گنجور

شمارهٔ ۱

دریاب که شد روز جوانی به سر ای دل
در میکده شو رقص‌کنان باده‌خور ای دل
با یار نشین از دو جهان بی‌خبر ای دل
این راز بگو با همه وقت سحر ای دل
در پردهٔ عشاق به سوزِ جگر ای دل
گر پردهٔ ناموس بر آنی که درانی
کای هر دو جهان مست ز انفاس نسیمت
نقل همه یک قطره ز دریای نعیمت
آزاد نشینم ز بهشت و ز جحیمت
بشناخته‌ام قاعدهٔ طبع کریمت
لطف است مرا یکسر از احسان قدیمت
گر شهد دهی با من و گر زهر چشانی
ای زلف تو را بوسه زده غالیه بر پای
سنبل شده گیسوی تو را هندوی گرای
در دیده کنم منزل تو، بگذر و فرمای
شرط است که بر آب روان سرو کند جای
خوناب سرشک از جگر سوخته بگشای
تا عرضه دهد پیش تو اسرار نهانی
چون من به سلامی شدم از لعل تو خرسند
چشمت نظری بر من آشفته نیفکند
تا مهر تو را شد به دلم خویشی و پیوند
در دام سر زلف تو درمانده به صد بند
از زخم بمردیم و ندانیم که تا چند
این سست وفائی بود و سخت کمانی
ای وصف رخ خوب تو برتر ز مگوئی
صد طعنه زده روی تو گل را به نکوئی
آن زلف و رخ ای باد ببینی و بگوئی
کای لاله چه رنگی تو و ای باده چه بوئی
دیدیم میان تو و گفتیم که موئی
یا سایهٔ موئی که تو رفته ز میانی
ای چشمهٔ حیوان شده از شرم لبت آب
تابی ز مه روی تو خورشید جهان تاب
از لعل شکربار تو شد خون دل عناب
شد چشم من از شوق رخت چشمهٔ سیماب
هر دم رود ای مدعی از چشم تو سیلاب
گر شرح غم ناصر شوریده بخوانی

