گنجور

شمارهٔ ۳۸ - در تهنیت عید و مدح شاه ابوالمعالی

صباح عید و نسیم بهار جان پرور
دو قاصدند که از روضه می‌دهند خبر
به صبح عید خوش آید شراب بر رخ گل
علی‌الخصوص که باشد نگار پیش نظر
چمن شده است پر از شاهدان گل‌رخسار
ز بهر عید بیاراسته زر و زیور
به زیر سایهٔ سرو است پنجه‌های چنار
چو در نگار سر دست یار سیمین بر
صراحی است مگر غنچهٔ پر می گلگون
بنفشه ساقی سرمست و لاله چون ساغر
فتاده بر رخ لاله ز ابر قطرهٔ آب
بر آن مثال که در برج آتشی اختر
به هر طرف که مغنی بر آورد آواز
ادا کند به همان پرده صوت مرغ سحر
کسی که در رمضان زاهد ضروری بود
گشاد روزهٔ رسمی به بادهٔ احمر
ز سجده آنکه سر خویش بر نیاوردی
کنون ز باده پرستی نمی‌برآرد سر
بهار و عید غنیمت بود ولیک چه سود
که من غریب ز شهرم، بعید از دلبر
نماز شام غریبان شکسته دل بودم
نهاده بر فلک خشک روی دیدهٔ تر
هلال عید نمود از کرانهٔ گردون
چنانکه ابروی‌خوبان ز گوشهٔ چادر
ز روشنی و صفا همچو غبغب شیرین
ولیک چون قد فرهاد پر خم و لاغر
مگر که زنگی شب از برای زینت عید
ز گوش خویش در آویخت حلقه‌ای از زر
درست گفتی نیمی ز خاتم شاهیست
تمام گفتی نعل سمند فخر بشر
ابوالمعالی عالی که اهل عالم را
به مردمی و به مردیست نایب حیدر
حسین خلق و حسن خلق و مرتضی دانش
که سرخ گشت از او روی آل پیغمبر
بلند مرتبه خورشید مشتری طالع
که پیش او چو غلامان فلک ببست کمر
غبار بدعت اگر تیره کرد چهرهٔ دین
به آب تیغ فروشست و پاکی گوهر
ز لطف او به زمین مور را بر آید بال
ز کین او به هوا مرغ را بریزد پر
در آن زمان که زند تیغ کینه بر گردون
ز سهم او مه و خورشید افکند سپر
ز ابر دست تو دریا فتاد در لرزه
ز بحر جود تو کان را فسرد خون جگر
بدان خدا که به خور داد شاهی انجم
که هست منصب شاهی به ذات تو در خور
به خطه‌ای که به نام تو خطبه بر خوانند
ز هفت پایهٔ گردون قضا نهد منبر
ترا ز ملکت توران سفر از آن افتاد
که از تو دیدهٔ ایرانیان شود انور
بسی کمال ترا زین سفر شود حاصل
هلال بدر نگردد مگر به یمن سفر
به صبح و شام هم این می‌کند دعا ناصر
که سوی ملک خودت باد لطف خود رهبر

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: الف. رسته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

صباح عید و نسیم بهار جان پرور
دو قاصدند که از روضه می‌دهند خبر
هوش مصنوعی: صبح روز عید و نسیم خوش بهار، مانند دو پیام‌آور هستند که خبر خوشی از گلزار می‌آورند.
به صبح عید خوش آید شراب بر رخ گل
علی‌الخصوص که باشد نگار پیش نظر
هوش مصنوعی: در صبح روز عید نوشیدن شراب بر چهره گل زیبا خوشایند است، به ویژه وقتی که یار در کنار آدم باشد.
چمن شده است پر از شاهدان گل‌رخسار
ز بهر عید بیاراسته زر و زیور
هوش مصنوعی: دشت پر از زیبایی و گل‌های خوش‌چهره شده است، به خاطر جشن و سروری که با زیورآلات و زرق و برق آراسته شده است.
