شمارهٔ ۱۳ - در تعریف خواجه میرزا محمد شسته گر
نگار شسته گر آب نبات است
دکانش چشمه آب حیات است
لباسش پاک همچون چشم انجم
به دامانش توان کردن تیمم
برد هر کس لباس خود به شستن
شود چون غنچه گل پاک دامن
خجل از شسته اش دامان محشر
بود دیگ دکانش حوض کوثر
نظافت دیگ او را گشته سرپوش
ز آبش پاکدامانی زند جوش
بود کرباس دیگش قرص مهتاب
فتاده کشتی بر تو به گرداب
ز زیر دیگ او آتش به پرواز
بود خاکسترش آئینه پرداز
صدف گردیده از لب تشنگانش
شکسته کاسه گنج دکانش
قماش حسن شوخ تازه رسته
نماید پیش رویش آب شسته
گهی در بحر گه در بر دکانش
نظر دارد به خشک و تر خرامش
رطوبت دست پرورد دکانش
حرارت خانه زاد آستانش
اگر در بحر دست خود کند تر
شود از آرزویش آب گوهر
چو سازد قصد شستوشوی کرباس
به دستش آب ریزند خضر الیاس
چو ماند شسته خود در کنارش
برد صحرای محشر انتظارش
گریبانش ز شادابی چو باغ است
چو مینا آستینش تر دماغ است
سخن از شسته او هر که گوید
شود آب و ز عالم دست شوید
دکانش پاک همچون چشم یعقوب
ندارد احتیاج آب و جاروب
بود صابون ز قرص آفتابش
خم افلاک باشد خم آبش
رواج رخت سنگین از دکانش
بلند اقبال هم از آستانش
بتان نازند اگر با عشوه و ناز
کند چشمش به ایشان کارپرداز
کدنگ او بود پیوسته در ذکر
نباشد در سر او غیر از این فکر
ز کوه قاف باشد زیر سنگش
کدنگ اوست بر دوش پلنگش
رسانیده به آب اندازگر را
به چاه انداخته پردازگر را
ز پردازش گرفته آسمان اوج
صفا بر روی دکانش زند موج
دکانش صاف همچون آبگینه
بو صندوق او صندوق سینه
چو بود او مخلص اولاد احمد
از آن شد نام او میرزا محمد
مخمر طینتش از آب گوهر
صدف از حسرت او خاک بر سر
خرابش آدم آبی به دریا
کبابش گشته مرغابی به صحرا
قدش چشم چراغ کامجویی
بود پروانه اش پاکیزه خویی
به دست او رساند هر که دامن
نگردد سالها محتاج شستن
به پیش او شوم هر روز راهی
لباس خویش را مالم سیاهی
نگاه او نپردازد به حالم
ز خط مشکبارش خاکمالم
بیا ساقی ز لب خشکی خرابم
بسان سیدا بی آب و تابم
شراب سلسبیلم در گلو کن
به آب رحمت خود شستشو کن
شمارهٔ ۱۲ - در تعریف خواجه میرزاجان بقال: دلم را برده سرو جامه زیبیشمارهٔ ۱۴ - در بیان تعریف و توصیف نانوا: نگار نانوا آتش مزاج است
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نگار شسته گر آب نبات است
دکانش چشمه آب حیات است
هوش مصنوعی: اگر محبوب زیبا و خوشرو باشد، دکان او مانند چشمهای است که زندگی و طراوت را به ارمغان میآورد.
لباسش پاک همچون چشم انجم
به دامانش توان کردن تیمم
هوش مصنوعی: لباس او به اندازهای پاک و تمیز است که میتوان با آن در صورت نیاز تیمم کرد، مانند پاکی و روشنی چشم ستارهها.
برد هر کس لباس خود به شستن
شود چون غنچه گل پاک دامن
هوش مصنوعی: هر کسی باید آلودگیها و عیوب خود را از بین ببرد تا مانند گلهای تازه و پاکیزه بشود.
