گنجور

شمارهٔ ۶۱

تا به آن گلگون قبا چون سایه همدوشیم ما
پیرهن در خون خود آلوده می پوشیم ما
پیش ما ای شمع لاف صحبت آرایی مزن
صد زبان داریم همچون شانه خاموشیم ما
بال قمری سرو را باشد حصار عافیت
یار در هر جا بغل بگشاید آغوشیم ما
از صفای سینه بی کینه گوهر می کنیم
چون صدف یک قطره آبی که می نوشیم ما
روزها چون سایه همراهیم هر جا می رویم
شب چو می گردد ز یاد او فراموشیم ما
در لباس شبروی کردست پنهان خویش را
داغ داغ از دست آن ماه سیه پوشیم ما
می پرستانیم از سودای فردا فارغیم
هر چه با ما می دهند امروز می نوشیم ما
پاس خاطر داری ای آئینه از ما یاد گیر
عیب های خلق می بینیم و می پوشیم ما
سیدا جز شکوه نبود پیشه بازار گیر
نیست توفیری به هر کاری که می کوشیم ما

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

تا به آن گلگون قبا چون سایه همدوشیم ما
پیرهن در خون خود آلوده می پوشیم ما
هوش مصنوعی: ما تا زمانی که در کنار آن گلگون‌قبا باشیم، همواره در سایه‌اش قرار داریم و برای این همراهی، از جان خود مایه می‌گذاریم و جانفشانی می‌کنیم.
پیش ما ای شمع لاف صحبت آرایی مزن
صد زبان داریم همچون شانه خاموشیم ما
هوش مصنوعی: ای شمع، برای ما از زیبایی‌ها و صحبت‌های خوب نگو. ما خودمان در دل هزاران حرف و زبان داریم؛ اما در ظاهر ساکت و بی‌صدا هستیم.
بال قمری سرو را باشد حصار عافیت
یار در هر جا بغل بگشاید آغوشیم ما
هوش مصنوعی: پرنده‌ای چون قمری به درخت سرو پناه می‌برد و در هر مکانی که باشد، آغوشش را باز می‌کند. یار ما در هر جا به ما محبت می‌کند و ما نیز آماده‌ی پذیرش آن عشق و آرامش هستیم.
از صفای سینه بی کینه گوهر می کنیم
چون صدف یک قطره آبی که می نوشیم ما
هوش مصنوعی: از خلوص و پاکی دل‌های بدون کینه، مانند مروارید، چیزهای باارزش و زیبا می‌سازیم، همچنان که صدف‌ها یک قطره آب را به جواهر تبدیل می‌کنند.
روزها چون سایه همراهیم هر جا می رویم
شب چو می گردد ز یاد او فراموشیم ما
هوش مصنوعی: روزها مانند سایه‌ای ما را همراهی می‌کنند و هر جایی که می‌رویم، اما وقتی شب می‌رسد، یاد او را از یاد می‌بریم.
در لباس شبروی کردست پنهان خویش را
داغ داغ از دست آن ماه سیه پوشیم ما
هوش مصنوعی: در لباسی تیره و زیبا، او به آرامی خود را نشان می‌دهد و ما در اثر زیبایی او، همچون داغی از گرما احساس می‌کنیم.
می پرستانیم از سودای فردا فارغیم
هر چه با ما می دهند امروز می نوشیم ما
هوش مصنوعی: ما عاشقان خوشگذرانی هستیم و نگران فردای خود نیستیم. هر چیزی که امروز به ما می‌دهند را با دل و جان می‌آشامیم و لذت می‌بریم.
پاس خاطر داری ای آئینه از ما یاد گیر
عیب های خلق می بینیم و می پوشیم ما
هوش مصنوعی: ای آینه، تو باید از ما یاد بگیری که نقص‌ها و عیوب دیگران را می‌بینیم اما آن‌ها را پنهان می‌کنیم.
سیدا جز شکوه نبود پیشه بازار گیر
نیست توفیری به هر کاری که می کوشیم ما
هوش مصنوعی: در بازار، جز شکایت و ناله چیزی وجود ندارد و هیچ تفاوتی نمی‌کند که ما در چه کاری تلاش می‌کنیم.