گنجور

۱ - آغاز

سرنامه نام خداوند پاک
که پیدا کند آدمی را ز خاک
حکیمی که بی فکرت و بی علل
بپیوست ملک ابد با ازل
خطا پوش مشتی پراکنده حال
عطابخش درماندگان بی سؤال
علیمی که داند همه جزء و کل
به باغ قبولش چه خار و چه گل
خبردار اسرار نفس و روان
شناسندهٔ آشکار و نهان
خدائی که گردنکشان را به سر
در آرد کند چون زمین پی سپر
نگارندهٔ کل موجودها
بر آرندهٔ جمله مقصودها
یکی را بسوزد که سازش بود
یکی را نوازد گدازش بود
همه طالبان را هدایت ازوست
همه بی‌کسان را عنایت ازوست
همو اول است و همو آخر است
همو باطن است و همو ظاهر است
همه او و او از همه ناپدید
به جز چشم او روی او کس ندید
ز ما گفتن او نشاید درست
که سیل اناالحق دوئی را بشست
بر آرد گل از خار و شکر ز نی
برون آرد از چوب خشک آب می
ز یک قطرهٔ آب خاتم کند
ز یک قبضهٔ خاک آدم کند
به قدرت گل مرده را جان دهد
به جان نیز جانی به جانان دهد
شب و روز در جستنش فاخته
همه گفته کوکو و نشناخته
نه در ما هم این روح شهوانی است
که این روح مخصوص حیوانی است
ز حیوانی آن کس امان یافته‌ست
که در ذات خود جان جان یافته‌ست
ز جان نخستین تنت زنده شد
ز جان دوم روح تابنده شد
همو عقل بخشید و رأی صواب
که تابنده قابل شود در خطاب
به جان و خرد مهر او پرورد
به گفتار و کردار ما ننگرد
کلام خدا مصحف احمد است
که پیشش صحف تختهٔ ابجد است
دگر آفرینش که آن کار اوست
غرض ذات اینان ز اظهار اوست
خرد را بدین هر دو مشغول دار
چو دستت دهد دست عزت بر آر
منه پا برون از ره احمدی
گر از خود روی بیخود و مرتدی
خدا را چه سنجی به مقیاس عقل
نشد سفته آن درّ به مقیاس نقل
کجا عارف باغبان شد درخت
شناسای نجار کی گشت تخت
مکن وصف او را تو از خود قیاس
از او معرفت خواه و آنگه شناس
ندارد چو در فعل او اشتغال
در اوصاف او نیست تغییر حال
چو پاکست از این جمله فرد صمد
مساویست او را ازل با ابد
به راه هویت هوائی مرو
بکن بندگی در خدائی مرو
خدا گر به خدمت قبولت کند
به جذبی ز هستی ملولت کند
به کلی چو یابی خلاص از وجود
همه آن نماید ترا کو نمود
ز غیبش نداند کسی ذات او
که از نفی غیر است اثبات او
نه مبدأست او را نه و نه منتها
محال است بی نفی او انتها
گر از هر معین مبرا شوی
به وحدت رسی، بگذری از دوئی
خدا را تو واحد به وحدت شناس
نه واحد چو آحاد کثرت شناس
دو عالم گرفت از وجودش نظام
همه ناقص و ذات پاکش تمام
به اول خدا بود و آدم نبود
به آخر ازو یافت نام وجود
اگر گویمت نقش دریاست این
تعجب مکن مذهب ماست این
نخوانم مرکب، ندانم بسیط
خدای است بر کل اشیاء محیط

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعل (متقارب مثمن محذوف یا وزن شاهنامه)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: الف. رسته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

سرنامه نام خداوند پاک
که پیدا کند آدمی را ز خاک
هوش مصنوعی: در آغاز هر کار، نام خداوند بزرگ و پاک است که انسان را از خاک شکل می‌دهد و به او هویت می‌بخشد.
حکیمی که بی فکرت و بی علل
بپیوست ملک ابد با ازل
هوش مصنوعی: حکیمی که بدون تفکر و بدون دلیل، پیوند میان پادشاهی ابدی و آغاز هستی را برقرار کند.
خطا پوش مشتی پراکنده حال
عطابخش درماندگان بی سؤال
هوش مصنوعی: با مهربانی و بزرگواری، ضعف‌ها و اشتباهات دیگران را ببخش و نسبت به وضعیت خود نیازمندان، به طور بی‌ملاحظه‌ای احساس همدردی کن.
علیمی که داند همه جزء و کل
به باغ قبولش چه خار و چه گل
هوش مصنوعی: عالمی که همه جزئیات و کلیات را می‌داند، به باغ پذیرش او هم خار و هم گل ارزش دارد.
خبردار اسرار نفس و روان
شناسندهٔ آشکار و نهان
هوش مصنوعی: آگاه از رازهای درون انسان و کسی که توانایی شناخت واضح و پنهان او را دارد.