خجل از شسته اش دامان محشر
بود دیگ دکانش حوض کوثر
هوش مصنوعی: در روز قیامت، دیگ فروشنده شرمنده است که کارش باعث ناپاکی و آلودگی شده، در حالی که حوض کوثر، به معنای پاکی و خوش بختی، در مقابل او قرار دارد.
نظافت دیگ او را گشته سرپوش
ز آبش پاکدامانی زند جوش
هوش مصنوعی: نظافت دیگ او باعث شده درپوشش به خاطر آبش پاک و بینقص باشد و بانوی پاکدامن نیز جوش و خروش دارد.
بود کرباس دیگش قرص مهتاب
فتاده کشتی بر تو به گرداب
هوش مصنوعی: کرباس دیگ او مانند قرص ماه است که در دریا به حالت غرق شدن قرار گرفته است.
ز زیر دیگ او آتش به پرواز
بود خاکسترش آئینه پرداز
هوش مصنوعی: از زیر دیگ او، آتش در حال پرواز است و خاکسترش به مانند آینهای درخشان جلوه میکند.
صدف گردیده از لب تشنگانش
شکسته کاسه گنج دکانش
هوش مصنوعی: صدف به خاطر تشنگی لبها شکسته شده و در نتیجه گنجینهاش بر زمین ریخته و به راحتی در دسترس همه قرار گرفته است.
قماش حسن شوخ تازه رسته
نماید پیش رویش آب شسته
هوش مصنوعی: حسن شاداب و با طراوت به زیبایی خود جلوهگری میکند و در مقابلش، آب تمیز و زلال به نظر میرسد.
گهی در بحر گه در بر دکانش
نظر دارد به خشک و تر خرامش
هوش مصنوعی: گاهی در دریا و گاهی در آغوش، به دکانش نگاهی میاندازد و به حرکتش در خشکی و تندی و آرامی توجه دارد.
رطوبت دست پرورد دکانش
حرارت خانه زاد آستانش
هوش مصنوعی: رطوبت دست، نشانهای از تلاش و زحمت اوست و حرارت خانه، نشاندهندهی محبت و صمیمیت فضای زندگیاش است.
اگر در بحر دست خود کند تر
شود از آرزویش آب گوهر
هوش مصنوعی: اگر کسی در دریا دست خود را فرو ببرد، آب گرانبها و ارزشمندی از آرزوهایش به دست خواهد آورد.
چو سازد قصد شستوشوی کرباس
به دستش آب ریزند خضر الیاس
هوش مصنوعی: وقتی تصمیم به شستن پارچهای گرفته میشود، به دستش آب میریزند تا کار را آغاز کند.
چو ماند شسته خود در کنارش
برد صحرای محشر انتظارش
هوش مصنوعی: وقتی که انسان خود را در کنار او میبیند، باید منتظر روز بزرگ و سرنوشتساز باشد.
گریبانش ز شادابی چو باغ است
چو مینا آستینش تر دماغ است
هوش مصنوعی: گریبان او به اندازهای شاداب است که مانند یک باغ سرسبز به نظر میرسد و آستینش آنقدر مرطوب و لطیف است که انگار از مینا ساخته شده است.
سخن از شسته او هر که گوید
شود آب و ز عالم دست شوید
هوش مصنوعی: هر کسی که درباره او صحبت کند، مانند آب پاکی است که از دنیای مادی جدا میشود و روحش را از چنگال دنیا میرهاند.
دکانش پاک همچون چشم یعقوب
ندارد احتیاج آب و جاروب
هوش مصنوعی: فروشگاه او همچون چشم یعقوب پاک و تمیز است و نیازی به آب و جارو برای تمیز کردن ندارد.
بود صابون ز قرص آفتابش
خم افلاک باشد خم آبش
هوش مصنوعی: اگرچه صابون از نور خورشید ساخته شده، اما خمیدگی و انحناهای آن به خاطر تأثیرات آسمانی و جاذبه زمین است.
رواج رخت سنگین از دکانش
بلند اقبال هم از آستانش
هوش مصنوعی: در اینجا به وضعیت خوب و موفقیت فردی اشاره شده است که به خاطر کار و تلاشش، بخت و اقبالش نیز از در خانهاش به او رو آورده است. به عبارت دیگر، او به خاطر زحماتش، به مقام و درآمد خوبی دست یافته و زندگیاش دستخوش تغییرات مثبت شده است.
