گنجور

بخش ۲۱۸ - بقیه داستان ابراهیم و قربانی کردن فرزند خود اسماعیل را

آستین بالا فکند و با طرب
چهره خندان و تبسم بر دو لب
با قد خم‌ گشته و موی سفید
کارد محکم بر گلویش می‌کشید
شد بلند از حلقهٔ کروبیان
غلغل احسنت در هفت آسمان
در تماشا سر به‌ سر خیل ملَک
سر برآوردند ز آفاق فلک
سرکشیدند از صوامع قدسیان
در قصور بی قصور لامکان
نغمهٔ احسنت و بانگ آفرین
شورشی انداخت در چرخ برین
در تماشا جمله زان پیر صفا
در کشیدن کارد بر نای و قفا
هرچه خنجر می‌کشیدش بر گلو
می‌نبرید آن سر مویی ازو
نی برید و نی رگی هم ریش شد
خاطر آن با‌وفا پر غیش شد
گفتش اسماعیل کی جان پدر
چونکه بر رخسار من داری نظر
مهر روی من مگر زان سوی تو
می‌رباید قوت بازوی تو
قوت تن از نشاط دل بود
روح حیوانی ز دل حاصل بود
چونکه روح افسرده دل افسرده شد
روح چون افسرده شد دل مرده شد
از دل افسرده نشاط تن رود
با دل غمناک شادی کی بود
چون شود افسرده دل بی گفتگو
می‌شود افسرده پا و دست او
بلکه یک افسرده دل در محفلی
می‌کند افسرده آنجا هر دلی
ای پدر بر خاک نه رخسار من
تا نبیند دیده‌ات دیدار من
بر قفایم خنجر خونریز نه
بیش از این در امر حق مهلت مده
اینچنین کرد و بسی خنجر کشید
آن کشیدن را اثر نامد پدید
گفت نوک خنجرت را ای پدر
بر قفای من فرو بر زودتر
نوک خنجر بر قفای او فشرد
نی فرو شد نی سر مویی سترد
شد خلیل‌الله به خنجر خشمناک
خنجر افکند از غضب از کف به خاک
کین چه حال استت که اکنون شد پدید
شد کجا سِرّ و انزلناالحدید
گو چه شد آن آب آتش‌خای تو
آن لب تیز و دَم بُرّای تو
آلت قهری چه شد قهاری‌ات
ابر خونباری چه شد خونباری‌ات
گفت معذورم بدار ای بوالکرم
گر نه در دست تو فرمان می‌برم
تو همی گویی ببر لیکن ز غیب
آیدم هر دم ندا بی شک و ریب
حق همی گوید مبر این نای را
خون مریز آن فرق فرقدسای را
آلتم من بی خبر از کار خود
نی ز خود آرام و نی هنگار خود
گر بگوید حق ببر افلاک را
چاک سازم هم فلک هم خاک را
ور بفرماید مبران آن جناب
نی هوا را می‌شکافم من نه آب
نی من تنها چنینم ای خبیر
جمله ذرات عالم دان اسیر
پیش حکم حق همه گوشند و چشم
تا چه فرمانشان رسد از مهر و خشم
گر بگوید چرخ را آرام گیر
تا ابد گردد فراموشش مسیر
ور بفرماید زمین کز جا جهد
گام اول بر سر گردون نهد
آب ز امرش آن یکی را جان دهد
وان دگر را بر دم ثعبان دهد
گاه از لطفش شود عین‌الحیات
گه ز قهرش بحر توفان ممات
باد ز امرش گاه گرداند بساط
عالی و سافل دهد گاه اختلاط
گر ز لطفش لقمهٔ نانی دهد
لقمهٔ نان بنده را جانی دهد
ور دهد از قهر گیرد در گلو
تا به صد خواری ستاند جان او
هر سبب را از مسبب دان اثر
آن سببها را طلسمی در نظر
راست گویم ای رفیق مهربان
