قصیدهٔ شمارهٔ ۱۱
پادشا بر کامهای دل که باشد؟ پارسا
پارسا شو تا شوی بر هر مرادی پادشا
پارسا شو تا بباشی پادشا بر آرزو
کآرزو هرگز نباشد پادشا بر پارسا
پادشا گشت آرزو بر تو ز بیباکی تو
جان و دل بایدْت داد این پادشا را باژ و سا
آز دیو توست چندین چون رها جوئی ز دیو؟
تو رها کن دیو را تا زو بباشی خود رها
دیو را پیغمبران دیدند و راندندش ز پیش
دیو را نادان نبیند من نمودم مر تو را
خویشتن را چون فریبی؟ چون نپرهیزی ز بد؟
چو نهی، چون خود کنی عصیان، بهانه بر قضا؟
چونکه گر تو بد کنی زان دیو را باشد گناه
ور یکی نیکی کنی زان مر تو را باید ثنا؟
چون نیندیشی که می بر خویشتن لعنت کنی؟
از خرد بر خویشتن لعنت چرا داری روا؟
جز به دست تو نگیرد ملک کس دیو، ای شگفت
جز به لفظ تو نگیرد نیز مر کس را جفا
دست و قولت دست و قول دیو باشد زین قیاس
ور نباشی تو نباشد دیو چیزی سوی ما
چند گردی گرد این و آن به طمْعِ جاه و مال
کز طمع هرگز نیاید جز همه درد و بلا
گرچه موش از آسیا بسیار یابد فایده
بی گمان روزی فرو کوبد سر موش آسیا
ای چرای گور، گرد دشت روز و شب چرا
ننگری کهاین روز و شب جوید همی از تو چرا؟
چون چرا جوئی از آنک از تو چرا جوید همی؟
این چرا جستن ز یکدیگر چرا باید، چرا؟
مر ستوران را غذا اندر گیا بینم همی
باز بیدانش گیا را خاک و آب آمد غذا
چون بقای هر دو را علت نیامد جز غذا
نیست باقی بر حقیقت نه ستور و نه گیا
خاک و آب مرده آمد کیمیای زندگی
مردگان چونند یارب زندگی را کیمیا!؟
چند پوشاند ز گاه صبح تا هنگام شام
خاک را خورشید صورت گشتن این رنگین ردا؟
این ردای خاک و آب آمد سوی مرد خرد
گرچه نور آمد به سوی عام نامش یا ضیا
ای برادر، جز به زیر این ردا اندر نشد
این همه بوی و مزهٔ بسیار با خاک آشنا
کشت زار ایزد است این خلق و داس اوست مرگ
داس این کشت، ای برادر، همچنین باشد سزا
اوت کشت و اوت خواهد هم درودن بیگمان
هر که کارد بِدرَوَد، پس چون کنی چندین مرا؟
کردمت پیدا که بس خوب است تا قول آن حکیم
کهاین جهان را کرد ماننده به کرد گندنا
مست گشتی، زان خطا دانی صوابی را همی
وین نباشد جز خطا، وز مست ناید جز خطا
بر مراد خویشتن گوئی همی در دین سخن
خویشتن را سغبه گشتی تکیه کردی بر هوا
دین دبستان است و امت کودکان نزد رسول
در دبستان است امت ز ابتدا تا انتها
گر سرودی بر مراد خود بگوید کودکی
جز که خواری چیز ناید ز اوستاد و جز قفا
حجتی بپذیر و برهانی ز من زیرا که نیست
آن دبیرستانِ کلی را جز این جزوی گوا
مادر فرقان چو دانی تو که هفت آیت چراست؟
یا شهادت را چرا بنیاد کردهستند لا؟
بر قیاس خویش دانی هیچ کهایزد در کتاب
از چه معنی چون دو زن کردهاست مردی را بها؟
ور زنی کردن چو کشتن نیست از روی قیاس
هر دو را کشتن چو یکدیگر چرا آمد جزا؟
وز قیاس تو رسول مصطفائی نیز تو
زانکه مردم بود همچون تو رسول مصطفا
وز قیاس تو چو با پرّند پرّنده همه
پرّ دارد نیز ماهی، چون نپرد در هوا؟
وز قیاست بوریا، گر همچو دیبا بافتهست،
قیمتی باشد به علم تو چو دیبا بوریا!
