شمارهٔ ۱
ای روی تو آفتاب انور
ذرات جهان ز تو منور
رخسار تو روز و زلف تو شب
روزی و شبی که دیده همبر
چشم و دهان تو قند و بادام
روی و لب تو گل است و شکر
حُسن تو فشاند دانهٔ خال
وز زلف نهاد دام عنبر
مرغ دل آدم صفی را
در دام کشید چون کبوتر
وآنگه به رسالتش فرستاد
در عالم خاک نامه برسر
مضمون کتاب و وصف عنوان
این سرّ مستر مُشهّر
می آینهٔ جمال ساقیست
در جام جم جلال باقیست
بنگر ز صفای باده در جام
از اول کار تا به انجام
میخواست که روی خویش بیند
معشوق سمنبر گل اندام
از عکس جمال خویش میخواست
از ظل جلال خویشتن جام
وانگه به کمال خود نظر کرد
در آینهٔ مدام مادام
در آینه روی خویشتن دید
بگرفته به بوسه از لبش کام
جام می او ز هستی ماست
جان باده و جام نفس پدرام
گر نشنوی از شهادت من
بشنو ز سروش غیب پیغام
می آینهٔ جمال ساقیست
در جام جم جلال باقیست
عشق است نهاده رخت در جان
چون سکر که در می است پنهان
از مستی عشق میزند جوش
در خم وجود روح انسان
وز جوشش این می است در دور
خم خانهٔ چرخ دایرهسان
وز عکس شعاع روی ساقیست
آئینهٔ مهر و ماه تابان
وز بوی نسیم دُردی دَن
بی خویشتناند چار ارکان
وز جرعهٔ می که ریخت بر خاک
شد مست نبات و کان و حیوان
سر ملکوت و ملک بی حرف
مرموز ز لوح عشق برخوان
می آینهٔ جمال ساقیست
در جام جم جلال باقیست
ساقی سر شیشه برگشاید
در جام جمال خود نماید
از عکس رخ و صفای باده
در جام لطافتی فزاید
انوار شوند جمله در جام
تا روح خفی ز نور زاید
روحی که ز زلف عقل بخشد
جانی که ز حسن دل رباید
عقلی که ور آن غزاله بیند
دیوانه شود غزل سراید
یک رنگ شوند باده و جام
گرد از ازل و ابد برآید
گوید به زبان قال در حال
آن دم که نقاب برگشاید
می آینهٔ جمال ساقیست
در جام جم جلال باقیست
از قمقمه ریز ساقیا، قُم
زان بادهٔ صافی سقاهم
زان باده که عقل شد زبونش
لایعقل و کرد پا و سر گم
گلگون قدحی که در هوایش
شد بلبله بلبل از ترنم
از گریه قنینه در فُواق است
آن به که قدح کند تبسم
یک دم کف ما مباد بی جام
تا کف به لب آوریم چون خُم
زان پیش شراب ناب نوشیم
کز چرخ خوریم نیش کژدم
دوشینه به گوش دل صراحی
میگفت نهان ز چشم مردم
می آینهٔ جمال ساقیست
در جام جم جلال باقیست
ره بین شو و رهنما طلب کن
بیرون ز خود آ، خدا طلب کن
بیرون و درون خدا محیط است
گوهر ز محیط ما طلب کن
نزدیک ز نفی شو به الّا
دوری ز بلا، بلا طلب کن
دُردی کش و دردمند میباش
صوفی مشو و خدا طلب کن
گنجی که به دست پادشا نیست
زیر قدم گدا طلب کن
آن بوی که غنچه داشت در جِیب
در جام جهان نما طلب کن
می آینهٔ جمال ساقیست
در جام جم جلال باقیست
عنقای هویت هوا دار
در قاف قِدم به نوک منقار
بال و پر خویشتن بیاراست
وانگه بپرید سوی گلزار
از هر پر او به نوع دیگر
نوری شد و سایهای پدیدار
چون سایه ز نور زندگی یافت
واحد به عدد نمود بسیار
سیمرغ اگر هزار شد بیش
اما تو به جز یکیش مشمار
خط گر چه ز نقطه یافت تألیف
هم نقطه بود ولی به تکرار
هر لحظه مغنی معانی
این نغمه ادا کند به ادوار
می آینهٔ جمال ساقیست
در جام جم جلال باقیست
