برگردان به زبان ساده
نگذاشت خواهد ایدرش
بر رغم او صورت گرش
هوش مصنوعی: او نخواست که حتی در برابر او، چهرهی خود را نشان دهد.
جز خاک هرگز کی خورد
آن را که خاک آمد خورش
هوش مصنوعی: هیچ چیز جز خاک، نمیتواند آن را بخورد زیرا خورشید به خاطر خاک به وجود آمده است.
فرزند این دهر آمدهاست
این شخص منکر منظرش
هوش مصنوعی: این دنیا فرزندی به دنیا آورده و این فردی که به آن اعتقاد ندارد، به مفاهیم و نشانههای آن چشمپوشی میکند.
چون گربه مر فرزند را
می خورد خواهد مادرش
هوش مصنوعی: زمانی که گربه فرزندش را میخورد، مادرش نیز میخواهد که این اتفاق نیفتد.
کردند وعدهش دیگری
به زین نیامد باورش
هوش مصنوعی: دیگری به او وعدهای داد اما او به آن وعده اعتقادی نداشت و به زین نیامد.
از غدر ترساند همی
پر غدر دهر کافرش
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره به این است که زمانه، با بیرحمی و فریبهایش، انسان را میترساند و او را دچار ناامیدی میکند. این احساس نگرانی به خاطر دسیسهها و نامهربانیهای روزگار ناشی میشود.
گوید به نسیه نقد ند
هد هر که نیک است اخترش
هوش مصنوعی: هر کس که خوب و نیکوکار باشد، به او وعدههای خوب میدهند و از او پشتیبانی میکنند، حتی اگر در آغاز نتواند چیزی به دست آورد.
با زرق بفروشد تنش
در دام خویش آرد سرش
هوش مصنوعی: او با تزئینات و زیباییهای ظاهری، جسم خود را به فروش میرساند و در نهایت، خود را در دام و مشکلاتی که برایش فراهم کرده گرفتار میکند.
جز غدر ناید زین جهان
زنهار ناصح مشمرش
هوش مصنوعی: این دنیا تنها خیانت و فریب به همراه دارد، پس ای نصیحتکننده، از آن انتظاری نداشته باش.
تیره شمر روشنش را
حنظل گمان بر شکرش
هوش مصنوعی: سیاهی درخت حنظل (که تلخ است) را به جای شکرینش تصور نکن.
باطل کند شبهای او
تابنده روز انورش
هوش مصنوعی: شبهای تاریک او را از بین میبرد و روز روشنش را به نمایش میگذارد.
ناچیز گردد پیرو زرد
آن نوبهار اخضرش
هوش مصنوعی: پیرو زرد در برابر نوبت بهار سبز، ناچیز و بیاهمیت میشود.
بنشاند آب آذرش را
بگزید آب از آذرش
هوش مصنوعی: آب از آتش خود را جدا کرد و به آرامی نشسته است.
یک رکن او چون دوست شد
دشمن شودت آن دیگرش
هوش مصنوعی: وقتی یکی از عناصر یا جنبههای شخصی به دوستی میپردازد، ممکن است جنبه دیگر او تبدیل به دشمنی شود.
گر بنگرد در خویشتن
مردم به چشم خاطرش
هوش مصنوعی: اگر انسان به درون خود و به سرشت خود نگاهی بیندازد، درک متفاوتی از خود و دیگران پیدا خواهد کرد.
وین دشمنان را بسته بیند
یک یک اندر پیکرش
هوش مصنوعی: او به دقت هر یک از دشمنان را در چهرهاش مشاهده میکند و به آنها توجه دارد.
چون خانههای دشمنان
سازند دیوار و درش
هوش مصنوعی: زمانی که دشمنان خانهها و مکانهای خود را محکم میسازند و برای آنها دیوار و در میزنند، باید مراقب بود و آماده مقابله بود.
وین خانه را بیند یکی
خیمه بیآرام از برش
هوش مصنوعی: یکی از افراد میبیند که این خانه به مانند یک خیمه بدون آرامش است.
زیرش چهار استون زده
هریک سزا و درخورش
هوش مصنوعی: در زیر آن چهار پایه گذاشته شده است که هر کدام از آنها به نحوی متناسب و مناسب برای آن ساختار عمل میکنند.
داند که ناورد آن کهش آ
ورد از گزافه ایدرش
هوش مصنوعی: میداند که کسی نمیتواند او را از مسیرش منحرف کند.
