شمارهٔ ۴۲ - در مدح خواجه شیخ
دوش چون در تشت خون پنهان شد این زرینه تاس
ساقی دوران ز سیم ناب گردان کرد کاس
یک شبه مه در شب تاریک از وجه شبه
بارهٔ یار است گویی از شبه گردش نحاس
زهرهٔ زهرا ز مهر آورده بربط را به چنگ
ثور را بهرام خنجر تا ذنب رانده ز راس
آسمان بگشاده درهای سعادت را و من
در نجوم چرخ بسته خاطر انجم شناس
منشی گردون که نام او عطارد کردهاند
از مدیج شاه عالی کرد انشا را اساس
غیث فضل حق، غیاث ملت و دین خواجه شیخ
آنکه تا باشد جهان او را به جان دارد سپاس
امن ایمان و امام امت و بشر بشر
جان جن و روح روحانیت و انس اناس
زان سریع السیر شد ماه منور در سلوک
کز ضمیرش نور در هر منزلی کرد اقتباس
کلک بی آهوی او چون نافه بگشاید ز مشک
تاس گردون از غزاله در دماغ آرد عطاس
تا مه از مزروع رأیش خرمنی گرد آورد
منحنی میگردد و باریک هر ماهی چو داس
آسمان قدرا، تو آنی کز علو و منزلت
میکند بر فرق فرقد خاک پای تو مساس
بر فلک چون آستانت سایهٔ مهر افکند
اختران را آورد با فرق گردون التباس
در مقابل ماه با رایت شود وجهاً به وجه
در معانی چرخ با قدرت بود راساً به راس
گشته در بیدای ادراک تو ناپیدا عقول
مانده در وادی احساس تو سرگردان حواس
سیر رخش سرکشت بر ابلق دوران محیط
نعل خنگ توسنت با قلّهٔ گردون مماس
گر نبودی خدمت ذات تو مقصود وجود
روح در تن کی رضا دادی به رنج احتباس
منجنیق فتنه دیوار سلامت بشکند
گر ندارد قلعهٔ اسلام را حزم تو پاس
گر شب از مهر تو آبستن نبودی هر سحر
دامن گردون نگشتی غرق در خون نفاس
بحر با ابر کفت یک قطره دارد انضمام
مهر از نور رخت یک ذره یابد انعکاس
عارضت از عارضه گر اندکی تغییر یافت
از عوارض ذات جوهر را کجا باشد هراس
چو مرض علت شد و معلول تحلیل مواد
صحت آمد علت غائی و لابأس است باس
غرّهٔ ماه و سر سال عرب فرخنده باد
بر وجودت کز فراست در عرب شد بوفراس
سرورا خضری و دارم ز آب لطف تو امید
زانکه حاصل شد مرا از خلق چون الیاس یأس
نه طمع با کس که گردد رفع از وجه طعام
نی لباساتی کز آنجا جز توان کردن لباس
همچو پیله خلق را سر رشته با جرخ است و او
روز کور است و نداند قدر ابریشم ز لاس
آس را ماند فلک، زان گشت نامش آسمان
همچو دانه گوهر آدم نیاساید ز آس
بنده از ناس است و ناسی نیست اوصاف ترا
گر چه از نسیان به اصل وضع عشق گشت ناس
ناصر از حسن سؤالی نیست بی بهره ولیک
منهی رأی تو میداند چه حاجت التماس
شعر شعر من به نام تست پاک از ننگ غیر
خوش نباشد جامه نیمی اطلس و نیمی پلاس
تا قیاس عقل و حدّ شرع باشد معتبر
عمر تو بادا فزون از حد و بیرون از قیاس
شمارهٔ ۴۱ - در مدح خواجه ناصرالدین و حسب حال خود هنگام عزیمت به زیارت مکه: مطربا بر سر راهیم به آهنگ حجازشمارهٔ ۴۳ - در مدح خواجه خلیل: ای رفته و باز آمده از ارض مقدس
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: الف. رسته
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دوش چون در تشت خون پنهان شد این زرینه تاس
ساقی دوران ز سیم ناب گردان کرد کاس
هوش مصنوعی: دیشب وقتی که در ظرف خون پنهان شد، این کاسه طلایی ساقی زمان، از نقره خالص گشته و تبدیل به ظرفی زیبا شد.
یک شبه مه در شب تاریک از وجه شبه
بارهٔ یار است گویی از شبه گردش نحاس
هوش مصنوعی: در دل شب تاریک، نور مه به گونهای است که گویی از چهره محبوب نورانی شده و زیبایی خاصی بخشیده است؛ همچون درخششی که از حرکت و جاذبهای شگفتانگیز ناشی میشود.