به زیر سایهٔ سرو است پنجه‌های چنار
چو در نگار سر دست یار سیمین بر
هوش مصنوعی: در سایه‌ی درخت سرو، شاخه‌های چنار به زیبایی و لطافت دست یار سفید و زیبا را تداعی می‌کند.
صراحی است مگر غنچهٔ پر می گلگون
بنفشه ساقی سرمست و لاله چون ساغر
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف ظرفی پر از شراب می‌پردازد که به شکل غنچه‌ای زیبا و سرخ رنگ شبیه به رنگ گل بنفشه است. در اینجا ساقی به حالت سرمست و شاداب توصیف می‌شود و لاله نیز به مانند یک ساغر (لیوان یا جام) جلوه‌گر است. به طور کلی، تصویر زیبایی از زیبایی و سرمستی در یک مجلس شراب‌خواری ارائه می‌دهد.
فتاده بر رخ لاله ز ابر قطرهٔ آب
بر آن مثال که در برج آتشی اختر
هوش مصنوعی: قطرات آب که بر روی گل‌های لاله نشسته‌اند، مانند ستاره‌ای هستند که در آسمان آتشینی می‌درخشد.
به هر طرف که مغنی بر آورد آواز
ادا کند به همان پرده صوت مرغ سحر
هوش مصنوعی: هر جا که خواننده صدایش را بلند کند و آواز بخواند، همانند آوای پرنده‌های سحر است.
کسی که در رمضان زاهد ضروری بود
گشاد روزهٔ رسمی به بادهٔ احمر
هوش مصنوعی: در ماه رمضان، کسی که ظاهرش نشان‌دهنده زهد و پرهیزکاری است، اما در حقیقت به نوشیدن شراب به طور پنهانی می‌پردازد، نشان می‌دهد که بین رفتار ظاهر و باطن او تضاد وجود دارد.
ز سجده آنکه سر خویش بر نیاوردی
کنون ز باده پرستی نمی‌برآرد سر
هوش مصنوعی: از سجده‌ای که در آن سر خود را بر زمین نیاورده‌ای، حالا به خاطر نوشیدن شراب، سر برنمی‌داری.
بهار و عید غنیمت بود ولیک چه سود
که من غریب ز شهرم، بعید از دلبر
هوش مصنوعی: بهار و عید زمان خوبی است، اما چه فایده که من دور از شهر و دلبرم و احساس تنهایی می‌کنم.
نماز شام غریبان شکسته دل بودم
نهاده بر فلک خشک روی دیدهٔ تر
هوش مصنوعی: در نماز شام، دل شکسته‌ام را بر آسمان قرار دادم و چهره‌ای خشک و بدون اشک بر چشم‌های ترم داشتم.
هلال عید نمود از کرانهٔ گردون
چنانکه ابروی‌خوبان ز گوشهٔ چادر
هوش مصنوعی: هلال عید از دورنمایی آسمان ظاهر شد، همان‌گونه که ابروی دلنشین و زیبای دختران از کنار چادرشان نمایان می‌شود.
ز روشنی و صفا همچو غبغب شیرین
ولیک چون قد فرهاد پر خم و لاغر
هوش مصنوعی: شخصی به زیبایی و پاکی شبیه به لبان شیرین دارد، اما در عین حال به صورت فرهاد، قدی خمیده و لاغر داشته است.
مگر که زنگی شب از برای زینت عید
ز گوش خویش در آویخت حلقه‌ای از زر
هوش مصنوعی: شاید زنگی شب به‌منظور زینت بخشیدن به عید، حلقه‌ای از طلا را از گوش خود آویزان کرده باشد.
درست گفتی نیمی ز خاتم شاهیست
تمام گفتی نعل سمند فخر بشر
هوش مصنوعی: بله، حق با توست که نیمی از زیبایی و ارزش یک شاهواره، به مانند نیمی از یک خاتم است. همچنین درست گفتی که نعل سمند، نماد فخر و بزرگی انسان است.