وین دشمنان ویران همی
خواهند کرد این منظرش
هوش مصنوعی: این دشمنان قصد دارند تا این چشمانداز را خراب کنند.
واندر بلا و رنج تا
هرگز ندارد داورش
هوش مصنوعی: در مشکل و درد و رنج، هرگز حاکم و دادی وجود ندارد.
بیطاعتی داد این جهان
پر از نعیم بیمرش
هوش مصنوعی: چون آدمی از سرپیچی و نافرمانی بهرهای از خوشیهای این جهان نمیبرد و در واقع زندگیاش از نعمتها خالی میماند.
وین بی کناره جانور
گشتند بنده یکسرش
هوش مصنوعی: آن جانور بیکناره و بیپناه شدند و تمام وجودشان به خدمت او درآمد.
گردن نیارد برد ازو
نه کهتر و نه مهترش
هوش مصنوعی: هیچ کس در برابر او نمیتواند سرش را بالا ببرد، نه کسی که ردهاش پایینتر است و نه کسی که مقامش بالاتر.
گر نه جهان میراث داد
او را خدای قادرش
هوش مصنوعی: اگر جهان به او نمیداد، تنها خداوند توانا او را میداند.
کرسیش چون شد اسپ و خر
حمال چون گشت استرش؟
هوش مصنوعی: چرا که وقتی مقام و موقعیتش به اندوهی تبدیل شد، حالا بارش را دیگران به دوش میکشند؟
زاغش نگر صاحب خبر
بلبل نگر خنیاگرش
هوش مصنوعی: به زاغ نگاه کن که خبرهای خوبی دارد و به بلبل توجه کن که آواز خوشی میخواند.
بل ملک او شد خاک زر
فرزند او خدمت گرش
هوش مصنوعی: خاک زر یعنی خاکی با ارزش و با مقام. در اینجا به معنای از دست رفتن مقام و قدرت است. فرزند بینظیر او، به مانند کسی است که در خدمت او قرار دارد. به بیان دیگر، در نهایت، حتی افراد بزرگ و با اراده هم میتوانند به خاک و فراموشی سپرده شوند و تنها خدمت به یاد و نام آنها باقی میماند.
ندهد جز او را بوی خوش
کافور و مشک و عنبرش
هوش مصنوعی: هیچ چیز دیگری غیر از او بوی خوش کافور و مشک و عنبر را نخواهد داد.
شادان جز او را کی کند
از جانور سیم و زرش؟
هوش مصنوعی: کسی جز او چه کسی میتواند از دل و جان انسان به زیباییها و چیزهای ارزشمند مانند نقره و طلا دست یابد؟
بی طاعتی میراث داد
ایزد ز ملک ظاهرش
هوش مصنوعی: به دلیل نافرمانی، خداوند ثروت و نعمتهای ظاهری او را از او گرفت.
گر طاعتش دارد دهد
بیشک بسی زین بهترش
هوش مصنوعی: اگر کسی اطاعت او را بکند، بدون شک چیزهایی بسیار بهتر از این به او خواهد داد.
چون داد ملک خود به تو
گر نیستی هم گوهرش؟
هوش مصنوعی: اگرچه ملک و قدرت خود را به تو سپرده، اما اگر تو هم ارزش و لیاقت آن را نداری، چه فایدهای دارد؟
از مرد یابد ملک هر
گز جز پسر یا دخترش
هوش مصنوعی: از هر مردی تنها فرزندانش، یعنی پسر یا دخترش، میتوانند میراث او را به ارث ببرند.
خود نشنود ترسا چنین
گفتاری از پیغمبرش
هوش مصنوعی: ترسا از سخنان پیغمبرش اینطور نمیشنود.
منکر شدش نادان ولی
کن نیست دانا منکرش
هوش مصنوعی: نادانی او را انکار کرد، اما کسی که دانا است، انکارش نمیکند.
هر کو بداند حق را
این قول ناید منکرش
هوش مصنوعی: هر کسی که حقیقت را بشناسد، هرگز نمیتواند این سخن را انکار کند.
بشناس مبدع را زخا
لق تا نداری همبرش
هوش مصنوعی: مبدع را بشناس و از نعمات او بهرهمند شو تا دچار کمبود و فقدان نشوی.
حیدر همین کردهاست اشا
رت خلق را بر منبرش
هوش مصنوعی: حیدر با دادهها و تواناییهایش، توانسته است مردم را به راه راست هدایت کند و آنچه را که لازم است به آنها آموزش دهد.