جز بهانه نیست اسباب جهان
با مسبب این سببها هیچ نیست
جاهلان را غیر تاب و پیچ نیست
صد سبب را گر کند بی فایده
بی سبب گاهی دهد صد عایده
صد کلیدت گاه نگشاید دری
گه گشاید بی کلیدت کشوری
گه سبب سازد گهی سوزد سبب
از سبب بگذر مسبب را طلب
دست از این اسباب بی حاصل بدار
دامن لطف مسبب دست آر
گر سبب باید سبب‌ساز تو اوست
بی سبب هم چاره‌پرداز تو اوست
اندرین وادی خرد سودایی اَست
عقل حیرانست و سوفسطایی اَست
عالمی می‌سوزد و سوزنده کو
مردگانند اینهمه آن زنده کو
آتشی پیداست افروزنده کو
سوزد و می‌سازد این سازنده کو
می‌کَند می‌سازد این معمار کو
اینهمه خوابند آن بیدار کو
می‌درد می‌دوزد این خیاط کیست
این دریدن دوختن از بهر چیست
می‌در و می‌دوز دکان تو است
می‌کن و می‌ساز ایوان تو است
می‌کُش و می‌بخش اسیران توایم
هرچه می‌خواهی بکن آن توایم
در خرابی‌هات صد آبادی اَست
در قفای هر غمت صد شادی اَست
چون تو کُشتی در عوض صد جان دهی
وه چه جان صد جان جاویدان دهی
ای خوشا آن کشتن و انداختن
وان دریدنها و ویران ساختن
در پس هر کشتنی صد زندگی‌ست
هر دریدن را دو صد دوزندگی‌ست
کرد ویران پس عمارت می‌کند
وان عمارت را زیارت می‌کند
آه اگر باشد دریدنها ز خَود
می‌نگیرد بخیه اینها تا ابد
آه از آن ویرانی کز خود بود
تا ابد نام عمارت نشنود
مژدهٔ احیاء عندالرب از آن
بهر این اخلد الی‌الارض مهان
این حکایت مدتی خواهد مدید
بهر اسماعیل قربانی رسید

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آستین بالا فکند و با طرب
چهره خندان و تبسم بر دو لب
هوش مصنوعی: دست‌هایش را بالا زد و با شادی و چهره‌ای خندان و لبخندی بر لبانش ظاهر شد.
با قد خم‌ گشته و موی سفید
کارد محکم بر گلویش می‌کشید
هوش مصنوعی: با قامت خمیده و موهای سپید، کارد تیزی بر گلوی او می‌فشرد.
شد بلند از حلقهٔ کروبیان
غلغل احسنت در هفت آسمان
هوش مصنوعی: صدای تحسین و شگفتی از حلقهٔ فرشتگان به آسمان‌های هفت‌گانه بلند شده است.
در تماشا سر به‌ سر خیل ملَک
سر برآوردند ز آفاق فلک
هوش مصنوعی: در هنگام تماشا، گروهی از فرشتگان از آسمان‌ها سربرآورده و نمایان شده‌اند.
سرکشیدند از صوامع قدسیان
در قصور بی قصور لامکان
هوش مصنوعی: صومعه‌نشینان از حالتی روحانی و مقدس خود فراتر رفته و به فضایی بی‌نهایت و بدون محدودیت دست پیدا کردند.
نغمهٔ احسنت و بانگ آفرین
شورشی انداخت در چرخ برین
هوش مصنوعی: صدای خوش و زیبای تحسین و ستایش، شور و هیجانی را در آسمان و جهان به وجود آورده است.
در تماشا جمله زان پیر صفا
در کشیدن کارد بر نای و قفا
هوش مصنوعی: در تماشا کردن، همه از آن پیر باصفا مشغول به کار شده‌اند، به گونه‌ای که کارد را بر روی نای و پشت آن می‌کشند.