خدائی که گردنکشان را به سر
در آرد کند چون زمین پی سپر
هوش مصنوعی: خدایى که قدرت دارد سرکشان و ظالمان را به ذلت و شکست بکشاند، همان‌طور که زمین از سپر استفاده می‌کند تا خود را در برابر حملات محافظت کند.
نگارندهٔ کل موجودها
بر آرندهٔ جمله مقصودها
هوش مصنوعی: خالق و نویسندهٔ تمام موجودات، هدف‌ها و خواسته‌های همه را نیز به وجود می‌آورد.
یکی را بسوزد که سازش بود
یکی را نوازد گدازش بود
هوش مصنوعی: یک نفر را سوختن دردی است که به خاطر ساخته شدنش است، و یک نفر دیگر را نوازش می‌کند، زیرا که دردی در وجودش نهفته است.
همه طالبان را هدایت ازوست
همه بی‌کسان را عنایت ازوست
هوش مصنوعی: همه افرادی که به دنبال حقیقت و راهنمایی هستند، از هدایت او بهره‌مند می‌شوند و کسانی که هیچ پشتوانه‌ای ندارند، مورد لطف و رحمت او قرار می‌گیرند.
همو اول است و همو آخر است
همو باطن است و همو ظاهر است
هوش مصنوعی: او همان آغاز و همان پایان است؛ او هم درون وجود دارد و هم در بیرون نمایان است.
همه او و او از همه ناپدید
به جز چشم او روی او کس ندید
هوش مصنوعی: او در همه جا حضور دارد، اما کسی جز چشم او، روی او را نمی‌بیند و همه چیز از او غایب است.
ز ما گفتن او نشاید درست
که سیل اناالحق دوئی را بشست
هوش مصنوعی: سخن گفتن از ما و حقیقت ما درست نیست، زیرا مانند سیل که دوگانگی را شسته و پاک می‌کند، حقیقت یکتایی ما را در بر می‌گیرد.
بر آرد گل از خار و شکر ز نی
برون آرد از چوب خشک آب می
هوش مصنوعی: گل از خار و شکر از نی به دست می‌آید و حتی از چوب خشک هم می‌توان آب گرفت. این بیان به این معناست که از هر چیز نامطلوب و دشوار می‌توان نتیجه‌ای مثبت و خوشایند به دست آورد. زندگی پر از چالش‌هاست، اما در دل این چالش‌ها، زیبایی و نعمت‌هایی نهفته است که ممکن است از آن‌ها غافل باشیم.
ز یک قطرهٔ آب خاتم کند
ز یک قبضهٔ خاک آدم کند
هوش مصنوعی: از یک قطره آب می‌تواند خاتم، که نماد عظمت و زیبایی است، بسازد و از یک مشت خاک نیز می‌تواند آدم، که نشانه خلقت و زندگی است، به وجود آورد.
به قدرت گل مرده را جان دهد
به جان نیز جانی به جانان دهد
هوش مصنوعی: با قدرتی که وجود دارد، حتی یک گل پژمرده می‌تواند روحی را به زندگی بازگرداند و به محبوب نیز جانی تازه ببخشد.
شب و روز در جستنش فاخته
همه گفته کوکو و نشناخته
هوش مصنوعی: در طول شب و روز، فاخته در پی اوست و همه جا صدا می‌زند "کوکو"، اما هنوز او را نشناخته است.
نه در ما هم این روح شهوانی است
که این روح مخصوص حیوانی است
هوش مصنوعی: نه تنها در ما نیست که این تمایل شهوانی وجود دارد، بلکه این ویژگی ویژه‌ای است که به حیوانات تعلق دارد.
ز حیوانی آن کس امان یافته‌ست
که در ذات خود جان جان یافته‌ست
هوش مصنوعی: کسی که در ذات و وجود خود روح و زندگی واقعی را پیدا کرده باشد، از زندانی بودن در دنیای حیوانی رسته است.
ز جان نخستین تنت زنده شد
ز جان دوم روح تابنده شد
هوش مصنوعی: از زندگی اولیه‌ات، جسمت زنده گردید و از زندگی دوم، روحی درخشنده پدیدار شد.
همو عقل بخشید و رأی صواب
که تابنده قابل شود در خطاب
هوش مصنوعی: او به انسان عقل و اندیشه صحیح داد تا بتواند در میان سخنان، درک و فهم درستی پیدا کند.
به جان و خرد مهر او پرورد
به گفتار و کردار ما ننگرد
هوش مصنوعی: با جان و عقل خود مهر او را پرورش دادم، اما او به سخن و رفتار ما توجهی نمی‌کند.
کلام خدا مصحف احمد است
که پیشش صحف تختهٔ ابجد است
هوش مصنوعی: کلام خدا که به صورت کتاب مأخوذ از احمد است، برتری و اهمیت بیشتری نسبت به نوشته‌های اولیه و ساده‌تر دارد.
دگر آفرینش که آن کار اوست
غرض ذات اینان ز اظهار اوست
هوش مصنوعی: آفرینش جدید کار خداست و هدف از وجود این انسان‌ها، نشان دادن اصول و صفات اوست.