بیش ازین، ای فتنه گشته بر قیاس و رای خویش،
کردمی ظاهر ز عیبت گر مرا کردی کرا
نیستی آگه چه گویم مر تو را من؟ جز همانک
عامه گوید «نیستی آگه ز نرخ لوبیا»
کهربای دین شدهستی، دانه را رد کردهای
کاه بربائی همی از دین به سان کهربا
مبتلای درد عصبانی به طاعت باز گرد
درد عصیان را جز از طاعت نیابد کس دوا
گر تو را باید که مجروح جفا بهتر شود
مرهمی باید نهادن بر سرش نرم از وفا
راست گوی و راه جوی و از هوا پرهیز کن
کز هوا چیزی نزاد و هم نزاید جز عنا
گر براندیشی بریدهستی رهی دور و دراز
چون نیندیشی که این رفتن بر این سان تا کجا؟
بی عصا رفتن نیابد چون همی بینی که سگ
مر غریبان را همی جامه بدرّد بیعصا
پاره کردهستند جامهٔ دین به تو بر، لاجرم
آن سگان مست گشته روز حرب کربلا
آن سگان کز خون فرزندانْش میجویند جاه
روز محشر سوی آن میمون و بیهمتا نیا
آن سگان کهت جان نگردد بیعوار از عیبشان
تا نشوئی تن به آب دوستیی اهل عبا
چون به حب آل زهرا روی شستی روز حشر
نشنود گوشَت ز رضوان جز سلام و مرحبا
ای شده مدهوش و بیهش، پند حجت گوش دار
کز عطای پند برتر نیست در دنیا عطا
بر طریق راست رو، چون نال گردنده مباش
گاه با باد شمال و گاه با باد صبا
جز به خشنودی و خشمِ ایزد و پیغمبرش
من ندارم از کسی در دل نه خوف و نه رجا
خوب دیبائی طرازیدم حکیمان را کزو
تا قیامت مر سعادت را نبیند کس جزا
گر به خواب اندر کسائی دیدی این دیبای من
سوده کردی شرم و خجلت مر کسائی را کسا
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
پادشا بر کامهای دل که باشد؟ پارسا
پارسا شو تا شوی بر هر مرادی پادشا
هوش مصنوعی: در اینجا گفته شده است که اگر میخواهی به خواستهها و آرزوهای خود دست یابی، باید از اخلاق نیکو و رفتار درست برخوردار باشی. با رعایت این اصول، به مقام و منزلت بلندی دست پیدا میکنی و قدرتی مشابه با پادشاهی خواهی داشت.
پارسا شو تا بباشی پادشا بر آرزو
کآرزو هرگز نباشد پادشا بر پارسا
هوش مصنوعی: اگر پرهیزگار و نیکوکار شوی، میتوانی بر آرزوهایت فرمانروایی کنی، چرا که هیچ آرزویی نمیتواند بر یک فرد پرهیزگار تسلط یابد.
پادشا گشت آرزو بر تو ز بیباکی تو
جان و دل بایدْت داد این پادشا را باژ و سا
هوش مصنوعی: به خاطر شجاعت و دلیری تو، آرزوها به تو رسیدند و جان و دل خود را فدای تو کردند. این پادشاه به تو برای خدماتت پاداشی خواهد داد.
آز دیو توست چندین چون رها جوئی ز دیو؟
تو رها کن دیو را تا زو بباشی خود رها
هوش مصنوعی: آز و وسوسههای شیطانی از خود توست. وقتی که میخواهی از این وسوسهها رها شوی، باید خودت این شیطان را کنار بگذاری. تنها در این صورت میتوانی آزاد و رها باشی.