بر دیگران در علم تو
حیدست فضل و مفخرش
هوش مصنوعی: دانش و فضل تو در مقایسه با دیگران برتری و عظمت خاصی دارد.
روح القدس بودی، چو بر
منبر نشستی، یاورش
هوش مصنوعی: زمانی که بر منبر نشستی، همچون روح القدس به یاری من آمدی.
رستم سزا بودی، چو او
دلدل ببستی، چاکرش
هوش مصنوعی: رستم لایق این کار بود، چون او دلدل را به بند کشید و خدمتگزارش شد.
ننوشت کفر و شرک را
جز تیغ ایمان گسترش
هوش مصنوعی: تنها با قدرت و اطمینان ایمان میتوان فساد و کفر را از میان برداشت.
جز تیغ و دل بر لشکر
اعدا نبودی لشکرش
هوش مصنوعی: جز تیغ و دل برای مبارزه با دشمنان، نیازی به نیروی دیگری نبود.
جز سر چرا هرگز نجس
تی تیغ تیز سر خورش
هوش مصنوعی: به جز سر، هر چیز دیگری مانند تیغ تیز و سر خورشید نجس است.
گردن به طاعت نه گزا
فه داد عمرو و عنترش
هوش مصنوعی: عمرو و عنتر، هر دو به خاطر اطاعت و فرمانبرداری سر خود را خم کردهاند.
بر خوان اگر نه بیهشی
آثار فتح خیبرش
هوش مصنوعی: اگر در میهمانی نشستهای و بیخبر از وقایع روزگار هستی، باز هم نشانههایی از پیروزیهای گذشته را میتوانی ببینی.
بر سر نباشد گر نبا
شد حب حیدر افسرش
هوش مصنوعی: اگر در نبرد نباشد، دیگر چه اهمیتی دارد که عشق حیدر بر سرش تاج باشد؟
فخرست روز حشر ما
در گردن جان چنبرش
هوش مصنوعی: روز قیامت برای ما افتخاری بزرگ است که در گردن جان خود، حلقهای از محبت و شگفتی داریم.
دستش نگیرد حیدرم
دستم نگیرد عمرش
هوش مصنوعی: اگر حیدر (علی) دست مرا نگیرد، عمرش (زندگیاش) دست من نخواهد گرفت.
رفتم پس آبشخورم
رو گو پس آبشخورش
هوش مصنوعی: من رفتم تا منبع تغذیهام را پیدا کنم، حالا تو هم برو و منبع تغذیهات را پیدا کن.
حاشیه ها
درود! خدا قوت! قصیدۀ 124 بر وزن رجز مثمن سالم است در حالی که نوشتار آن اشتباه شده و هر مصراع یک بیت به حساب آمده است لطفاً اصلاح گردد!
نگذاشت خواهد ایدرش بر رغم او صورتگرش (یک مصراع)
جز خاک آخر کی خورد آن را که خاک آمد خورش (مصراع دوم)
از محبت شما سپاس!
پایدار و برقرار باشید!
درود! خدا قوت! با پوزش! پیرو حاشیه قبلی باید بنویسم که: در واقع این شعر 26 بیت است در حالی که 52 بیت شمارهگذاری شده است.
خواهشمند است اصلاح گردد! با سپاس فراوان!
