یعقوب، که اهل دین و ایمان است، به مقام و دانش بالایی رسیده است، در حالی که تو که مسلمان هستی، چنین باری را به دوش نداری.
آن خوان که مسیح را بیامد
آراسته از رحیم رحمان
هوش مصنوعی: مسیح با محبت و رحمت خداوند به این دنیا آمد و آماده شد.
تو چون به شکی که زی محمد
نامد به ازان بسی یکی خوان؟
هوش مصنوعی: تو به چه دلیلی فکر می‌کنی که کسی به خوبی محمد (ص) نخواهد رسید؟ مگر نمی‌دانی که دیگران هم نمی‌توانند به مقام او برسند؟
خوان پیش توست لیکن از جهل
تو گرسنه‌ای برو و عطشان
هوش مصنوعی: میز غذا جلوی توست، اما به خاطر نادانی‌ات در گرسنگی و تشنگی به سر می‌بری.
از نامه خبر نداری ایراک
برخوانده نه‌ای مگر که عنوان
هوش مصنوعی: تو از نامه خبر نداری، ایراک، مگر این که آن را فقط به خاطر عنوانش بخوانی.
گوئی که «فلان مرا چنین گفت
و آورد مرا خبر ز بهمان
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که کسی به من خبری داده و از طرف شخص دیگری چیزی را نقل کرده است.
کز مذهب‌ها درست و حق نیست
جز مذهب بوحنیفه نعمان»
هوش مصنوعی: هیچ مذهب و آیینی درست و حقیقی‌تر از مذهب امام ابو حنیفه نعمان وجود ندارد.
هارون زمانه را ندیدی
ای غره شده به مکر هامان
هوش مصنوعی: ای کسی که به فریب و نیرنگ هامان مغرور شده‌ای، هارون زمانه را نمی‌بینی.
ریحان که دهدت چون همی تو
ریحان نشناسی از مغیلان؟
هوش مصنوعی: اگر تو به گیاه خوشبویی مثل ریحان دسترسی داری، چرا آن را نشناسی که از کجا آمده و چه خصوصیات خوبی دارد؟
آگاه نه‌ای که ریگ بارید
بر سرت به جای خرد باران
هوش مصنوعی: تو آگاه نیستی که به جای بارش دانایی، فقط سنگینی ریگ‌ها بر سرت می‌بارد.
گمراه شدی چو بر تو بگذشت
در جامهٔ جبرئیل شیطان
هوش مصنوعی: زمانی که بر تو گذشت، به گونه‌ای دچار انحراف شدی که در لباس جبرئیل، شیطان خود را نمایان کرد.
از شیر و ز می خبر نداری
ای سرکه خریده و سپندان
هوش مصنوعی: ای سرکه! تو که از شیر و شراب بی‌خبری، فقط به خریدن و فروش خود مشغولی.
آگاه شوی چو باز پرسد
دانات ز مشکلات فرقان
هوش مصنوعی: وقتی با دقت به مسائل پیچیده و دشواری‌ها فکر کنی، در نهایت می‌توانی به درک بهتری برسیدی و پاسخ‌های عمیق‌تری پیدا کنی.
چون خیره شود سرت در آن راه
رهبر نبوی تو بلکه حیران
هوش مصنوعی: زمانی که با دقت و تمرکز به پیشروی در مسیر زندگی نگاه کنی، باید متوجه شوی که فقط به دنبال هدایت و رهبری الهی هستی و در این مسیر ممکن است دچار حیرت و سردرگمی شوی.
چون برف بود بجای سبزه
دی ماه بود نه ماه نیسان
هوش مصنوعی: دوران دی ماه مانند برف است و در این زمان خبری از سبز شدن و رویش گیاهان نیست، بنابراین نمی‌توان آن را به ماه نیسان که زمان رشد و شکوفایی است، تشبیه کرد.
ای حجت دین به دست حکمت
گرد از سر ناصبی بیفشان
هوش مصنوعی: ای نماینده دین، با علم و بصیرت خود بر نفاق و دشمنی افراد ناصبی (دشمنان اهل بیت) غلبه کن و آنها را به حاشیه بران.