هرچه خنجر می‌کشیدش بر گلو
می‌نبرید آن سر مویی ازو
هوش مصنوعی: هرچی که به او حمله می‌کرد و سعی می‌کرد او را بزند، هیچ آسیبی به او نمی‌زد و همچنان سالم بود.
نی برید و نی رگی هم ریش شد
خاطر آن با‌وفا پر غیش شد
هوش مصنوعی: نی بریده و نی رگ در اینجا به حالت غم و درد عاطفی اشاره دارد، به‌طوری که دل وفادار پر از اندوه و ناراحتی شده است. در واقع، با بریدن نی و از بین رفتن حالت طراوت و زندگی، دل پر از غم و خاطره‌های تلخ می‌شود.
گفتش اسماعیل کی جان پدر
چونکه بر رخسار من داری نظر
هوش مصنوعی: اسماعیل گفت: پدر، زمانی که تو به چهره من نگاه می‌کنی، جانت چگونه است؟
مهر روی من مگر زان سوی تو
می‌رباید قوت بازوی تو
هوش مصنوعی: محبت زیبای تو شاید باعث می‌شود که قدرت و تواناییت کم شود.
قوت تن از نشاط دل بود
روح حیوانی ز دل حاصل بود
هوش مصنوعی: نیروی جسم از شادی و نشاط درون تأمین می‌شود و زندگی حیوانی نیز از دل و روح سرچشمه می‌گیرد.
چونکه روح افسرده دل افسرده شد
روح چون افسرده شد دل مرده شد
هوش مصنوعی: وقتی روح آدمی غمگین و افسرده می‌شود، دل او نیز دچار افسردگی می‌گردد و وقتی روح افسرده باشد، دل هم حالت مردگی به خود می‌گیرد.
از دل افسرده نشاط تن رود
با دل غمناک شادی کی بود
هوش مصنوعی: وقتی دل آدم غمگین و افسرده است، نمی‌توان انتظار شادی و نشاط واقعی را داشت. در چنین حالی، شادی نمی‌تواند به وجود بیاید.
چون شود افسرده دل بی گفتگو
می‌شود افسرده پا و دست او
هوش مصنوعی: وقتی دل انسان غمگین و ناراحت می‌شود، بی‌آنکه صحبت کند، حال و وضعیت بدن او نیز تحت تاثیر قرار می‌گیرد و افسرده می‌شود.
بلکه یک افسرده دل در محفلی
می‌کند افسرده آنجا هر دلی
هوش مصنوعی: یک فرد غمگین در جمعی حضور پیدا می‌کند و به خاطر حال نگران‌کننده‌اش، بر روی دیگران نیز تأثیر می‌گذارد و باعث می‌شود که آن‌ها نیز احساس غم و ناراحتی کنند.
ای پدر بر خاک نه رخسار من
تا نبیند دیده‌ات دیدار من
هوش مصنوعی: ای پدر، صورت من را بر زمین نگذار تا چشمانت قادر به دیدن من نباشند.
بر قفایم خنجر خونریز نه
بیش از این در امر حق مهلت مده
هوش مصنوعی: بر پشت من خنجری خونین وجود دارد، پس بیشتر از این در مسأله حق به من مهلت نده.
اینچنین کرد و بسی خنجر کشید
آن کشیدن را اثر نامد پدید
هوش مصنوعی: او به این صورت عمل کرد و خنجرهای زیادی را به دست گرفت، اما این حرکات تاثیری نداشت و آثارش نمایان نشد.
گفت نوک خنجرت را ای پدر
بر قفای من فرو بر زودتر
هوش مصنوعی: گفت پدر، نوک خنجر را به سرعت بر پشت من فرو کن.
نوک خنجر بر قفای او فشرد
نی فرو شد نی سر مویی سترد
هوش مصنوعی: نوک خنجر بر پشت او فشرد و نی به طرز عجیبی فرو رفت و هیچ اثری از مو بر جای نگذاشت.