1. نگذاشت خواهد ایدرش بر رغم او صورت گرش جز خاک هرگز کی خورد آن را که خاک آمد خورش
2. فرزند این دهر آمدهاست این شخص منکر منظرش چون گربه مر فرزند را می خورد خواهد مادرش
3. کردند وعدهش دیگری به زین نیامد باورش از غدر ترساند همی پر غدر دهر کافرش
4. گوید به نسیه نقد ند¬هد هر که نیک است اخترش با زرق بفروشد تنش در دام خویش آرد سرش
5. جز غدر ناید زین جهان زنهار ناصح مشمرش تیره شمر روشنش را حنظل گمان بر شکرش
6. باطل کند شبهای او تابنده روز انورش ناچیز گردد پیرو زرد آن نوبهار اخضرش
7. بنشاند آب آذرش را بگزید آب از آذرش یک رکن او چون دوست شد دشمن شودت آن دیگرش
8. گر بنگرد در خویشتن مردم به چشم خاطرش وین دشمنان را بسته بیند یک یک اندر پیکرش
9. چون خانههای دشمنان سازند دیوار و درش وین خانه را بیند یکی خیمه بیآرام از برش
10. زیرش چهار استون زده هریک سزا و درخورش داند که ناورد آن کهش آورد از گزافه ایدرش
11. وین دشمنان ویران همی خواهند کرد این منظرش واندر بلا و رنج تا هرگز ندارد داورش
12. بیطاعتی داد این جهان پر از نعیم بیمرش وین بی کناره جانور گشتند بنده یکسرش
13. گردن نیارد برد ازو نه کهتر و نه مهترش گر نه جهان میراث داد او را خدای قادرش
14. کرسیش چون شد اسپ و خر حمال چون گشت استرش؟ زاغش نگر صاحب خبر بلبل نگر خنیاگرش
15. بل ملک او شد خاک زر فرزند او خدمت گرش ندهد جز او را بوی خوش کافور و مشک و عنبرش
16. شادان جز او را کی کند از جانور سیم و زرش؟ بی طاعتی میراث داد ایزد ز ملک ظاهرش
17. گر طاعتش دارد دهد بیشک بسی زین بهترش چون داد ملک خود به تو گر نیستی هم گوهرش؟
18. از مرد یابد ملک هر¬گز جز پسر یا دخترش خود نشنود ترسا چنین گفتاری از پیغمبرش
19. منکر شدش نادان ولی¬کن نیست دانا منکرش هر کو بداند حق را این قول ناید منکرش
20. بشناس مبدع را زخا¬لق تا نداری همبرش حیدر همین کردهاست اشا¬رت خلق را بر منبرش
21. بر دیگران در علم تو¬حیدست فضل و مفخرش روح القدس بودی، چو بر منبر نشستی، یاورش
22. رستم سزا بودی، چو او دلدل ببستی، چاکرش ننوشت کفر و شرک را جز تیغ ایمان گسترش
23. جز تیغ و دل بر لشکر اعدا نبودی لشکرش جز سر چرا هرگز نجستی تیغ تیز سر خورش
24. گردن به طاعت نه گزا¬فه داد عمرو و عنترش بر¬خوان اگر نه بیهشی آثار فتح خیبرش
25. بر سر نباشد گر نبا¬شد حب حیدر افسرش فخرست روز حشر ما در گردن جان چنبرش
26. دستش نگیرد حیدرم دستم نگیرد عمرش رفتم پس آبشخورم رو گو پس آبشخورش
1401/10/08 15:01
جهن یزداد
سخن روان و پخته واژگان زیبا ، شیوا ، رسا ، دلنشین، آهنگین ، خسروانه و بلخی پرود- دیوانه کننده است این مرد -بی گمان در ده تن نخستین سخنوان پارسی دریست -
1402/02/06 19:05
یزدانپناه عسکری
44- ننوشت کفر و شرک را - جز تیغ ایمان گسترش
***
[کشکول شیخ بهایی – ص675]
کوچکترین چیزی که بنده را به شرک رساند بدعتی است که دوستی و دشمنی برانگیزد .
[یزدانپناه عسکری]*
بدعت وارد نمودن اقلام جدید در فهرست انسان و عدم توانایی شکستن آیینه خودبینی.
پالوده پارسی
جز خاک هرگز کی خورد
آن را که خاک آمد خورش
چون گربه مر فرزند را
می خورد خواهد مادرش
تیره شمر روشنش را
تلخی گمان بر شکرش
بنشاند آب آذرش را
بگزید آب از آذرش
یک بهر او چون دوست شد
دشمن شودت آن دیگرش
وین دشمنان را بسته بیند
یک یک اندر پیکرش
چون خانههای دشمنان
سازند دیوار و درش
زیرش چهار استون زده
هریک سزا و درخورش
داند که ناورد آن کهش آ
ورد از گزافه ایدرش
وین بی کناره جانور
گشتند بنده یکسرش
گردن نیارد برد ازو
نه کهتر و نه مهترش
ندهد جز او را بوی خوش
کافور و مشک و عنبرش
شادان جز او را کی کند
از جانور سیم و زرش؟
خود نشنود ترسا چنین
گفتاری از پیغمبرش
جز تیغ و دل بر لشکر
دشمن نبودی لشکرش
جز سر چرا هرگز نجس
تی تیغ تیز سر خورش
رفتم پس آبشخورم
رو گو پس آبشخورش