زهرهٔ زهرا ز مهر آورده بربط را به چنگ
ثور را بهرام خنجر تا ذنب رانده ز راس
هوش مصنوعی: زهرهٔ زهرا، زیبایی و جذابیت خاصی دارد. او با عشق و محبت، ساز را به دست گرفته و به آهنگسازی مشغول است. ثور و بهرام، نمادهای قدرت و شجاعت، با هم در حالی که سلاح به دست دارند، به سوی مقصدی روانه میشوند. این تصویر، ترکیبی از زیبایی و قدرت را به نمایش میگذارد.
آسمان بگشاده درهای سعادت را و من
در نجوم چرخ بسته خاطر انجم شناس
هوش مصنوعی: آسمان درهای خوشبختی را به روی ما باز کرده است، اما من در افکار خود به بررسی ستارهها و نجوم مشغولم.
منشی گردون که نام او عطارد کردهاند
از مدیج شاه عالی کرد انشا را اساس
هوش مصنوعی: منشی آسمان که او را عطارد مینامند، به کمک شاه مدیج، پایهگذار نوشتهها و آثار عالی شده است.
غیث فضل حق، غیاث ملت و دین خواجه شیخ
آنکه تا باشد جهان او را به جان دارد سپاس
هوش مصنوعی: باران رحمت خداوند، نجاتدهنده ملت و دین، خواجه شیخ است که تا زمانی که جهان وجود دارد، مردم او را با جان و دل شکر خواهند گفت.
امن ایمان و امام امت و بشر بشر
جان جن و روح روحانیت و انس اناس
هوش مصنوعی: این عبارت به احساس امنیت و ایمان اشاره دارد که میان امام و مردم برقرار است. همچنین به جنبههای انسانی و روحانی زندگی اشاره کرده و ارتباط معنوی بین افراد و روحانیون را نشان میدهد. به طور کلی، این متن از وحدت و ارتباط عمیق میان انسانها و ایمان صحبت میکند.
زان سریع السیر شد ماه منور در سلوک
کز ضمیرش نور در هر منزلی کرد اقتباس
هوش مصنوعی: ماه روشن من به سرعت در مسیر سلوک حرکت کرد و از دلش نوری به هر مرحله و منزلت تابید و روشنی بخشید.
کلک بی آهوی او چون نافه بگشاید ز مشک
تاس گردون از غزاله در دماغ آرد عطاس
هوش مصنوعی: هنگامی که او با ناز و عشوه خود لبخند میزند، عطر خوشبویی از او منتشر میشود که مانند مشک به مشام میرسد و فضایی عرفانی و دلنشین ایجاد میکند.
تا مه از مزروع رأیش خرمنی گرد آورد
منحنی میگردد و باریک هر ماهی چو داس
هوش مصنوعی: تا زمانی که ماه از محصول فکری او، خاکی پربار به دست آورد، شکلش همانند یک کََلان و باریک میشود.
آسمان قدرا، تو آنی کز علو و منزلت
میکند بر فرق فرقد خاک پای تو مساس
هوش مصنوعی: ای آسمان بزرگ، تو آنقدر با ارزش و بلند مرتبهای که حتی ستارههای روشن هم زیر پای تو به خاک میافتند.
بر فلک چون آستانت سایهٔ مهر افکند
اختران را آورد با فرق گردون التباس
هوش مصنوعی: در آسمان همچون آستانهات، نور مهربانی سایه میافکند و ستارهها را در زیر گنبد آسمانی به هم میآمیزد.
در مقابل ماه با رایت شود وجهاً به وجه
در معانی چرخ با قدرت بود راساً به راس
هوش مصنوعی: در برابر ماه، صورتها به روشنی نمایان میشود و در معانی، چرخ زندگی با قدرت مستقیم و با اقتدار پیش میرود.
گشته در بیدای ادراک تو ناپیدا عقول
مانده در وادی احساس تو سرگردان حواس
هوش مصنوعی: در آگاهی و فهم تو، عقلها ناپدید شده و در دنیای احساساتت، حواس انسانها به شدت سرگشته و گیج هستند.
سیر رخش سرکشت بر ابلق دوران محیط
نعل خنگ توسنت با قلّهٔ گردون مماس
هوش مصنوعی: در این بیت، گفته میشود که اسب زیبا و روانی بر روی سطح وسیعی در حرکت است و نشانههای چالاکی و هوش را به نمایش میگذارد. این اسب با شجاعت و سرعت خود، به اوج و بالاترین نقطه ممکن نزدیک میشود، در حالی که دنیای پیرامونش را پشت سر میگذارد. این تصویر نمادی از قدرت، جُل وجلال و تطور است.