شد خلیل‌الله به خنجر خشمناک
خنجر افکند از غضب از کف به خاک
هوش مصنوعی: خلیل خدا با خنجر خشم خود را مسلح کرد، اما در نهایت خنجرش را به خاطر غضبش از دستش رها کرد و به زمین افتاد.
کین چه حال استت که اکنون شد پدید
شد کجا سِرّ و انزلناالحدید
هوش مصنوعی: این چه حالتی است که اکنون برای تو روشن شده است؟ آیا می‌دانی سر و کار تو به کجا افتاده و ما آهن را نازل کرده‌ایم؟
گو چه شد آن آب آتش‌خای تو
آن لب تیز و دَم بُرّای تو
هوش مصنوعی: بگو چه شد آن آبی که توانست آتش را خاموش کند، و آن لب تیز و برّنده‌ی تو چه بر سرش آمده است؟
آلت قهری چه شد قهاری‌ات
ابر خونباری چه شد خونباری‌ات
هوش مصنوعی: چرا قدرت تو که مانند طوفان و باران خونی بود، اکنون خاموش شده و اثری از آن نمی‌بینیم؟
گفت معذورم بدار ای بوالکرم
گر نه در دست تو فرمان می‌برم
هوش مصنوعی: می‌گوید اگر به من عذر بدهی، مرا ببخش، وگرنه من تحت فرمان تو خواهم بود و اطاعت می‌کنم.
تو همی گویی ببر لیکن ز غیب
آیدم هر دم ندا بی شک و ریب
هوش مصنوعی: تو می‌گویی که برو، اما هر لحظه از غیب صدایی به من می‌رسد که بدون شک و تردید است.
حق همی گوید مبر این نای را
خون مریز آن فرق فرقدسای را
هوش مصنوعی: خداوند می‌فرماید که این نای را با خون خود آلوده نکن و به آن درد و رنجی نرسان.
آلتم من بی خبر از کار خود
نی ز خود آرام و نی هنگار خود
هوش مصنوعی: من از وضعیت خود بی‌خبرم، نه در آرامش هستم و نه در حالت مناسب.
گر بگوید حق ببر افلاک را
چاک سازم هم فلک هم خاک را
هوش مصنوعی: اگر حق بگوید، من آسمان و زمین را به خاطر او پاره پاره می‌کنم و هم آسمان را و هم زمین را تغییر می‌دهم.
ور بفرماید مبران آن جناب
نی هوا را می‌شکافم من نه آب
هوش مصنوعی: اگر آن بزرگوار دستور دهد، من به جای آب، هوا را می‌شکافم.
نی من تنها چنینم ای خبیر
جمله ذرات عالم دان اسیر
هوش مصنوعی: من به تنهایی ناله می‌زنم، ای دانای بزرگ؛ همه‌ی ذرات جهان را می‌شناسی و می‌دانی که آن‌ها نیز در چنگال اسیری هستند.
پیش حکم حق همه گوشند و چشم
تا چه فرمانشان رسد از مهر و خشم
هوش مصنوعی: همه چیز در برابر حکم حق گوش به فرمان و چشم براه هستند تا ببینند چه دستوری از عشق یا خشم می‌رسد.
گر بگوید چرخ را آرام گیر
تا ابد گردد فراموشش مسیر
هوش مصنوعی: اگر چرخ زمان بگوید که آرام بگیر و برای همیشه مسیرش را فراموش کن، یعنی اگر زمان دست از حرکت بکشد.
ور بفرماید زمین کز جا جهد
گام اول بر سر گردون نهد
هوش مصنوعی: اگر زمین بخواهد، تمام تلاشش را می‌کند تا گام اول را بر روی آسمان‌ها بگذارد.