مطرب به سماع عاشقانه
برگو به نوای تر ترانه
دف رخ به تپانچه سرخ دارد
چون نی نخورد دم زمانه
نالید ز گوشمال هجران
در چنگ مغنیان چغانه
بحرست سماع دردمندان
چون قطره در آی در میانه
تا موج و خروش و جوش بینی
در بحر محیط بیکرانه
پا بر سر غم بکوب کامد
در دست تو گوهر یگانه
چون شمع اگر زبان بسوزم
از دل زند این سخن زبانه
می آینهٔ جمال ساقیست
در جام جم جلال باقیست
در خلوت یار بودهام دوش
با یار نهاده دوش بر دوش
دیدم رخ خویش چون برانداخت
از چهره نقاب زلف مه پوش
لب بر لب خویشتن نهادم
خود را بگرفتم اندر آغوش
خود گفتم و خود همیشنیدم
گه جمله زبان شدم، گهی گوش
خود ساقی و خود حریف بودم
نوشیده شراب و گفته خود نوش
در هوش و خرد یگانه گشتم
آن دم که شدم ز عشق بیهوش
این نقش بر آب مینگارد
آن لحظه که خم همیزند جوش
می آینهٔ جمال ساقیست
در جام جم جلال باقیست
ای چشم تو جادوی فسون ساز
گیسوی تو هندوی رسن باز
ابروی تو حاجب کماندار
پیوستهٔ تُرک ناوک انداز
صد ساله نیاز عاشقان را
زلف تو به باد داده از ناز
بوئی ز تو باد صبح برد
بر غنچه دریده پردهٔ ناز
شمعی که بگرد تو دو عالم
پروانه صفت کنند پرواز
ماهی که شدهست ربع مسکون
ز آوازهٔ حسن تو پر آواز
ناصر سخن شراب و ساقی
آخر شد و عشق کرد آغاز
می آینهٔ جمال ساقیست
در جام جم جلال باقیست
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: ترجیع بند
منبع اولیه: الف. رسته
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای روی تو آفتاب انور
ذرات جهان ز تو منور
هوش مصنوعی: ای چهرهات مانند خورشید، تمام جوانب دنیا به وسیلهی روشنی تو روشن شده است.
رخسار تو روز و زلف تو شب
روزی و شبی که دیده همبر
هوش مصنوعی: چهرهات مانند روشنایی روز است و موهایت مانند شب. روز و شب برای من زمانی هستند که چشمانم تنها به تو مینگرد.
چشم و دهان تو قند و بادام
روی و لب تو گل است و شکر
هوش مصنوعی: چشمان تو مانند قند و بادام زیبا هستند و لبهایت شبیه گل و شیرینی هستند.
حُسن تو فشاند دانهٔ خال
وز زلف نهاد دام عنبر
هوش مصنوعی: زیبایی تو، دانههای سیاهی را مثل خال میپراکند و موهایت همچون دامی از عنبر، جلب توجه میکند.
مرغ دل آدم صفی را
در دام کشید چون کبوتر
هوش مصنوعی: دل آدمی به راحتی فریب میخورد و به دام میافتد، مانند کبوتر که به دام مرغ دل آدمی سقوط میکند.
وآنگه به رسالتش فرستاد
در عالم خاک نامه برسر
هوش مصنوعی: سپس او را به عنوان پیامبر به دنیا فرستاد و نامهاش را بر روی زمین قرار داد.
مضمون کتاب و وصف عنوان
این سرّ مستر مُشهّر
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی بر اهمیت و ویژگیهای یک کتاب یا اثر اشاره دارد که موضوع و محتوای آن به خوبی تعریف شده و دارای عمق و رازهای پنهانی است. همچنین بیانگر این است که این اثر به گونهای است که دیگران آن را شناخته و دربارهاش صحبت میکنند.
می آینهٔ جمال ساقیست
در جام جم جلال باقیست
هوش مصنوعی: زیبایی ساقی در جام جامجم بازتاب یافته و زیبایی این جهان همیشگی و پایدار است.
