شمارهٔ ۱۳۶
جان ما بی شرفِ صحبت جانان خوش نیست
حکم سلطان وصالست که هجران خوش نیست
بی لب و عارض او دیده ندارد نوری
بی وجود گل و مل طرف گلستان خوش نیست
ساقیا بادهٔ روشن، که جهان تاریک است
مطربا نغمهٔ خوش ساز که دوران خوش نیست
چند پوشیده خورم جام غمش مالامال
آشکارا کنم این راز که پنهان خوش نیست
دلم از خاتم لعلش طلبد آب حیات
ور نه عمر خضر و ملک سلیمان خوش نیست
حسن معنی دل ما برد، نه لطف صورت
گر بود مهر منور تن بیجان خوش نیست
ای طبیب از سر بیمار مَحبت بگذر
تا بمیرد به همین درد که درمان نیست
سرِ ناصر طلبی به که بجوئی سامان
سرِ سودا زدهٔ عشق به سامان خوش نیست
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: الف. رسته
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
جان ما بی شرفِ صحبت جانان خوش نیست
حکم سلطان وصالست که هجران خوش نیست
هوش مصنوعی: زندگی ما بدون صحبت معشوق خوشایند نیست؛ مانند حکمی از سوی سلطان، وصال و نزدیکی مطلوب است و جدایی دلپذیر نیست.
بی لب و عارض او دیده ندارد نوری
بی وجود گل و مل طرف گلستان خوش نیست
هوش مصنوعی: اگر لب و صورت او نباشد، چشمها نور و روشنی نخواهند داشت. بدون وجود گل و بوی خوش، محیط گلستان زیبا نخواهد بود.
ساقیا بادهٔ روشن، که جهان تاریک است
مطربا نغمهٔ خوش ساز که دوران خوش نیست
هوش مصنوعی: ای ساقی، بادهٔ زلالی را بیاور، چرا که جهان پر از تاریکی است. ای مطرب، نغمهای دلنواز بزن، زیرا که دوران خوشی در کار نیست.
چند پوشیده خورم جام غمش مالامال
آشکارا کنم این راز که پنهان خوش نیست
هوش مصنوعی: من به خاطر غم او تنهایی را تحمل میکنم، اما این درد را نمیتوانم پنهان کنم و باید آن را به صورت آشکار بیان کنم؛ چرا که راز نگهداشتن این درد برایم خوشایند نیست.
دلم از خاتم لعلش طلبد آب حیات
ور نه عمر خضر و ملک سلیمان خوش نیست
هوش مصنوعی: دل من به خاطر زیبایی و درخشش خاتم لعلش تشنه آب حیات است، وگرنه عمر طولانی خضر و پادشاهی سلیمان هم برای من خوشایند نیست.
حسن معنی دل ما برد، نه لطف صورت
گر بود مهر منور تن بیجان خوش نیست
هوش مصنوعی: زیبایی در معنی و درون دل ما تأثیر گذاشت، نه این که زیبایی ظاهری باشد. اگر مهربانی و نورانیت وجود نداشته باشد، زیبایی جسم بیروح خوشایند نیست.
ای طبیب از سر بیمار مَحبت بگذر
تا بمیرد به همین درد که درمان نیست
هوش مصنوعی: ای پزشک، از کنار آن بیمار عاشق عبور کن، تا او به همین دردی که درمانی ندارد، بمیرد.
سرِ ناصر طلبی به که بجوئی سامان
سرِ سودا زدهٔ عشق به سامان خوش نیست
هوش مصنوعی: باید در جستجوی راه حلی برای مشکلات خود باشی، زیرا در دل عاشق، اوضاع خوب و مرتب نیست.