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: مسمط
منبع اولیه: الف. رسته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دریاب که شد روز جوانی به سر ای دل
در میکده شو رقص‌کنان باده‌خور ای دل
هوش مصنوعی: اوقات جوانی به سرعت می‌گذرد، پس به خود بیا و از زندگی لذت ببر. به میخانه برو و با شادابی و خوشحالی باده بنوش و برقص.
با یار نشین از دو جهان بی‌خبر ای دل
این راز بگو با همه وقت سحر ای دل
هوش مصنوعی: با دوستان و یارانت باش و از دنیا غافل شو. این راز را در دل خود نگه‌دار و در زمان صبحگاه با همه‌ کس در میان بگذار.
در پردهٔ عشاق به سوزِ جگر ای دل
گر پردهٔ ناموس بر آنی که درانی
هوش مصنوعی: در عشق و عاطفه، دل باید با رنج و سوز آغشته باشد. اگر می‌خواهی به کسی نزدیک شوی، باید حرمت و ناموس او را پاس بداری و مراقب باشی که به آن آسیب نرسانی.
کای هر دو جهان مست ز انفاس نسیمت
نقل همه یک قطره ز دریای نعیمت
هوش مصنوعی: ای کسانی که هر دو جهان را با نفس‌های نازنینت مست کرده‌اید، هر چه در مورد نعمت‌های خداوند بگویید، به اندازه یک قطره در برابر دریای گسترده‌ی آن نعمت‌هاست.
آزاد نشینم ز بهشت و ز جحیمت
بشناخته‌ام قاعدهٔ طبع کریمت
هوش مصنوعی: من از بهشت و جهنم آزاد شده‌ام و با ویژگی‌های طبیعت نیکوی تو آشنا شده‌ام.
لطف است مرا یکسر از احسان قدیمت
گر شهد دهی با من و گر زهر چشانی
هوش مصنوعی: لطف تو این است که به طور کامل از مهربانی و لطف گذشته‌ات به من برسی. اگر نیکی کنی و شیرینی به من بدهی، خوب است و اگر هم زهر و تلخی به من بدهی، باز هم قابل قبول است.
ای زلف تو را بوسه زده غالیه بر پای
سنبل شده گیسوی تو را هندوی گرای
هوش مصنوعی: زلف تو مثل غالیه‌ای است که بر پای سنبل قرار گرفته و گیسوی تو به زیبایی و جذابیت هندوستان می‌ماند.
در دیده کنم منزل تو، بگذر و فرمای
شرط است که بر آب روان سرو کند جای
هوش مصنوعی: من در نظرم به یاد تو هستم، اما برای عبور از رود زندگی، برای ایستادن در مکانی ثابت نیاز به شرایط خاصی دارم.
خوناب سرشک از جگر سوخته بگشای
تا عرضه دهد پیش تو اسرار نهانی
هوش مصنوعی: از درد و رنج عمیق قلبم بگو که این دلتنگی و اندوهم را به تو نشان دهد و رازهای پنهان را برایت فاش کند.
چون من به سلامی شدم از لعل تو خرسند
چشمت نظری بر من آشفته نیفکند
هوش مصنوعی: وقتی من با یک سلام تو خوشحال شدم، چشمانت نگاهی بی‌توجه به من نکرد.
تا مهر تو را شد به دلم خویشی و پیوند
در دام سر زلف تو درمانده به صد بند
هوش مصنوعی: تا زمانی که عشق تو در دل من جا گرفت و رابطه‌ی ما محکم شد، در دام موهای تو اسیر شدم و به شدت گرفتار شدم.
از زخم بمردیم و ندانیم که تا چند
این سست وفائی بود و سخت کمانی
هوش مصنوعی: ما به خاطر جراحت‌ها و دردهایمان در حال مرگ هستیم و نمی‌دانیم که این بی وفایی چقدر ادامه خواهد داشت و چه اندازه محکم و استوار است.
ای وصف رخ خوب تو برتر ز مگوئی
صد طعنه زده روی تو گل را به نکوئی
هوش مصنوعی: وصف چهره زیبای تو از هر چه بیشتر بیان شود، بالاتر و زیباتر است. حتی اگر به آن طعنه زده شود، رویت به گل برتری دارد.
آن زلف و رخ ای باد ببینی و بگوئی
کای لاله چه رنگی تو و ای باده چه بوئی
هوش مصنوعی: اگر آن زلف و چهره را ببینی و به باد بگویی: "ای لاله، چه رنگی داری؟ و ای باده، چه عطر و بویی می‌افشانی؟"
دیدیم میان تو و گفتیم که موئی
یا سایهٔ موئی که تو رفته ز میانی
هوش مصنوعی: ما دیدیم که میان تو و گفتیم چیزی وجود دارد، مانند یک مو یا سایه‌ای که تو از میان رفته‌ای.
ای چشمهٔ حیوان شده از شرم لبت آب
تابی ز مه روی تو خورشید جهان تاب
هوش مصنوعی: ای چشمهٔ حیات، تو به خاطر زیبایی لبانت شرمنده‌ای و آب تو به روشنی و تابش خورشید می‌درخشد.
از لعل شکربار تو شد خون دل عناب
شد چشم من از شوق رخت چشمهٔ سیماب
هوش مصنوعی: از زیبایی تو دل من مانند خون انگور سرخ و شاداب شده است و چشمانم از شوق دیدارت همچون چشمه‌ای پر از نقره می‌درخشد.
هر دم رود ای مدعی از چشم تو سیلاب
گر شرح غم ناصر شوریده بخوانی
هوش مصنوعی: هر لحظه از چشمان تو اشکی مانند سیلاب می‌ریزد، اگر در مورد غم ناصر شوریده صحبت کنی.