شمارهٔ ۱۶ - در بیان تعریف و توصیف شاطر پسری
نگار شاطری دارد رخم زرد
نه شاطر بلکه خورشید جهانگرد
نزاکت جلوه او را هم آغوش
خرام قامتش از دل برد هوش
لبانش همچو آب زندگانی
خضر زان یافت عمر جاودانی
نهال قامتش هنگام رفتار
قیامت را کند از خواب بیدار
قدش در گلشن جانهاست سروی
بود رفتار او همچون تذروی
به صحرا آهوان وقت رسیدن
ازو گیرند سرمشق دویدن
به ماه و مهر در هم پیشگی ها
گرو بر دست در بالا دویها
ندارد ساعتی در یک زمین تاب
سراپا در تحرک همچو سیماب
دونده چون خیال دوربینان
پرنده همچو چشم نوغزالان
به عشوه آهوان را بنده کرده
به جلوه سرو را شرمنده کرده
چو دیده جلوه آن قد دلجو
تذرو و باغ شهپر داده با او
نگویم پر یکی پروانه دشت
که سرگردان به گرد او همی گشت
همای آسا بهر جانب روان است
پر طاوس او را سایه بان است
رسانده پر بدانجا پایه خویش
کشیده سرو را در سایه خویش
کمر بسته چو کوه آن دشت پیما
نهاده پای در دامان صحرا
خدنگ غمزه اش تا پر نشسته
میان سینه پیکان زنگ بسته
فغان زنگ او تا در میان است
مرا افغان میان جان نهان است
چو زنگ او لب پر خنده دارم
دل خود را با فغان زنده دارم
هوای شهپر او حاصلم برد
فغان زنگ او زنگ از دلم برد
بر آن شاخ گل تا پر نهاده
مرا سودای او بر سر فتاده
نهال قامت آن سرو مانند
فرو رفته به گرداب کمربند
بیا ای سیدا ختم سخن کن
سخن با عندلیبان چمن کن
به یادش بعد ازین دلریش منشین
کمربسته به خون خویش بنشین
شمارهٔ ۱۵ - در تعریف خواجه شفیع نقاش: بت نقاش دارد نقش شیرینشمارهٔ ۱۷ - در بیان تعریف نجار چنین می فرمایند: بت نجار من سرویست یکتا
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نگار شاطری دارد رخم زرد
نه شاطر بلکه خورشید جهانگرد
هوش مصنوعی: چهرهی زیبای محبوبم به رنگ زرد است، نه به خاطر اینکه کارگری باشد، بلکه به دلیل درخشش و زیباییاش مانند خورشید که در آسمان سفر میکند.
نزاکت جلوه او را هم آغوش
خرام قامتش از دل برد هوش
هوش مصنوعی: نرمی و لطافت او چنان دلربا است که راه رفتن او تمام هوش و حواسم را از من میگیرد.
لبانش همچو آب زندگانی
خضر زان یافت عمر جاودانی
هوش مصنوعی: لبان او مانند آب زندگانی خضر است، به همین دلیل عمرش جاودانه و پایدار شده است.
نهال قامتش هنگام رفتار
قیامت را کند از خواب بیدار
هوش مصنوعی: شکوفایی و زیبایی وجود او، در زمان وقوع قیامت، توجه همه را جلب میکند و باعث میشود که آنها از خواب غفلت بیدار شوند.
قدش در گلشن جانهاست سروی
بود رفتار او همچون تذروی
هوش مصنوعی: او همچون درخت سرو، در باغ زندگیها قد بلند و زیباست و رفتارش به دلنشینی و لطافت یک پروانه است.
به صحرا آهوان وقت رسیدن
ازو گیرند سرمشق دویدن
هوش مصنوعی: در صحرا، آهوان وقتی که به مقصد میرسند، راه و روش دویدن را از یکدیگر یاد میگیرند.
به ماه و مهر در هم پیشگی ها
گرو بر دست در بالا دویها
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به زیبایی و درخشندگی ماه و خورشید دارد و نشاندهنده تعهد و دوستی است. به نوعی میتوان گفت که این زیباییها در کنار هم به دست آمدهاند و به شکلی از ارتباط و نزدیکی اشاره میکند.