دیو را پیغمبران دیدند و راندندش ز پیش
دیو را نادان نبیند من نمودم مر تو را
هوش مصنوعی: پیغمبران دیو را دیدند و از خود دورش کردند، اما نادانها نمیتوانند حقیقت را ببینند. من تو را به وضوح نشان دادهام.
خویشتن را چون فریبی؟ چون نپرهیزی ز بد؟
چو نهی، چون خود کنی عصیان، بهانه بر قضا؟
هوش مصنوعی: چگونه میتوانی خود را فریب دهی؟ چگونه از بدیها دوری میکنی؟ وقتی خودت نافرمانی میکنی، چه بهانهای برای تقدیر داری؟
چونکه گر تو بد کنی زان دیو را باشد گناه
ور یکی نیکی کنی زان مر تو را باید ثنا؟
هوش مصنوعی: اگر تو کار بد انجام دهی، آن دیو را باید مقصر دانست، اما اگر یکی کار خوب انجام دهد، تو باید او را ستایش کنی.
چون نیندیشی که می بر خویشتن لعنت کنی؟
از خرد بر خویشتن لعنت چرا داری روا؟
هوش مصنوعی: وقتی به فکر نمیکنی، چرا بر خودت نفرین میکنی؟ چرا اجازه میدهی که با خرد خودت بر خود لعنت بفرستی؟
جز به دست تو نگیرد ملک کس دیو، ای شگفت
جز به لفظ تو نگیرد نیز مر کس را جفا
هوش مصنوعی: تنها به دست تو هیچ کسی قدرتی نخواهد یافت، ای شگفت! به غیر از کلمات تو هیچ کس نمیتواند به دیگران ظلم کند.
دست و قولت دست و قول دیو باشد زین قیاس
ور نباشی تو نباشد دیو چیزی سوی ما
هوش مصنوعی: اگر دست و وعدهات مانند دست و وعدهی دیو باشد، پس بر اساس این مقایسه، اگر تو نباشی، دیو نیز وجود نخواهد داشت و چیزی از او به سمت ما نخواهد آمد.
چند گردی گرد این و آن به طمْعِ جاه و مال
کز طمع هرگز نیاید جز همه درد و بلا
هوش مصنوعی: چند بار به دنبال این و آن میروی و به خاطر جاه و ثروت طمع میکنی، اما بدان که از این طمع فقط درد و مشکلات به دست میآید و چیزی جز آن نصیبت نمیشود.
گرچه موش از آسیا بسیار یابد فایده
بی گمان روزی فرو کوبد سر موش آسیا
هوش مصنوعی: هرچند موش از آسیاب نفع زیادی میبرد، اما روزی سرنوشت او تلخ خواهد شد و در نهایت به زمین میافتد.
ای چرای گور، گرد دشت روز و شب چرا
ننگری کهاین روز و شب جوید همی از تو چرا؟
هوش مصنوعی: ای چرا بر گور، چرا به گرداگرد دشت روز و شب نگاه نمیکنی؟ آیا نمیدانی که روز و شب مدام از تو طلب میکنند؟
چون چرا جوئی از آنک از تو چرا جوید همی؟
این چرا جستن ز یکدیگر چرا باید، چرا؟
هوش مصنوعی: وقتی که علت پرسشها و چراهای تو را از دیگران میجویی، باید بدانی که خودت هم میتوانی در مورد چیستیها و چراییهای زندگی فکر کنی. پرسش و پاسخ بین انسانها چقدر عجیب است که هر کس از دیگری دلیل و چرا را میپرسد، بدون اینکه به عمق این چراییها توجه کند.
مر ستوران را غذا اندر گیا بینم همی
باز بیدانش گیا را خاک و آب آمد غذا
هوش مصنوعی: من میبینم که ستوران با گیاهان تغذیه میکنند، اما بیخبر از اینکه غذای حقیقی آنها خاک و آب است.
چون بقای هر دو را علت نیامد جز غذا
نیست باقی بر حقیقت نه ستور و نه گیا
هوش مصنوعی: هر دو چیز، یعنی جانوران و گیاهان، تنها به غذا وابستهاند و بدون آن نمیتوانند بقا داشته باشند. حقیقتاً هیچکدام از آنها جز با دریافت غذا نمیتوانند ادامه حیات بدهند.
