بخش ۸۴ - اشاره به حدیث انماالمرء مخبو تحت لسانه
زین سبب فرمود شاه انس و جان
کل مرء قدخبی تحت اللسان
دل بود چون چشمه و نهری زبان
باشد آب چشمه اندر جو روان
حالِ آب چشمه از جو باز جو
کان تو را آگاه سازد مو به مو
آب چشمه چونکه عذبست و فرات
باشد آب نهر را شهد و نبات
آب چشمه چونکه باشد تلخ و شور
عذب و شیرین کی بود آب نهور
سرّ دل را ترجمان باشد زبان
حالِ این پیدا شود از قالِ آن
این زبان غماز اسرار دلست
این زبان مرآت رخسار دلست
ای بسا دل کز زبان بر باد رفت
صد نسب از یک سخن از یاد رفت
دل بود نخلی برش گفتارها
میوههای دیگرش کردارها
دل درختی دان ز سروستان جان
جمله اعضا و جوارح شاخ آن
میوهٔ آن شاخها قول و عمل
حال ذاک الاصل فی الاثار حل
دل صنوبر بی ثمر در باغ خواست
این صنوبر شکل را بس میوههاست
شاخها گسترده آن بی حد و مر
هر یکی زان شاخها را صد ثمر
عرق آن شاخی است با دل متصل
سوی شاخ آمد از آن عرق آب دل
هست دل آبشخور آن شاخها
هست در دل شاخها را باخها
همچنانکه دل خورد آب از خیال
عرق دل را با خیالست اتصال
آب دل از چشمهٔ اندیشههاست
در شبح اندیشه دل را ریشههاست
بر درش ز اندیشه باشد نخل دل
آب از آن سرچشمه باشد متصل
گر بود اندیشه نور آفتاب
دل تو را اصطبلکی باشد دواب
ور بود اندیشهات جنگ و جدال
دل نباشد، هست میدان قتال
ور بود اندیشهٔ تو خار و خس
دل بود دهلیز پر خاری و بس
هان و هان اندیشهٔ اندیشه کن
چارهٔ آبشخور آن ریشه کن
تا کند جذب آب شیرین و فرات
باشدش با قند و با شکر نبات
هم رباید آب شیرین شاخها
وارهی از جملهٔ دَژواخها
هم شود آن آب ساری در ثمار
میوههای خوش اکل آرند بار
میوهها آرند شیرین و لطیف
هم شتا و هم ربیع و هم خریف
بلکه خود سر تا به پا شکر شوی
هم گلستان هم مه انور شوی
پاس میدان خیال خویش دار
هم نگهبانها در آنجا برگمار
تا نگردد ملعب طفلان کوی
اندران تازنده با چوگان و گوی
سرکش است این توسن فکر و خیال
در گذرگاهش دَهار است و تلال
بی عنان او را درین ره سر مده
چون عنان کردی عنان از کف مده
وهمِ بی پروا مکن بر آن سوار
کاین نپوید جز ره عطب و بوار
وهم بی پرواست مگذارش یله
فارغش مگذار از دام و تله
قلعه دل را حصاری دان حصین
اندر آن شهزادهٔ مسند نشین
بخش ۸۳ - بقیه حکایت آن جاهل در مجلس درس شیخ کامل: گفت چون شرع شریف استی کنونبخش ۸۵ - در بیان اینکه وهم از حسد شیطان است و اشاره به قل الروح من امر ربی: کیست آن شهزاده روح پاک تو
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
زین سبب فرمود شاه انس و جان
کل مرء قدخبی تحت اللسان
هوش مصنوعی: به همین خاطر، پادشاه به همه انسانها و جانها فرمان داده که هر فرد، آنچه را که احساس میکند و میخواهد، در کلامش بیان کند.
دل بود چون چشمه و نهری زبان
باشد آب چشمه اندر جو روان
هوش مصنوعی: دل مانند یک چشمه است و زبان مانند نهر، که آب چشمه به آرامی در نهر جاری میشود.
حالِ آب چشمه از جو باز جو
کان تو را آگاه سازد مو به مو
هوش مصنوعی: حال خود را به گونهای بیان کن که مانند آب چشمهای زلال باشد و هر جزئیات را همچون جوّی که تو را از رازها آگاه میسازد، روشن کند.