بنگر ز صفای باده در جام
از اول کار تا به انجام
هوش مصنوعی: به زیبایی و پاکی شراب در لیوان نگاه کن، از آغاز کار تا پایان آن.
میخواست که روی خویش بیند
معشوق سمنبر گل اندام
هوش مصنوعی: او آرزو داشت که چهره معشوق خود را ببیند که مانند گل زیبا و دلربا است.
از عکس جمال خویش میخواست
از ظل جلال خویشتن جام
هوش مصنوعی: او از تصویر زیبایی خود میخواست به تلالو شکوه و عظمت وجودش پی ببرد.
وانگه به کمال خود نظر کرد
در آینهٔ مدام مادام
هوش مصنوعی: سپس او به زیبایی و کمال خود در آینهای همیشگی نگریست.
در آینه روی خویشتن دید
بگرفته به بوسه از لبش کام
هوش مصنوعی: در آینه، چهره خود را دید که لبخند و بوسهای از لبش احساس میشود.
جام می او ز هستی ماست
جان باده و جام نفس پدرام
هوش مصنوعی: جام می که او دارد، نمایانگر وجود ماست. روحِ باده و طعمِ جان را به دنبال خود میآورد.
گر نشنوی از شهادت من
بشنو ز سروش غیب پیغام
هوش مصنوعی: اگر از شهادت من خبری نشنیدی، از پیام غیبی که سروش میآورد بشنو.
می آینهٔ جمال ساقیست
در جام جم جلال باقیست
هوش مصنوعی: ظاهر زیبای ساقی در جام جمشید نمایان است و شکوه و عظمت پایدار در آن نهفته است.
عشق است نهاده رخت در جان
چون سکر که در می است پنهان
هوش مصنوعی: عشق مانند مستی است که در درون جان انسان قرار دارد، همانطور که در شراب اسرار و رموزی پنهان است.
از مستی عشق میزند جوش
در خم وجود روح انسان
هوش مصنوعی: عشق مانند شرابی است که در روح انسان جوش و خروش ایجاد میکند و روح را به جنب و جوش میآورد.
وز جوشش این می است در دور
خم خانهٔ چرخ دایرهسان
هوش مصنوعی: از جوش و خروش این می در گرداب خانهٔ چرخ مانند زمانه.
وز عکس شعاع روی ساقیست
آئینهٔ مهر و ماه تابان
هوش مصنوعی: چهرهٔ ظریف ساقی مانند آینهای است که نور خورشید و ماه را منعکس میکند.
وز بوی نسیم دُردی دَن
بی خویشتناند چار ارکان
هوش مصنوعی: باد ملایم بوی خوشی را به ارمغان آورده و در نتیجه، چهار عنصر اصلی هستی بدون اینکه خود را بشناسند، تحت تأثیر آن قرار گرفتهاند.
وز جرعهٔ می که ریخت بر خاک
شد مست نبات و کان و حیوان
هوش مصنوعی: به خاطر قطرهٔ می که بر زمین ریخته شد، گیاهان و جانوران به مستی و شادی درآمدند.
سر ملکوت و ملک بی حرف
مرموز ز لوح عشق برخوان
هوش مصنوعی: عالم بالا و پایین بدون کلمات پنهان از لوح عشق را بخوان.
می آینهٔ جمال ساقیست
در جام جم جلال باقیست
هوش مصنوعی: در جام جم، زیبایی ساقی به وضوح دیده میشود و جلال آن همیشه باقی است.
ساقی سر شیشه برگشاید
در جام جمال خود نماید
هوش مصنوعی: این بیت به تصویر میکشد که ساقی، در شیشه را باز میکند و زیبایی خود را به نمایش میگذارد. نمایشی از جذابیت و زیبایی که توجه دیگران را به خود جلب میکند.
از عکس رخ و صفای باده
در جام لطافتی فزاید
هوش مصنوعی: چهره زیبا و شفافیت شراب در لیوان باعث افزایش لطافت و زیبایی میشود.