ابوالمعالی عالی که اهل عالم را
به مردمی و به مردیست نایب حیدر
هوش مصنوعی: ابوالمعالی کسی است که به خاطر ویژگی‌های انسانی و مردانگی‌اش در میان مردم شناخته شده و مانند حضرت علی (ع) به عنوان نماینده و نایب او به حساب می‌آید.
حسین خلق و حسن خلق و مرتضی دانش
که سرخ گشت از او روی آل پیغمبر
هوش مصنوعی: حسین با خوبی‌های اخلاقی و حسن با خلق و مرتضی با دانش خود، چهره‌ای درخشان از نسل پیامبر را به وجود آورده‌اند.
بلند مرتبه خورشید مشتری طالع
که پیش او چو غلامان فلک ببست کمر
هوش مصنوعی: خورشید از مقام بلندی برخوردار است و در برابر او، سیارات همچون غلامانی دست به کمر بسته‌اند.
غبار بدعت اگر تیره کرد چهرهٔ دین
به آب تیغ فروشست و پاکی گوهر
هوش مصنوعی: اگر گمراهی‌ها و نوآوری‌های نادرست، چهرهٔ دین را تیره کنند، با تیغ حقیقت و آب پاکی می‌توان آن را شفاف و خالص کرد.
ز لطف او به زمین مور را بر آید بال
ز کین او به هوا مرغ را بریزد پر
هوش مصنوعی: از رحمت او مورچه‌ای بر روی زمین بال می‌زند و به خاطر جلال و عظمت او پرنده‌ای در آسمان پرواز می‌کند.
در آن زمان که زند تیغ کینه بر گردون
ز سهم او مه و خورشید افکند سپر
هوش مصنوعی: در زمانی که کینه و دشمنی به اوج خود رسید و بر آسمان سایه افکند، مه و خورشید به خاطر او از خود دفاع کردند.
ز ابر دست تو دریا فتاد در لرزه
ز بحر جود تو کان را فسرد خون جگر
هوش مصنوعی: از مهربانی تو، دریا به لرزه درآمد و به خاطر بخشش‌های تو، دلّی که مانند کان است، از غم و اندوه تبخیر شد.
بدان خدا که به خور داد شاهی انجم
که هست منصب شاهی به ذات تو در خور
هوش مصنوعی: بدان که خدا به خورشید مقام پادشاهی ستاره‌ها را بخشیده است و این مقام پادشاهی به ذات تو شایسته است.
به خطه‌ای که به نام تو خطبه بر خوانند
ز هفت پایهٔ گردون قضا نهد منبر
هوش مصنوعی: در جایی که به نام تو سخنرانی و خطبه می‌خوانند، از هفت پایه آسمان، سرنوشت مرا برای بیان حقیقت قرار می‌دهند.
ترا ز ملکت توران سفر از آن افتاد
که از تو دیدهٔ ایرانیان شود انور
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه تو به سمت سرزمین‌های دور سفر کردی، نگاه ایرانیان از تو دور شده و به سوی دیگر معطوف گشته است.
بسی کمال ترا زین سفر شود حاصل
هلال بدر نگردد مگر به یمن سفر
هوش مصنوعی: سفر تو باعث می‌شود که بسیاری از ویژگی‌های خوبت به دست آید. اما نباید فراموش کنی که خوبی‌ها و کمالات، مانند روشنایی ماه، تنها در شرایط خاصی به وجود می‌آید و این شرایط به سفر تو بستگی دارد.
به صبح و شام هم این می‌کند دعا ناصر
که سوی ملک خودت باد لطف خود رهبر
هوش مصنوعی: ناصر در صبح و شام دعا می‌کند که ای پروردگار، لطف خودت را بر ما نازل کن و ما را به سرزمین خودت راهنمایی کن.