آب چشمه چونکه عذبست و فرات
باشد آب نهر را شهد و نبات
هوش مصنوعی: آب چشمه، وقتی زلال و شیرین است، مانند آب نهر است که طعمی مانند عسل و شیرینی دارد.
آب چشمه چونکه باشد تلخ و شور
عذب و شیرین کی بود آب نهور
هوش مصنوعی: اگر آب چشمه تلخ و شور باشد، هیچگاه شیرین و خوشگوار نخواهد بود.
سرّ دل را ترجمان باشد زبان
حالِ این پیدا شود از قالِ آن
هوش مصنوعی: راز دل را فقط زبان حال به خوبی بیان میکند و این مطلب از گفتار او آشکار میشود.
این زبان غماز اسرار دلست
این زبان مرآت رخسار دلست
هوش مصنوعی: این زبان، وسیلهای برای بیان رازهای درون ماست و در واقع، نمایشدهندهی احساسات و افکار ما بر روی چهره است.
ای بسا دل کز زبان بر باد رفت
صد نسب از یک سخن از یاد رفت
هوش مصنوعی: بسیاری از دلها به خاطر یک سخن تحت تاثیر قرار گرفته و از بین رفتهاند و به یاد کسی یا چیزی که به آنها مرتبط بوده، از یاد رفتهاند.
دل بود نخلی برش گفتارها
میوههای دیگرش کردارها
هوش مصنوعی: دل مانند درختی است که گفتارها میوههای آن را تشکیل میدهند و اعمال و کردارها، ثمرههای دیگر آن هستند.
دل درختی دان ز سروستان جان
جمله اعضا و جوارح شاخ آن
هوش مصنوعی: دل مانند درختی است که از سروی سبز و سرزنده نشأت میگیرد و تمام اعضا و جوارح انسان همانند شاخههای آن درخت هستند.
میوهٔ آن شاخها قول و عمل
حال ذاک الاصل فی الاثار حل
هوش مصنوعی: میوهی آن درختان، نتیجهی قول و عمل است و آنچه که به ریشهها نسبت داده میشود، در آثار مشخص است.
دل صنوبر بی ثمر در باغ خواست
این صنوبر شکل را بس میوههاست
هوش مصنوعی: دل صنوبر بیثمر در باغ میخواهد که این درخت صنوبر به شکلش بیتوجه باشد و به جای آن، میوههای زیادی داشته باشد.
شاخها گسترده آن بی حد و مر
هر یکی زان شاخها را صد ثمر
هوش مصنوعی: درختی با شاخههای وسیع و گسترده وجود دارد که هر یک از این شاخهها میوههای فراوانی به بار میآورند.
عرق آن شاخی است با دل متصل
سوی شاخ آمد از آن عرق آب دل
هوش مصنوعی: آن عرقی که از دل جاری میشود، به نوعی همانند شاخی است که به هم متصلند. این عرق، نشانهای از عشق و احساسات عمیق است که از دل برمیخیزد و به شاخ دیگر (معشوق) میرسد.
هست دل آبشخور آن شاخها
هست در دل شاخها را باخها
هوش مصنوعی: دل من همچون آبی است که درختان را سیراب میکند و زیبایی درختان از دل من نشأت میگیرد.
همچنانکه دل خورد آب از خیال
عرق دل را با خیالست اتصال
هوش مصنوعی: دل به خاطر یاد کسی غمگین و متاثر از دردهای عاشقانهاش است. این احساسات درونی به شکلی عمیق با خیال و تصوراتی که از آن شخص دارد، پیوند خوردهاند.
آب دل از چشمهٔ اندیشههاست
در شبح اندیشه دل را ریشههاست
هوش مصنوعی: آب دل از چشمهی فکر و اندیشه سرچشمه میگیرد و در سایهی این اندیشه، دل به ریشههای عمیق وصل میشود.
بر درش ز اندیشه باشد نخل دل
آب از آن سرچشمه باشد متصل
هوش مصنوعی: در کنار درب او، فکر و اندیشه مانند نخل سرسبزی است و دل از آن محل، آب حیات میگیرد.
گر بود اندیشه نور آفتاب
دل تو را اصطبلکی باشد دواب
هوش مصنوعی: اگر در دل تو اندیشهای چون نور آفتاب وجود داشته باشد، آن وقت وجودت همچون یک اصطبل خواهد بود که زندگی را در خود پرورش میدهد.