گر نبودی خدمت ذات تو مقصود وجود
روح در تن کی رضا دادی به رنج احتباس
هوش مصنوعی: اگر نبود خدمت شما هدف وجود روح در بدن، پس چرا به تحمل رنج و محنت حبس آن رضا دادهای؟
منجنیق فتنه دیوار سلامت بشکند
گر ندارد قلعهٔ اسلام را حزم تو پاس
هوش مصنوعی: اگر حواسمان را جمع نکنیم و احتیاط لازم را به خرج ندهیم، حوادث خطرناک میتوانند به دیوار امنیت اسلام آسیب برسانند.
گر شب از مهر تو آبستن نبودی هر سحر
دامن گردون نگشتی غرق در خون نفاس
هوش مصنوعی: اگر شب به عشق تو حاملگی نداشت، هر صبح آسمان در خون زایمان غرق نمیشد.
بحر با ابر کفت یک قطره دارد انضمام
مهر از نور رخت یک ذره یابد انعکاس
هوش مصنوعی: دریا به ابر گفت که یک قطره از عشق و زیبایی تو، مانند نوری است که از چهرهات منعکس میشود.
عارضت از عارضه گر اندکی تغییر یافت
از عوارض ذات جوهر را کجا باشد هراس
هوش مصنوعی: اگر در ویژگیهای ظاهری تو اندکی تغییری پیدا شود، از تغییرات ذات و ماهیت تو نباید ترسی داشت.
چو مرض علت شد و معلول تحلیل مواد
صحت آمد علت غائی و لابأس است باس
هوش مصنوعی: وقتی که بیماری به وجود میآید و علت آن از تجزیه مواد سالم مشخص میشود، این خود میتواند دلیلی برای وجود درمان و بهبود باشد و در این میان هیچ اشکالی وجود ندارد.
غرّهٔ ماه و سر سال عرب فرخنده باد
بر وجودت کز فراست در عرب شد بوفراس
هوش مصنوعی: ای ماه زیبا و سال نو برای تو مبارک باد، چرا که به برکت وجود تو عرب به دانایی و حکمت رسید.
سرورا خضری و دارم ز آب لطف تو امید
زانکه حاصل شد مرا از خلق چون الیاس یأس
هوش مصنوعی: ای سرورم! امید دارم که از نعمتهای تو بهرهمند شوم. چرا که توانستم از مردم ناامید شوم، همانطور که الیاس از آنها ناامید بود.
نه طمع با کس که گردد رفع از وجه طعام
نی لباساتی کز آنجا جز توان کردن لباس
هوش مصنوعی: نه به کسی امیدی داشته باش که مشکل تو را حل کند، و نه به پوشاکی که تنها به فکر خودت هست.
همچو پیله خلق را سر رشته با جرخ است و او
روز کور است و نداند قدر ابریشم ز لاس
هوش مصنوعی: انسانها مانند پیلهای هستند که در ابتدا به تاریکی و محصور بودن خود معتقدند. آنها در دوران زندگیاشان متوجه ارزش واقعی وجود خود و استعدادهایشان نمیشوند و در واقع درحالیکه در حال رشد و شکوفایی هستند، از واقعیتهای درونی و پتانسیلهای خود غافلاند.
آس را ماند فلک، زان گشت نامش آسمان
همچو دانه گوهر آدم نیاساید ز آس
هوش مصنوعی: آسمان به آرامش و سکون شبیه است و از همین رو نامش آسمان شده است. مانند دانههای گوهری که انسانها را از خیر و خوبی پر کردهاند، انسان در این حالت آرامش و آسایش نخواهد داشت.
بنده از ناس است و ناسی نیست اوصاف ترا
گر چه از نسیان به اصل وضع عشق گشت ناس
هوش مصنوعی: من مخلوق انسان هستم و انسان نیستم. توصیفهایت اگرچه از فراموشی نشأت میگیرد، اما در حقیقت، عشق به من شکل میدهد.
ناصر از حسن سؤالی نیست بی بهره ولیک
منهی رأی تو میداند چه حاجت التماس
هوش مصنوعی: ناصر از حسن سؤال بیتفاوت نیست، اما خود میداند که نیاز به التماس وجود ندارد.
شعر شعر من به نام تست پاک از ننگ غیر
خوش نباشد جامه نیمی اطلس و نیمی پلاس
هوش مصنوعی: شعر من فقط از آن خودم است و هیچ چیز ناپسند و غیری در آن وجود ندارد. پس نباید آن را با چیزهای غیراصلی مخلوط کرد؛ مثل اینکه یک لباس نصفش ابریشمی و نصف دیگرش بیکیفیت باشد.
تا قیاس عقل و حدّ شرع باشد معتبر
عمر تو بادا فزون از حد و بیرون از قیاس
هوش مصنوعی: عقل و قوانین شرع باید به نحوی با هم تطابق داشته باشند که عمر تو از هر حد و معیاری فراتر برود و در حدود نماند.

ناصر بخارایی