انوار شوند جمله در جام
تا روح خفی ز نور زاید
هوش مصنوعی: از نورها در جام جمع میشود تا روح پنهان از آن نور متولد گردد.
روحی که ز زلف عقل بخشد
جانی که ز حسن دل رباید
هوش مصنوعی: روحی که از زلف عقل جان میگیرد و جانی که از زیبایی دل بهرهمند میشود.
عقلی که ور آن غزاله بیند
دیوانه شود غزل سراید
هوش مصنوعی: عقلی که زیباییاش را ببیند، دیوانه میشود و حالت شیدایی پیدا میکند و اشعاری عاشقانه میسراید.
یک رنگ شوند باده و جام
گرد از ازل و ابد برآید
هوش مصنوعی: شراب و جام از ابتدا تا انتها یکی شده و در هم آمیختهاند.
گوید به زبان قال در حال
آن دم که نقاب برگشاید
هوش مصنوعی: در آن لحظهای که پردهای کنار میرود، او به زبان گفتار از رازها سخن میگوید.
می آینهٔ جمال ساقیست
در جام جم جلال باقیست
هوش مصنوعی: زیبایی ساقی در جام جمشید منعکس است و شکوه و عظمت آن پایدار و جاودانه است.
از قمقمه ریز ساقیا، قُم
زان بادهٔ صافی سقاهم
هوش مصنوعی: ای ساقی، از قمقمهات شراب صاف بریز و به ما بده.
زان باده که عقل شد زبونش
لایعقل و کرد پا و سر گم
هوش مصنوعی: از آن شرابی که عقل را به خاموشی کشاند، فردی را بیخبر و گمراه کرد، به طوری که پا و سرش را گم کرده است.
گلگون قدحی که در هوایش
شد بلبله بلبل از ترنم
هوش مصنوعی: جامی سرخ رنگ که در هوای آن، بلبلی به خاطر نغمهسراییاش آواز میخواند.
از گریه قنینه در فُواق است
آن به که قدح کند تبسم
هوش مصنوعی: از گریه و اندوه قنینه بهتر است که به جای دلخوشی ظاهری و لبخند، احساسات واقعی و عمیق را ابراز کند.
یک دم کف ما مباد بی جام
تا کف به لب آوریم چون خُم
هوش مصنوعی: هرگز نباید لحظهای بدون نوشیدن بگذرانیم، تا هنگامی که مانند یک خمره سرشار از شراب، لبهای ما به حدی پر شود که دیگر نتوانیم.
زان پیش شراب ناب نوشیم
کز چرخ خوریم نیش کژدم
هوش مصنوعی: قبل از اینکه از آسمان بلا و مشکلات به ما آسیب برسد، از شراب گوارا لذت میبریم.
دوشینه به گوش دل صراحی
میگفت نهان ز چشم مردم
هوش مصنوعی: دیشب، در گوش دل، صراحی (ظرفی برای نگهداری شراب) به آرامی سخن میگفت و این سخنها پنهان از چشم مردم بود.
می آینهٔ جمال ساقیست
در جام جم جلال باقیست
هوش مصنوعی: زیبایی ساقی در جامی منعکس شده است و این جلوهٔ زیبایی، همواره و پایدار باقی خواهد ماند.
ره بین شو و رهنما طلب کن
بیرون ز خود آ، خدا طلب کن
هوش مصنوعی: در مسیر زندگی به دنبال راهنما و هدایتگر باش و از خودت خارج شو تا حقیقت و خدا را بیابی.
بیرون و درون خدا محیط است
گوهر ز محیط ما طلب کن
هوش مصنوعی: خداوند همواره در همه جا حضور دارد، پس باید به دنبال حقیقت و ارزشهای درونی خود باشی.
نزدیک ز نفی شو به الّا
دوری ز بلا، بلا طلب کن
هوش مصنوعی: از چیزهای منفی دوری کن و به چیزهای مثبت نزدیک شو، در واقع بلا را طلب کن.
دُردی کش و دردمند میباش
صوفی مشو و خدا طلب کن
هوش مصنوعی: بیا درد و رنج را تجربه کن و احساسات عمیق داشته باش، زیرا با علم و معرفت صرف نمیتوان به خدا نزدیک شد.