خاک و آب مرده آمد کیمیای زندگی
مردگان چونند یارب زندگی را کیمیا!؟
هوش مصنوعی: خاک و آب که موادی مرده هستند، به نوعی به زندگی مردگان تبدیل میشوند. ای خدا، رمز و راز زندگی را به من بده!
چند پوشاند ز گاه صبح تا هنگام شام
خاک را خورشید صورت گشتن این رنگین ردا؟
هوش مصنوعی: چند بار خورشید طی روز، خاک را با پرتوهای طلایی خود میپوشاند و آن را به رنگهای زیبا در میآورد؟
این ردای خاک و آب آمد سوی مرد خرد
گرچه نور آمد به سوی عام نامش یا ضیا
هوش مصنوعی: این پوشش از خاک و آب به سمت انسان خردمند آمده است، هرچند که نور هم به سوی مردم عادی میآید و نام آن نور، «ضیا» است.
ای برادر، جز به زیر این ردا اندر نشد
این همه بوی و مزهٔ بسیار با خاک آشنا
هوش مصنوعی: ای برادر، جز زیر این لباس نمیتوان چنین بویی و طعمی را پیدا کرد که با خاک پیوند خورده باشد.
کشت زار ایزد است این خلق و داس اوست مرگ
داس این کشت، ای برادر، همچنین باشد سزا
هوش مصنوعی: این جهان زمین خداوند است و انسانها در آن مانند محصولاتی هستند که باید برداشت شوند. مرگ همانند داس کشاورز، برای این برداشت به کار میرود و این یک روند طبیعی است که باید پذیرفته شود.
اوت کشت و اوت خواهد هم درودن بیگمان
هر که کارد بِدرَوَد، پس چون کنی چندین مرا؟
هوش مصنوعی: او تو را از بین خواهد برد و در آینده نیز این کار را خواهد کرد. بدون شک هر که با کارد حمله کند، پس تو چه زمانی میخواهی این کار را با من انجام دهی؟
کردمت پیدا که بس خوب است تا قول آن حکیم
کهاین جهان را کرد ماننده به کرد گندنا
هوش مصنوعی: تو را به گونهای نشان دادم که بسیار زیباست، مانند قول آن حکیم که این دنیا را شبیه به گندمزار ساخته است.
مست گشتی، زان خطا دانی صوابی را همی
وین نباشد جز خطا، وز مست ناید جز خطا
هوش مصنوعی: وقتی در حال مستی هستی، نمیتوانی درست و غلط را تشخیص دهی و در این حالت فقط اشتباهات را میبینی. از حالتی که در آن هستی، جز اشتباه چیزی به دست نمیآید.
بر مراد خویشتن گوئی همی در دین سخن
خویشتن را سغبه گشتی تکیه کردی بر هوا
هوش مصنوعی: در تلاش برای رسیدن به خواستههای خود، وقتی درباره دین صحبت میکنی، خود را به خواستههای نفسانیات تکیه میزنی.
دین دبستان است و امت کودکان نزد رسول
در دبستان است امت ز ابتدا تا انتها
هوش مصنوعی: دین مانند یک مدرسه است و پیروان مانند کودکانی هستند که در این مدرسه آموزش میبینند؛ این آموزش از آغاز تا پایان زندگی ادامه دارد.
گر سرودی بر مراد خود بگوید کودکی
جز که خواری چیز ناید ز اوستاد و جز قفا
هوش مصنوعی: اگر کودکی سرودی را از روی دل بگوید، از معلمش جز ننگ و عیب چیزی نصیبش نمیشود و فقط به بدیهای خود توجه دارد.
حجتی بپذیر و برهانی ز من زیرا که نیست
آن دبیرستانِ کلی را جز این جزوی گوا
هوش مصنوعی: دلیل و برهانی از من بپذیر، چون غیر از این سند جزئی، برهانی در این زمینه وجود ندارد.
