گنجور

شمارهٔ ۳۶ - در لغز و مدح سلطان اسکندر

چه ماهی است که او را بود بر آب گذر
به بحر همچو صدف گشته حامل گوهر
به شکل نون هلالی است بر صفیحهٔ آب
چو ماه نو که نماید ز گنبد اخضر
مکان یونس عهد است،‌ همچو بطن الحوت
عجب نباشد اگر بحر گیردش در بر
کمان‌وش است و شود راست، کار او از تیر
سبک رو است و گرانبار گردد از لنگر
تنش که از چپ و راست دستها دارد
در آشنائی بحرست،‌ روز و شب یک سر
چو مرغ آبی دایم همی‌رود در بحر
ولی چو ماهی عاجز همی‌شود در بر
به روز جنگ به زرادخانه‌ای ماند
در او ز بس که بود درع و گرز و تیغ و سپر
چو جان دشمن شه گر به سوی آب آید
بود چو عمر حسودش عبور از معبر
از آن چو تخت سلیمان ز باد دارد سپر
که هست مسند سلطان عهد اسکندر
پناه و پشت ممالک به عدت و به سپاه
شکوه منصب شاهی به صورت و سیر
به صدق همچو ابوبکر،‌ در حیا عثمان
به علم همچو علی و به عدل همچو عمر
شکوه سلطنت او ماه را ربود کلاه
مکان رفعت او چرخ را گرفته کمر
ز آتش غضبش زُهره را چه زهره بود
که روی خویش نپوشد ز آبگون چادر
اگر چو مار بود دشمن تو، مور شود
ز رایت تو که شیر است اژدها پیکر
به حنچر حمل و ثور می‌رسد آسیب
در آن زمان که بگیرد عدو خنجر
هنر پناها دوشینه باد یار و دیار
گذشت بر دل من چون گذشتن اختر
به یادگار ز من این قصیده نگاه دار
…. این مصرع در اصل خالی است …. ر
چو شعر خویش غریبم در این دیار و مرا
به غیر لطف تو نی راه هست و نی یاور
شود تمام مرتب امور معلومت
اگر بیابم از تو به عین لطف نظر
خیال روی برادر به چشم من در خواب
چو بحر با لب خشک آمد و به دیدهٔ تر
بگفت جان برادر بر آذرم منشان
که سوخت جان برادر ز هجر بر آذر
بگفت عذر میاور مگوی دفع‌الوقت
که نانوشته بخوانم حدیث تو از بر
تو کیستی که به ده فن به از تو در صد وجه
هزار بنده بود شاه را ثناگستر
اگر چه هست سفر را فواید بسیار
ز قرب حضرت شاه و ز کسب فضل و هنر
ولی روا نبود تو مدام می بر کف
مرا ز هجر تو در جام دیده خون جگر
بگفتمش که به من شه عنایتی دارد
نمی‌توانم بردن ز شرم نام سفر
به نظم قصهٔ خود را به عز عرض رسان
ز بهر عرض غرض را ادا کنی بهتر
که تا چو حال تو بر رأی تو شود روشن
اجارتت بدهد شهریار دین پرور
شها چو صورت احوال خویش بردم عرض
به حال بندهٔ مخلص به لطف خویش نگر
به هر کجا که روی ذکر خیر او می‌گوی
به هر زمین که رسی نام نیک او می‌بر
همیشه تا شکفد در ریاض سبز سپهر
به وقت صبح گل زرد مهر چون عبهر
گل مراد تو بادا شکفته با صد برگ
شکوفهٔ ثمر دولتی به لطف و سمر

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: الف. رسته

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چه ماهی است که او را بود بر آب گذر
به بحر همچو صدف گشته حامل گوهر
هوش مصنوعی: چه ماهی است که بتواند بر سطح آب عبور کند و مانند صدف در دریا، جواهر را در خود به همراه داشته باشد؟
به شکل نون هلالی است بر صفیحهٔ آب
چو ماه نو که نماید ز گنبد اخضر
هوش مصنوعی: بر روی سطح آب، چیزی به شکل هلالی دیده می‌شود که مانند ماه نو به نظر می‌رسد و این تصویر از گنبد سبز به چشم می‌آید.
مکان یونس عهد است،‌ همچو بطن الحوت
عجب نباشد اگر بحر گیردش در بر
هوش مصنوعی: جایی که یونس در آن بود، حالتی ویژه دارد، درست مانند شکم ماهی که شگفت‌انگیز است. بنابراین اگر دریا او را در آغوش گیرد، چیز عجیبی نیست.
