شمارهٔ ۴۱ - جامه باف
از غم آن جامه باف امروز خواهم شد هلاک
همچو ابریشم خرابم همچو ماکو سینه چاک
بر دکانش خویش را چون پار سنگ آویختم
از زبان شانه اش آمد صدا ما را چه باک
شمارهٔ ۴۰ - مسگر: دلبر مسگر به کف کفگیر روی از من بتافتشمارهٔ ۴۲ - جامه باف: جامه باف امرد که باشد رشک ماه و آفتاب
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
از غم آن جامه باف امروز خواهم شد هلاک
همچو ابریشم خرابم همچو ماکو سینه چاک
هوش مصنوعی: از غم آن، امروز جانم به خطر میافتد، مانند ابریشم آسیبدیده و مانند ماکویی که دلمان شکسته است.
بر دکانش خویش را چون پار سنگ آویختم
از زبان شانه اش آمد صدا ما را چه باک
هوش مصنوعی: در مغازهاش، خودم را مانند سنگی به دار آویختم و از زبان شانهاش صدایی بلند شد، برای ما هیچ اهمیتی نداشت.