گنجی که به دست پادشا نیست
زیر قدم گدا طلب کن
هوش مصنوعی: به دنبال چیزهای باارزش و مهمی باشید که ممکن است در دست یکی از افراد عادی یا کمدرآمد قرار داشته باشد، چرا که ممکن است آنها به اندازه یک سلطنت ارزشمند باشند.
آن بوی که غنچه داشت در جِیب
در جام جهان نما طلب کن
هوش مصنوعی: بویی را که غنچه دارد، در عمق وجود خود یا در دنیای وسیع جستوجو کن.
می آینهٔ جمال ساقیست
در جام جم جلال باقیست
هوش مصنوعی: جمال ساقی مانند آینهای است که در جام جم جلوهگری میکند و زیبایی و شکوهی جاودان دارد.
عنقای هویت هوا دار
در قاف قِدم به نوک منقار
هوش مصنوعی: پرندهای افسانهای به نام عنقا که نمادی از هویت و وجود است، در قلههای بلند و دوردست در جستجوی هویت خود است و در تلاش است تا به نوک منقار خود برسد.
بال و پر خویشتن بیاراست
وانگه بپرید سوی گلزار
هوش مصنوعی: خودت را آماده کن و سپس به سوی باغ پرواز کن.
از هر پر او به نوع دیگر
نوری شد و سایهای پدیدار
هوش مصنوعی: هر پرندهای به نوعی از خود روشنایی و سایهای متفاوت را به نمایش میگذارد.
چون سایه ز نور زندگی یافت
واحد به عدد نمود بسیار
هوش مصنوعی: وقتی نور زندگی به سایه تابیده شد، آن سایه به یک واحد تبدیل شد و در عین حال به شکلهای زیادی درآمد.
سیمرغ اگر هزار شد بیش
اما تو به جز یکیش مشمار
هوش مصنوعی: اگر سیمرغ هزار بار هم زیاد شود، اما تو بیشتر از یکی از آنها را حساب نکن.
خط گر چه ز نقطه یافت تألیف
هم نقطه بود ولی به تکرار
هوش مصنوعی: اگرچه نوشتار به وسیلهی نقطهها شکل میگیرد، اما تکرار همان نقطهها باعث ایجاد تنوع و ویژگی متفاوتی میشود.
هر لحظه مغنی معانی
این نغمه ادا کند به ادوار
هوش مصنوعی: هر لحظه میتواند معانی عمیق این آهنگ را به زمانهای مختلف و به شیوههای گوناگون بیان کند.
می آینهٔ جمال ساقیست
در جام جم جلال باقیست
هوش مصنوعی: در جام جم، زیبایی ساقی منعکس شده است و جلال و عظمت آن همیشه باقی و ماندگار است.
مطرب به سماع عاشقانه
برگو به نوای تر ترانه
هوش مصنوعی: ای نوازنده، آهنگ عاشقانه را بزن و ما را به رقص درآور.
دف رخ به تپانچه سرخ دارد
چون نی نخورد دم زمانه
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که چهرهی زیبا و شاداب کسی مانند صدایی دلنواز است که با مشکلات و چالشهای زمانه به آرامی دستوپنجه نرم میکند و تحت تأثیر سختیها قرار نمیگیرد. زندگی با وجود همهی سختیها و ناملایمات، همچنان میتواند زیبا و دلپذیر باشد.
نالید ز گوشمال هجران
در چنگ مغنیان چغانه
هوش مصنوعی: از درد جدایی در دلش نالهای بلند بلند میشود و در عین حال، صدای سبکی از خوانندگان موسیقی در پسزمینه به گوش میرسد.
بحرست سماع دردمندان
چون قطره در آی در میانه
هوش مصنوعی: دردمندان مانند قطرهای در دریا، با هم در حال گوش سپردن به موسیقی و لذت از آن هستند.
تا موج و خروش و جوش بینی
در بحر محیط بیکرانه
هوش مصنوعی: تا زمانی که در دریا، امواج و خروش و جنبش را مشاهده کنی در اقیانوس وسیع و بیپایان.