مادر فرقان چو دانی تو که هفت آیت چراست؟
یا شهادت را چرا بنیاد کردهستند لا؟
هوش مصنوعی: مادر فرقان، وقتی که میدانی هفت آیه چرا وجود دارد؟ یا به چه دلیل شهادت را به عنوان یک اصل بنیادین قرار دادهاند؟
بر قیاس خویش دانی هیچ کهایزد در کتاب
از چه معنی چون دو زن کردهاست مردی را بها؟
هوش مصنوعی: آیا میدانی که خدا در کتابش به چه معنا مردی را با دو زن برابر دانسته است؟
ور زنی کردن چو کشتن نیست از روی قیاس
هر دو را کشتن چو یکدیگر چرا آمد جزا؟
هوش مصنوعی: اگر کشتن کسی به زنی کردن او شباهت ندارد، پس چرا هر دو عمل را در حکم یکسان میدانیم و چرا جزای مشابهی برای آنها قرار داده شده است؟
وز قیاس تو رسول مصطفائی نیز تو
زانکه مردم بود همچون تو رسول مصطفا
هوش مصنوعی: از مقایسه تو با رسول خدا به این نتیجه میرسیم که تو نیز همانند او انسانی هستی.
وز قیاس تو چو با پرّند پرّنده همه
پرّ دارد نیز ماهی، چون نپرد در هوا؟
هوش مصنوعی: اگر تو را با پرندگان مقایسه کنیم، همه پرندهها پر دارند؛ حالا چرا ماهی که نمیتواند در هوا پرواز کند، به دنیای پرندگان بپرد؟
وز قیاست بوریا، گر همچو دیبا بافتهست،
قیمتی باشد به علم تو چو دیبا بوریا!
هوش مصنوعی: اگر بوریا مانند دیبا بافت شده باشد، ارزش آن به علم تو نیز همچون ارزش دیبا در برابر بوریا خواهد بود!
بیش ازین، ای فتنه گشته بر قیاس و رای خویش،
کردمی ظاهر ز عیبت گر مرا کردی کرا
هوش مصنوعی: ای فتنه، دیگر از قیاس و نظر خود بیشتر بر من فشار نیاور، اگر مرا بخواهی، بگذار عیبهایم را به وضوح نشان دهم.
نیستی آگه چه گویم مر تو را من؟ جز همانک
عامه گوید «نیستی آگه ز نرخ لوبیا»
هوش مصنوعی: من نمیدانم چه چیزهایی دربارهی تو بگویم. جز اینکه مثل عامه مردم میگویم: «تو از قیمت لوبیا هم خبر نداری!»
کهربای دین شدهستی، دانه را رد کردهای
کاه بربائی همی از دین به سان کهربا
هوش مصنوعی: تو چون کهربا در دین هستی و از دانهها میگذری، گویی که در دین خود مانند کهربا، چیزهای بیارزش و سطحی را از خود دور میکنی.
مبتلای درد عصبانی به طاعت باز گرد
درد عصیان را جز از طاعت نیابد کس دوا
هوش مصنوعی: اگر انسان درگیر درد و رنجی ناشی از عصبانی باشد، بهتر است به اطاعت و بندگی برگردد؛ زیرا کسی نمیتواند درمانی برای درد ناشی از عصیان و نافرمانی پیدا کند جز از طریق اطاعت و بندگی.
گر تو را باید که مجروح جفا بهتر شود
مرهمی باید نهادن بر سرش نرم از وفا
هوش مصنوعی: اگر خواهان این هستی که زخمهای عشق و رنج بهتر شود، نیاز است که با مهربانی و صداقت بر آن زخمها مرهم بگذاری.
راست گوی و راه جوی و از هوا پرهیز کن
کز هوا چیزی نزاد و هم نزاید جز عنا
هوش مصنوعی: در زندگی راستگو باش و همواره به جستجوی حقیقت بپرداز. از وسوسهها و خیالات دوری کن، زیرا از این افکار فقط مشکلات و دردسرها به وجود میآید و هیچ چیز خوب و مثبتی نتیجه نخواهد داد.