ور بود اندیشهات جنگ و جدال
دل نباشد، هست میدان قتال
هوش مصنوعی: اگر ذهنت مشغول جنگ و درگیری باشد، دل تو در میدان نبرد نخواهد بود.
ور بود اندیشهٔ تو خار و خس
دل بود دهلیز پر خاری و بس
هوش مصنوعی: اگر فکر تو پر از ناکامی و گناه باشد، دل تو مانند راهرو پر از خار و آزار خواهد بود.
هان و هان اندیشهٔ اندیشه کن
چارهٔ آبشخور آن ریشه کن
هوش مصنوعی: به فکر فکر خود باش و برای حل مشکل و رسیدن به منبع واقعی آن، ریشه ی آن را از بین ببر.
تا کند جذب آب شیرین و فرات
باشدش با قند و با شکر نبات
هوش مصنوعی: درخت باید از آب شیرین فرات بهرهمند شود تا بتواند میوههای شیرینی مانند قند و شکر تولید کند.
هم رباید آب شیرین شاخها
وارهی از جملهٔ دَژواخها
هوش مصنوعی: آب شیرین چنان شاخ و برگها را به خود جذب میکند که آدمی از بین همه چیزهای دیگر دور میشود و به آن میچسبد.
هم شود آن آب ساری در ثمار
میوههای خوش اکل آرند بار
هوش مصنوعی: آب ساری به میوههای خوشمزه تبدیل میشود و باران، میوههایی را که خوش طعم هستند، به ارمغان میآورد.
میوهها آرند شیرین و لطیف
هم شتا و هم ربیع و هم خریف
هوش مصنوعی: میوهها در فصلهای مختلف، هم در تابستان و هم در بهار و پاییز، شیرین و خوشمزه هستند.
بلکه خود سر تا به پا شکر شوی
هم گلستان هم مه انور شوی
هوش مصنوعی: تو به شکرگزاری بپرداز، زیرا با این کار هم به شکوفایی میرسی و هم به روشنایی دلنشینی دست مییابی.
پاس میدان خیال خویش دار
هم نگهبانها در آنجا برگمار
هوش مصنوعی: مراقب منطقه و افکار خود باش و در آنجا نگهبانانی را قرار بده.
تا نگردد ملعب طفلان کوی
اندران تازنده با چوگان و گوی
هوش مصنوعی: تا زمانی که در کوچهها و میدانها بازی کودکان جریان دارد، زندگی با سرگرمی و شادابی ادامه خواهد داشت.
سرکش است این توسن فکر و خیال
در گذرگاهش دَهار است و تلال
هوش مصنوعی: این اسب سرکش فکر و خیال، در مسیرش دهکدهها و درخششها را پشت سر میگذارد.
بی عنان او را درین ره سر مده
چون عنان کردی عنان از کف مده
هوش مصنوعی: او را در این مسیر بدون کنترل نبر، چرا که وقتی کنترل را به دست میگیری، دیگر نمیتوانی آن را رها کنی.
وهمِ بی پروا مکن بر آن سوار
کاین نپوید جز ره عطب و بوار
هوش مصنوعی: به راحتی به آرزوها و خیالات نپرداز، زیرا این افکار تو را فقط به مشکلات و موانع میکشاند.
وهم بی پرواست مگذارش یله
فارغش مگذار از دام و تله
هوش مصنوعی: هرگز نگذار که واهمه و ترس بیدلیل و آزاد به سادگی رها شود، بلکه باید مراقب آن بود تا در دام و تله نفتد.
قلعه دل را حصاری دان حصین
اندر آن شهزادهٔ مسند نشین
هوش مصنوعی: دل را همچون قلعهای محکم و استوار در نظر بگیر که در درون آن، شاهزادهای بر تخت نشسته است.
حاشیه ها
1404/03/14 23:06
احمد خرمآبادیزاد
به استناد نسخه خطی مجلس به شماره ثبت 5379 در مصرع دوم بیت 24، «دَژواخها» به جای «وژواخها» درست است. درخور یادآوری است که واژۀ «وژواخ» در هیچ واژهنامهای وجود ندارد.