کمان‌وش است و شود راست، کار او از تیر
سبک رو است و گرانبار گردد از لنگر
هوش مصنوعی: او مانند کمانی است که در حالت راست و شل نیست؛ کارش به نوعی است که تیرهای سبک را به سمت خود جلب می‌کند و به خاطر بار سنگین، ثبات بیشتری دارد.
تنش که از چپ و راست دستها دارد
در آشنائی بحرست،‌ روز و شب یک سر
هوش مصنوعی: این بیت به شخصیت یا فردی اشاره دارد که در تعاملات و آشنایی‌های خود با دیگران به صورت فعال و مستمر در حال فعالیت است، به گونه‌ای که حتی در روز و شب مشغول این امر است و نمی‌تواند از آن دست بردارد. او از هر دو سمت، یعنی از طریق ارتباطات مختلف، کسب تجربه و آشنایی می‌کند.
چو مرغ آبی دایم همی‌رود در بحر
ولی چو ماهی عاجز همی‌شود در بر
هوش مصنوعی: مانند پرنده‌ای که همیشه در آب شناور است و به راحتی دریا را می‌پیماید، اما وقتی به دریا نزدیک می‌شود، مانند ماهی که به آب وابسته است و نمی‌تواند از آن دور شود، دچار ناتوانی می‌شود.
به روز جنگ به زرادخانه‌ای ماند
در او ز بس که بود درع و گرز و تیغ و سپر
هوش مصنوعی: در روز نبرد، مانند یک انبار تسلیحات بود که پر از زره، چکش، شمشیر و سپر بود.
چو جان دشمن شه گر به سوی آب آید
بود چو عمر حسودش عبور از معبر
هوش مصنوعی: وقتی که جان دشمن پادشاه به سوی آب بیفتد، مانند عمر حسودش است که از معبر عبور کند.
از آن چو تخت سلیمان ز باد دارد سپر
که هست مسند سلطان عهد اسکندر
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به این دارد که تخت سلیمان به عنوان نماد قدرت و عظمت، به واسطه‌ی باد در امان است، همانطور که مسند یا جایگاه سلطنت اسکندر نیز این را نشان می‌دهد. در واقع، قدرت و جایگاه‌های برجسته هر دو به نوعی پایدار و محفوظ مانده‌اند.
پناه و پشت ممالک به عدت و به سپاه
شکوه منصب شاهی به صورت و سیر
هوش مصنوعی: پناه و حمایت کشورها به قدرت و نیروی نظامی بستگی دارد و عظمت و شکوه مقام سلطنت به ظاهر و رفتار شاه مربوط می‌شود.
به صدق همچو ابوبکر،‌ در حیا عثمان
به علم همچو علی و به عدل همچو عمر
هوش مصنوعی: این بیت به ویژگی‌های برجسته چهار نفر از خلفای راشدین اشاره دارد. در آن، صداقت ابوبکر، حیا و شرم عثمان، علم و دانایی علی، و عدالت عمر توصیف شده است. هر یک از این traits نمایانگر شخصیت مثبت و تأثیرگذار این شخصیت‌ها در تاریخ اسلام می‌باشد.
شکوه سلطنت او ماه را ربود کلاه
مکان رفعت او چرخ را گرفته کمر
هوش مصنوعی: سلطنت او به قدری با عظمت و زیبایی است که ماه را تحت‌الشعاع قرار داده و مقام بلند او به حدی والا است که آسمان را به خود مشغول کرده است.
ز آتش غضبش زُهره را چه زهره بود
که روی خویش نپوشد ز آبگون چادر
هوش مصنوعی: از خشم او، چطور می‌تواند کسی از ترس، بر روی چهره‌اش پوشش بیندازد و خود را پنهان کند؟
اگر چو مار بود دشمن تو، مور شود
ز رایت تو که شیر است اژدها پیکر
هوش مصنوعی: اگر دشمن تو به اندازه یک مار ناپسند و خطرناک باشد، به عوض آن، مانند یک مور در برابر تو کوچکتر و ضعیف‌تر خواهد شد، چرا که تو همانند یک شیر قوی و ترسناک هستی.
به حنچر حمل و ثور می‌رسد آسیب
در آن زمان که بگیرد عدو خنجر
هوش مصنوعی: در زمانی که دشمن خنجر به دست بگیرد و به حمله بیفتد، حنچر (نوعی حشره) و ثور (گاو) نیز آسیب خواهند دید.
هنر پناها دوشینه باد یار و دیار
گذشت بر دل من چون گذشتن اختر
هوش مصنوعی: هنر و زیبایی، گویی دامن یار و سرزمین را به دوش کشیده است و همچون ستاره‌ای که از دل من عبور می‌کند، بر من تاثیر می‌گذارد.
