گنجور

شمارهٔ ۲۶

گاهی به چشم لطف مه من بوبین مرا
در آتش فراق مسوز اینچنین مرا
نی قاصدی که با تو رساند پیام من
نی همدمی که با تو کند همنشین مرا
دست از ستم بکش که جفاپیشگان شهر
بی رحمیت شنیده کنند آفرین مرا
تا دامن وصال تو از دست داده ام
چون اژدها فرو برد این آستین مرا
من میوه حلاوت شاخ نزاکتم
افگنده یی به سنگ جفا بر زمین مرا
خو کرده ام به تلخی هجر تو عمرهاست
ور نه پر است هر طرف از انگبین مرا
هر جا تو می روی ز من آرام می رود
هر سوی می برد دل اندوهگین مرا
چشمت به هر کسی نگه گرم می کند
آتش فتد به داغ دل آتشین مرا
یک روز از تو گوشه چشمی ندیده ام
بیجایی کرده یی ز برای همین مرا
پهلو به خاک تیره نهادم چو سیدا
آخر برد خیال رخت بر زمین مرا

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گاهی به چشم لطف مه من بوبین مرا
در آتش فراق مسوز اینچنین مرا
هوش مصنوعی: گاهی به چشم محبت به من نگاه کن، ای ماه من، تا در آتش جدایی نسوزم. اینگونه مرا مشو.
نی قاصدی که با تو رساند پیام من
نی همدمی که با تو کند همنشین مرا
هوش مصنوعی: هیچ پیامی نیست که با تو برساند و هیچ دوست و همدمی نیست که مرا در کنار تو ببیند.
دست از ستم بکش که جفاپیشگان شهر
بی رحمیت شنیده کنند آفرین مرا
هوش مصنوعی: از ظلم دست بردار، زیرا کسانی که در این شهر مورد ستم قرار گرفته‌اند، از صداقت و راستگویی من باخبر خواهند شد.
تا دامن وصال تو از دست داده ام
چون اژدها فرو برد این آستین مرا
هوش مصنوعی: پس از آنکه لحظه‌های شاد و نزدیک به تو را از دست دادم، حالا مانند اژدهایی که می‌تواند همه چیز را بلع کند، این حال و احساس سنگین را در خودم احساس می‌کنم.
من میوه حلاوت شاخ نزاکتم
افگنده یی به سنگ جفا بر زمین مرا
هوش مصنوعی: من میوه‌ای هستم که از شاخ نازکی آویزان شده‌ام، اما به سنگ جفا بر زمین افتاده‌ام.
خو کرده ام به تلخی هجر تو عمرهاست
ور نه پر است هر طرف از انگبین مرا
هوش مصنوعی: مدت‌هاست که به تلخی دوری تو عادت کرده‌ام، وگرنه هر سو از عسل پر است و من از آن بی‌بهره‌ام.
هر جا تو می روی ز من آرام می رود
هر سوی می برد دل اندوهگین مرا
هوش مصنوعی: هر جا که تو می‌روی، آرامش من به آنجا می‌رود و دل ناراحت من هر سو که تو بروی با خود می‌برد.
چشمت به هر کسی نگه گرم می کند
آتش فتد به داغ دل آتشین مرا
هوش مصنوعی: چشمان تو با نگاه کردن به دیگران، احساس من را بیشتر زنده می‌کند و آتش دل شوق و حسرت مرا بیشتر شعله‌ور می‌سازد.
یک روز از تو گوشه چشمی ندیده ام
بیجایی کرده یی ز برای همین مرا
هوش مصنوعی: من هرگز از تو حتی یک نگاه هم ندیده‌ام، و به خاطر همین بی‌جهتی که در کار تو دیده‌ام، ناراحت و آزرده‌ام.
پهلو به خاک تیره نهادم چو سیدا
آخر برد خیال رخت بر زمین مرا
هوش مصنوعی: پهلویم را به خاک تیره نزدیک کردم مانند زائری که به آغوش زمین می‌افتد، اما در نهایت، یاد تو مرا بر روی زمین رها کرد.