گر براندیشی بریدهستی رهی دور و دراز
چون نیندیشی که این رفتن بر این سان تا کجا؟
هوش مصنوعی: اگر به فکر فرو بروی، متوجه خواهی شد که این مسیر طولانی و پر پیچ و خم است. اما اگر به این موضوع فکر نکنی، نخواهی دانست که این رفتن به این شکل تا کجا ادامه دارد.
بی عصا رفتن نیابد چون همی بینی که سگ
مر غریبان را همی جامه بدرّد بیعصا
هوش مصنوعی: چون به تنهایی و بدون همراهی و راهنما قدم برمیداری، طبیعی است که دچار مشکلات و ناگواریها خواهی شد؛ مانند سگی که به غریبهها نزدیک میشود و لباس آنها را دریده و آسیب میزند.
پاره کردهستند جامهٔ دین به تو بر، لاجرم
آن سگان مست گشته روز حرب کربلا
هوش مصنوعی: در روز جنگ کربلا، دین و اعتقادات مردم به شدت آسیب دیده و دچار تحقیر شده بود. در این وضعیت، گروهی از سگان مست و تباه، به نام دین به تو حمله کردند و لباس شرافت و ایمان را پاره کردند.
آن سگان کز خون فرزندانْش میجویند جاه
روز محشر سوی آن میمون و بیهمتا نیا
هوش مصنوعی: سگانی که به دنبال خون فرزندان خود هستند، در روز قیامت به سوی آن میمون و بینظیر خواهند رفت.
آن سگان کهت جان نگردد بیعوار از عیبشان
تا نشوئی تن به آب دوستیی اهل عبا
هوش مصنوعی: افرادی که شما را به خاطر عیبهایشان نادیده میگیرند، تا زمانی که بین شما و دیگران رابطهی عمیق و دوستانهای برقرار نشود، به زندگیتان آسیب خواهند زد.
چون به حب آل زهرا روی شستی روز حشر
نشنود گوشَت ز رضوان جز سلام و مرحبا
هوش مصنوعی: وقتی در روز قیامت در عشق اهل بیت زهرا (سلام الله علیها) با چهرهای بشاش حاضر شوی، گوش تَ شنونده تو جز سلام و خوشآمدگویی از طرف پروردگار نمیشنود.
ای شده مدهوش و بیهش، پند حجت گوش دار
کز عطای پند برتر نیست در دنیا عطا
هوش مصنوعی: ای کسی که در حال گیجی و سرگیجه هستی، به نصایح حکیمانه گوش بده؛ زیرا در این دنیا هیچ بخششی بالاتر از نصیحت نیست.
بر طریق راست رو، چون نال گردنده مباش
گاه با باد شمال و گاه با باد صبا
هوش مصنوعی: در راه راست حرکت کن و مانند درختی که در باد میلرزد، نزن. گاهی با وزش باد سرد و گاهی با باد ملایم پیش برو.
جز به خشنودی و خشمِ ایزد و پیغمبرش
من ندارم از کسی در دل نه خوف و نه رجا
هوش مصنوعی: من از هیچکس نه میترسم و نه امیدی دارم، جز به رضا و غضب خدا و پیامبرش.
خوب دیبائی طرازیدم حکیمان را کزو
تا قیامت مر سعادت را نبیند کس جزا
هوش مصنوعی: من زیبایی و شایستگی را به قدری بالا بردم که حکیمان نیز از آن بهرهمند نشوند و تا ابد هیچکس نتواند مانند آن را ببیند.
گر به خواب اندر کسائی دیدی این دیبای من
سوده کردی شرم و خجلت مر کسائی را کسا
هوش مصنوعی: اگر در خواب کسی دیبای من را دید، تو شرم و خجلت را از خویش دور کن.
حاشیه ها
1398/05/22 15:08
احمد
مبتلا در درد “ عصیانی”. به جای عصبانی
1398/05/22 15:08
احمد
کز هوا چیزی نزاد. به جای نژاد