بتان نازند اگر با عشوه و ناز
کند چشمش به ایشان کارپرداز
هوش مصنوعی: اگر معشوق با ناز و عشوه رفتار کند، چشمش به آن زیباییها و معشوقان دیگر دوخته میشود.
کدنگ او بود پیوسته در ذکر
نباشد در سر او غیر از این فکر
هوش مصنوعی: فکر او همیشه در حال یادآوری و ذکر است و در ذهنش جز این تفکر جای دیگری ندارد.
ز کوه قاف باشد زیر سنگش
کدنگ اوست بر دوش پلنگش
هوش مصنوعی: کدنگ در زیر سنگ کوهی به نام قاف قرار دارد و پلنگی آن را به دوش میکشد.
رسانیده به آب اندازگر را
به چاه انداخته پردازگر را
هوش مصنوعی: کسی که دیگران را به آب میسپارد و به او اعتماد کرده بودند، حالا خود به چاه افتاده و از کارش پشیمان شده است.
ز پردازش گرفته آسمان اوج
صفا بر روی دکانش زند موج
هوش مصنوعی: آسمان از زیبایی و لطافت به دکان او لطافت میبخشد و مثل یک موج بر روی آن جاری میشود.
دکانش صاف همچون آبگینه
بو صندوق او صندوق سینه
هوش مصنوعی: فروشگاه او به قدری مرتب و شفاف است که مانند آبگینه به نظر میرسد و صندوقی که در آنجا دارد، مانند یک صندوق پر از اسرار و احساساتش است.
چو بود او مخلص اولاد احمد
از آن شد نام او میرزا محمد
هوش مصنوعی: چون او از نسل امام محمد (ص) بود و اهل تقوا و پاکی بود، به همین دلیل او را میرزا محمد نامیدند.
مخمر طینتش از آب گوهر
صدف از حسرت او خاک بر سر
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف شخصی میپردازد که از درون، مانند مروارید از اعماق دریا با ارزش و زیباست، اما به خاطر کمبودها و نداشتههایش، غم و حسرت بر او سایه افکنده است. او از نظر روحانی و احساسی در شرایطی است که احساس میکند خاک و ذلت بر سرش ریختهاند.
خرابش آدم آبی به دریا
کبابش گشته مرغابی به صحرا
هوش مصنوعی: یکی از آدمها هم که غرق در آب شده، به جایی رسیده که حالش خراب است. در عوض، پرندهای مثل مرغابی که از آب به صحرا رفته، حالش خوب است و وضعش تغییر کرده است.
قدش چشم چراغ کامجویی
بود پروانه اش پاکیزه خویی
هوش مصنوعی: قد او همچون چراغی است که جاذبهای برای دلدادگان دارد و دلش از هر آلودگی پاک و خالص است.
به دست او رساند هر که دامن
نگردد سالها محتاج شستن
هوش مصنوعی: هرکس که خود را به کار و فعالیت مشغول نکند و کوشش نکند، سالها نیازمند و محتاج باقی میماند.
به پیش او شوم هر روز راهی
لباس خویش را مالم سیاهی
هوش مصنوعی: هر روز به سوی او میروم و لباس خود را پر از خاکستری میکنم.
نگاه او نپردازد به حالم
ز خط مشکبارش خاکمالم
هوش مصنوعی: نگاه او به حال من نمیرسد و من تحت تأثیر زیبایی و مهارت ایشان قرار گرفتهام.
بیا ساقی ز لب خشکی خرابم
بسان سیدا بی آب و تابم
هوش مصنوعی: ای ساقی، بیا و سرم را پر کن از شراب؛ من چون سیدا در بیآبی و بیتابی به سر میبرم.
شراب سلسبیلم در گلو کن
به آب رحمت خود شستشو کن
هوش مصنوعی: شراب خوشمزهام را در گلوی خود بریز و با آب رحمتت بشور.