ندارد ساعتی در یک زمین تاب
سراپا در تحرک همچو سیماب
هوش مصنوعی: هیچ ساعتی در این دنیا وجود ندارد که در حال غفلت و رکود باشد، همچنان که جیوه همیشه در حال جنب و جوش است.
دونده چون خیال دوربینان
پرنده همچو چشم نوغزالان
هوش مصنوعی: دونده مانند تصورات و افکار خویش به جلو میدود و حرکاتش شبیه به نگاههای تیزبین و سریع غزالهاست.
به عشوه آهوان را بنده کرده
به جلوه سرو را شرمنده کرده
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و ناز او، آهوان را به تسخیر خود درآورده و با جلوهگریاش حتی سروها را به شرم واداشته است.
چو دیده جلوه آن قد دلجو
تذرو و باغ شهپر داده با او
هوش مصنوعی: وقتی چهره زیبا و قد بلند او را میبینی، دلشکستگی و اندوهی که در دل داشتی را فراموش میکنی و مانند باغی که به سرسبزی و زیبایی رسیده، سرشار از شادی و سرور میشوی.
نگویم پر یکی پروانه دشت
که سرگردان به گرد او همی گشت
هوش مصنوعی: نمیگویم که پروانهای در دشت وجود دارد که به طور دائم در حال پرواز دور آن میچرخد و بیهدف است.
همای آسا بهر جانب روان است
پر طاوس او را سایه بان است
هوش مصنوعی: پرندهای چون همای با آرامش به سوی هر سمت در حال پرواز است و در این میان، سایهای مانند پر زیبای طاووس، او را محافظت میکند.
رسانده پر بدانجا پایه خویش
کشیده سرو را در سایه خویش
هوش مصنوعی: این بیت به معنای آن است که کسی از آموختهها و تجربههای خود بهرهبرداری کرده و به جایی رسیده است که در آن سایهاش، دیگران و چیزهای خوب رشد کرده و نمو پیدا کردهاند. به عبارت دیگر، موفقیت و رشد فرد تأثیر مثبتی بر اطرافیان و محیطش گذاشته است.
کمر بسته چو کوه آن دشت پیما
نهاده پای در دامان صحرا
هوش مصنوعی: با عزم و ارادهای محکم و استوار مانند کوه، آن مسافر بیابان، پاهایش را بر زمینهای وسیع صحرا گذاشته است.
خدنگ غمزه اش تا پر نشسته
میان سینه پیکان زنگ بسته
هوش مصنوعی: نگاه جذاب و دلربایش مانند تیر، درست در قلب من نشسته و زخم کرده است.
فغان زنگ او تا در میان است
مرا افغان میان جان نهان است
هوش مصنوعی: در دل من فریاد و نالهای وجود دارد که هیچکس نمیتواند آن را بشنود و تنها خودم احساسش میکنم. صدای زنگ او در گوشم میپیچد و باعث میشود این درد و اندوه در وجودم عمیقتر شود.
چو زنگ او لب پر خنده دارم
دل خود را با فغان زنده دارم
هوش مصنوعی: وقتی صدای خندهاش را میشنوم، دل خود را با زاری و اندوه زنده نگه میدارم.
هوای شهپر او حاصلم برد
فغان زنگ او زنگ از دلم برد
هوش مصنوعی: احساس عشق و دلبستگی به او مرا به سرزمین آرزوهای زیبا برد و صدای غمناک او تمام غمهای من را از بین برد.
بر آن شاخ گل تا پر نهاده
مرا سودای او بر سر فتاده
هوش مصنوعی: روی آن شاخه گل، من نشستهام و در دل به یاد او فکر میکنم.
نهال قامت آن سرو مانند
فرو رفته به گرداب کمربند
هوش مصنوعی: قامت او مانند درخت سروی است که در گودالی از کمربند آب فرو رفته است.
بیا ای سیدا ختم سخن کن
سخن با عندلیبان چمن کن
هوش مصنوعی: بیا ای آقای من، صحبت را به پایان برسان و با بلبلان باغ گفتوگو کن.
به یادش بعد ازین دلریش منشین
کمربسته به خون خویش بنشین
هوش مصنوعی: به خاطر او بعد از این دلخوشی نکن و با درد و رنج خودت روبرو شو.