خرد را بدین هر دو مشغول دار
چو دستت دهد دست عزت بر آر
هوش مصنوعی: این جمله به ما می‌گوید که باید ذهن و فکر خود را به کار گیریم و به مسایل مختلف توجه کنیم. وقتی که فرصتی مناسب یا عزتی به ما داده می‌شود، باید از آن به خوبی استفاده کرده و قدمی بلند برداریم.
منه پا برون از ره احمدی
گر از خود روی بیخود و مرتدی
هوش مصنوعی: هرگز از مسیر و راه اهل معرفت خارج نشو، حتی اگر به خودتو فراموش کرده باشی یا از دین و اعتقادات خود دور شوی.
خدا را چه سنجی به مقیاس عقل
نشد سفته آن درّ به مقیاس نقل
هوش مصنوعی: خدا را نمی‌توان با معیارهای عقل اندازه‌گیری کرد، همچنان که ارزش آن الماس را نمی‌توان با معیارهای معمول سنجید.
کجا عارف باغبان شد درخت
شناسای نجار کی گشت تخت
هوش مصنوعی: کجا باغبان به عارف تبدیل شد و نجار درخت‌شناس گردید؟ کی به این مراحل رسیدیم؟
مکن وصف او را تو از خود قیاس
از او معرفت خواه و آنگه شناس
هوش مصنوعی: تو نمی‌توانی توصیف او را با قیاس و مثال‌های خودت بیان کنی، بلکه باید از او شناخت و معرفت واقعی به دست آوری و سپس او را بشناسی.
ندارد چو در فعل او اشتغال
در اوصاف او نیست تغییر حال
هوش مصنوعی: در کارهای او هیچ تماسی وجود ندارد و در ویژگی‌های او هیچ تغییری به وجود نمی‌آید.
چو پاکست از این جمله فرد صمد
مساویست او را ازل با ابد
هوش مصنوعی: کسی که از همه این صفات پاک است، بی‌نظیر و یگانه است. او در آغاز و پایان هیچ تفاوتی ندارد و همواره در یک سطح قرار دارد.
به راه هویت هوائی مرو
بکن بندگی در خدائی مرو
هوش مصنوعی: در مسیر شناخت خود، به دنبال راه‌های ظاهری نرو و از انجام وظیفه بندگی در برابر خداوند غفلت نکن.
خدا گر به خدمت قبولت کند
به جذبی ز هستی ملولت کند
هوش مصنوعی: اگر خدا تو را به خدمت خود بپذیرد، آن‌گاه به طریقی از وجود و تعلقات این دنیا، تو را رها می‌کند.
به کلی چو یابی خلاص از وجود
همه آن نماید ترا کو نمود
هوش مصنوعی: زمانی که از تمام وجود خود رهایی یابی، آن‌گاه چیزی را که به تو نشان داده می‌شود، می‌بینی.
ز غیبش نداند کسی ذات او
که از نفی غیر است اثبات او
هوش مصنوعی: هیچ‌کس نمی‌تواند حقیقت وجودی او را درک کند، زیرا وجود او از نداشتن غیر و عدم دیگران جست‌وجو می‌شود.
نه مبدأست او را نه و نه منتها
محال است بی نفی او انتها
هوش مصنوعی: او آغاز و پایان ندارد؛ غیر از او نمی‌توان هیچ‌چیز را در نظر گرفت. نبودش، وجود هر چیز دیگری را نیز غیرممکن می‌کند.
گر از هر معین مبرا شوی
به وحدت رسی، بگذری از دوئی
هوش مصنوعی: اگر از همه مرزها و تعریف‌ها آزاد شوی و به یگانگی دست یابی، از دوگانگی و تفکیک فاصله می‌گیری.
خدا را تو واحد به وحدت شناس
نه واحد چو آحاد کثرت شناس
هوش مصنوعی: خدا را به عنوان یک وجود واحد و یگانه بشناس، نه به عنوان یکی از موجودات متعدد و مختلف.
دو عالم گرفت از وجودش نظام
همه ناقص و ذات پاکش تمام
هوش مصنوعی: وجودش باعث تنظیم و سامان‌دهی دو جهان است؛ هر دو عالم به واسطهٔ او منظمند، در حالی که ذات پاک او کاملاً کامل است و هیچ نقصی در آن وجود ندارد.
به اول خدا بود و آدم نبود
به آخر ازو یافت نام وجود
هوش مصنوعی: در ابتدا تنها خداوند بود و آدمی وجود نداشت. در پایان، وجود و نام آدما از او پیدا شد.
اگر گویمت نقش دریاست این
تعجب مکن مذهب ماست این
هوش مصنوعی: هرگز تعجب نکن اگر به تو بگویم که دریا چه زیبایی‌هایی دارد، زیرا این نگاه و عقیده ماست.
نخوانم مرکب، ندانم بسیط
خدای است بر کل اشیاء محیط
هوش مصنوعی: من نمی‌توانم آنچه را که می‌زید (سوار بر مرکب) بخوانم و از این رو نمی‌دانم که کدام یک از اجزا (بسیط) است. خداوند بر تمام اشیاء تسلط و احاطه دارد.