پا بر سر غم بکوب کامد
در دست تو گوهر یگانه
هوش مصنوعی: غم را نادیده بگیر و بر آن پیروز شو، آنگاه بهترین چیزها در دستان تو قرار خواهد گرفت.
چون شمع اگر زبان بسوزم
از دل زند این سخن زبانه
هوش مصنوعی: اگر مانند شمع بسوزم، از دل به زبان میآورم این سخن.
می آینهٔ جمال ساقیست
در جام جم جلال باقیست
هوش مصنوعی: جمال و زیبایی ساقی در جام جادویی مشهود است و جلال و عظمت آن پایدار و همیشگی است.
در خلوت یار بودهام دوش
با یار نهاده دوش بر دوش
هوش مصنوعی: دیشب در تنهایی و آرامش با معشوق بودم و شانه به شانهی او نشسته بودم.
دیدم رخ خویش چون برانداخت
از چهره نقاب زلف مه پوش
هوش مصنوعی: چهرهام را دیدم که وقتی پوشش موهای زیبا کنار رفت، جلوهای خیرهکننده پیدا کرد.
لب بر لب خویشتن نهادم
خود را بگرفتم اندر آغوش
هوش مصنوعی: دهانم را به لب خود گذاشتم و خودم را در آغوش گرفتم.
خود گفتم و خود همیشنیدم
گه جمله زبان شدم، گهی گوش
هوش مصنوعی: من خودم چیزی را گفتن و شنیدن را تجربه کردم؛ گاهی به عنوان سخنگو و گاهی به عنوان شنونده.
خود ساقی و خود حریف بودم
نوشیده شراب و گفته خود نوش
هوش مصنوعی: من خودم هم ساقی بودم و هم حریف، شراب نوشیدم و خودم گفتن نوش را پیش گرفتم.
در هوش و خرد یگانه گشتم
آن دم که شدم ز عشق بیهوش
هوش مصنوعی: در لحظهای که به خاطر عشق بیهوش شدم، به یکتایی در فهم و خرد دست یافتم.
این نقش بر آب مینگارد
آن لحظه که خم همیزند جوش
هوش مصنوعی: این تصویر را بر روی آب میکشد، در زمانی که دریا به شدت در حال موج زدن است.
می آینهٔ جمال ساقیست
در جام جم جلال باقیست
هوش مصنوعی: جمال ساقی در جام جم منعکس شده و عظمت و زیبایی همیشگی را به نمایش میگذارد.
ای چشم تو جادوی فسون ساز
گیسوی تو هندوی رسن باز
هوش مصنوعی: ای چشم تو جادویی است که با زیبایی موهای تو، دل را میرباید.
ابروی تو حاجب کماندار
پیوستهٔ تُرک ناوک انداز
هوش مصنوعی: ابروی تو همچون کمانی است که تیرانداز ترک بهطور مداوم از آن استفاده میکند.
صد ساله نیاز عاشقان را
زلف تو به باد داده از ناز
هوش مصنوعی: زلف تو به قدری ناز دارد که سالهاست عشق و نیاز عاشقان را به باد سپرده است.
بوئی ز تو باد صبح برد
بر غنچه دریده پردهٔ ناز
هوش مصنوعی: نسیم صبحگاهی بویی از تو به همراه دارد که بر گلهای شکفته و حساس میوزد.
شمعی که بگرد تو دو عالم
پروانه صفت کنند پرواز
هوش مصنوعی: شمعی که همه دنیا برایش مانند پروانه تلاش کنند و دورش بچرخند.
ماهی که شدهست ربع مسکون
ز آوازهٔ حسن تو پر آواز
هوش مصنوعی: ماهی که به خاطر زیبایی تو در منطقهای از زمین سکونت گرفته، پر از صدا و آواز است.
ناصر سخن شراب و ساقی
آخر شد و عشق کرد آغاز
هوش مصنوعی: ناصر گفت که پس از صحبت درباره شراب و ساقی، عشق به عنوان یک آغاز جدید شروع شد.
می آینهٔ جمال ساقیست
در جام جم جلال باقیست
هوش مصنوعی: زیبایی ساقی در جام جم همچنان باقی و پایدار است.