به یادگار ز من این قصیده نگاه دار
…. این مصرع در اصل خالی است …. ر
هوش مصنوعی: این شعر را به یادگار از من نگه‌دار.
چو شعر خویش غریبم در این دیار و مرا
به غیر لطف تو نی راه هست و نی یاور
هوش مصنوعی: در این سرزمین احساس孤گرا دارم و شعرم برای دیگران آشنا نیست. جز محبت تو هیچ راهی برای کمک به من وجود ندارد و هیچ یاوری ندارم.
شود تمام مرتب امور معلومت
اگر بیابم از تو به عین لطف نظر
هوش مصنوعی: اگر بخواهم همه کارهایم را به درستی انجام دهم، نیاز دارم که از لطف و توجه تو بهره‌مند شوم.
خیال روی برادر به چشم من در خواب
چو بحر با لب خشک آمد و به دیدهٔ تر
هوش مصنوعی: در خواب تصور چهره برادرم مانند دریایی بود که لب خشک دارد و چشم‌هایم پر از اشک بود.
بگفت جان برادر بر آذرم منشان
که سوخت جان برادر ز هجر بر آذر
هوش مصنوعی: برادر جان، به آذر بگو که عشق و جدایی باعث سوختن دل من شده است.
بگفت عذر میاور مگوی دفع‌الوقت
که نانوشته بخوانم حدیث تو از بر
هوش مصنوعی: نگو که بهانه‌ای بیاوری و وقت را تلف کنی، چون من می‌توانم داستان تو را بدون نوشته، از حفظ برایت بخوانم.
تو کیستی که به ده فن به از تو در صد وجه
هزار بنده بود شاه را ثناگستر
هوش مصنوعی: تو که هستی که بالاتر از تو، به جای یک نفر، صدها نفر هستند که شاه را ستایش می‌کنند.
اگر چه هست سفر را فواید بسیار
ز قرب حضرت شاه و ز کسب فضل و هنر
هوش مصنوعی: هرچند سفر کردن مزایای زیادی دارد، از جمله نزدیکی به مقام والای شاه و به دست آوردن علم و هنر.
ولی روا نبود تو مدام می بر کف
مرا ز هجر تو در جام دیده خون جگر
هوش مصنوعی: اما انصاف نیست که تو همیشه مرا به خاطر دوری‌ات در گودال اشک و حسرت غوطه‌ور کنی.
بگفتمش که به من شه عنایتی دارد
نمی‌توانم بردن ز شرم نام سفر
هوش مصنوعی: به او گفتم که ملاحظه‌ای نسبت به من دارد، اما از شرم نمی‌توانم درباره سفر صحبت کنم.
به نظم قصهٔ خود را به عز عرض رسان
ز بهر عرض غرض را ادا کنی بهتر
هوش مصنوعی: بهتر است که داستان خود را به صورت منظم و زیبا بیان کنی تا هدف و مقصود خود را به خوبی منتقل نمایی.
که تا چو حال تو بر رأی تو شود روشن
اجارتت بدهد شهریار دین پرور
هوش مصنوعی: تا وقتی که وضعیت تو برای خودت روشن شود، حاکم مهربان دین به تو پاداش خواهد داد.
شها چو صورت احوال خویش بردم عرض
به حال بندهٔ مخلص به لطف خویش نگر
هوش مصنوعی: ای پادشاه، هنگامی که حال خود را برایت بیان کردم، لطف خود را بر حال بنده‌ای که به تو ارادت دارد، نظر کن.
به هر کجا که روی ذکر خیر او می‌گوی
به هر زمین که رسی نام نیک او می‌بر
هوش مصنوعی: به هر جایی که بروی، مردم از خوبی‌های او یاد می‌کنند و در هر جایی که به آن می‌رسی، نام نیک او را بر زبان می‌آورند.
همیشه تا شکفد در ریاض سبز سپهر
به وقت صبح گل زرد مهر چون عبهر
هوش مصنوعی: هر بار که صبح می‌شود و در آسمان سبز رنگ می‌درخشد، گل‌های زرد مانند قطرات باران می‌رویند.
گل مراد تو بادا شکفته با صد برگ
شکوفهٔ ثمر دولتی به لطف و سمر
هوش مصنوعی: باشد که گل مورد علاقه‌ات با صد برگ شکوفه شکفته شود و برکتی به همراه داشته باشد که نتیجه‌ای شیرین و خوشایند به همراه داشته باشد.