آب ز امرش آن یکی را جان دهد
وان دگر را بر دم ثعبان دهد
هوش مصنوعی: آب به فرمان او یکی را زندگی می‌بخشد و دیگری را به خطر می‌اندازد.
گاه از لطفش شود عین‌الحیات
گه ز قهرش بحر توفان ممات
هوش مصنوعی: گاهی از رحمت و لطف او زندگی به انسان بخشیده می‌شود، و گاهی با غضبش، مانند دریای طوفانی مرگ و نابودی را به دنبال دارد.
باد ز امرش گاه گرداند بساط
عالی و سافل دهد گاه اختلاط
هوش مصنوعی: باد به فرمان خود گاهی سطح زندگی افراد را تغییر می‌دهد و بین افراد با درجات مختلف از نظر اجتماعی و اقتصادی، گاهی برابری و اختلاط ایجاد می‌کند.
گر ز لطفش لقمهٔ نانی دهد
لقمهٔ نان بنده را جانی دهد
هوش مصنوعی: اگر از لطف او لقمه نانی به من بدهد، آن لقمه نان جان تازه‌ای به من می‌بخشد.
ور دهد از قهر گیرد در گلو
تا به صد خواری ستاند جان او
هوش مصنوعی: اگر کسی از شدت خشم طوری عمل کند که نفس در گلویش بماند، به اندازه صد خار می‌تواند جان او را بگیرد.
هر سبب را از مسبب دان اثر
آن سببها را طلسمی در نظر
هوش مصنوعی: هر علتی را می‌توان به نتیجه‌اش مرتبط دانست، مانند اینکه اثر هر علتی به نوعی مانند یک طلسم به نظر می‌رسد.
راست گویم ای رفیق مهربان
جز بهانه نیست اسباب جهان
هوش مصنوعی: دوست عزیزم، باید بگویم که در این دنیا، جز بهانه‌ها چیز دیگری وجود ندارد.
با مسبب این سببها هیچ نیست
جاهلان را غیر تاب و پیچ نیست
هوش مصنوعی: جاهلان تنها به نشانه‌ها و نشانه‌های ظاهری توجه می‌کنند و از فهم عمیق واقعیت‌ها ناتوان‌اند. آنها فقط می‌توانند بر اثرات و سطوح ظاهری تکیه کنند، بدون اینکه به سبب اصلی و مسبب واقعی آنها فکر کنند.
صد سبب را گر کند بی فایده
بی سبب گاهی دهد صد عایده
هوش مصنوعی: اگر صد علت و دلیل هم بی‌فایده باشد، گاه اوقات می‌تواند به انسان سود و بهره‌های زیادی بدهد.
صد کلیدت گاه نگشاید دری
گه گشاید بی کلیدت کشوری
هوش مصنوعی: گاهی ممکن است که با داشتن تمام امکانات و کلیدها، نتوانی در را باز کنی، اما گاهی اوقات ممکن است که بدون هیچ کدام از آن‌ها، به دنیایی جدید و ناشناخته دسترسی پیدا کنی.
گه سبب سازد گهی سوزد سبب
از سبب بگذر مسبب را طلب
هوش مصنوعی: گاهی چیزهایی که باعث می‌شوند ما دچار احساساتی مثل شادی یا ناراحتی شویم، خودشان هم در آن احساسات نقش دارند. در این وضعیت بهتر است از آنچه که موجب این احساسات شده عبور کنیم و به دنبال چیز اصلی که احساسات ما را شکل می‌دهد، بگردیم.
دست از این اسباب بی حاصل بدار
دامن لطف مسبب دست آر
هوش مصنوعی: این جمله به معناى این است که از چیزهاى بى فایده و بیهوده دست بردار و به لطف خداوند و مسبب حقیقى امور پناه بیاور.
گر سبب باید سبب‌ساز تو اوست
بی سبب هم چاره‌پرداز تو اوست
هوش مصنوعی: اگر نیاز به علتی داری، او خود موجب آن است و حتی بدون نیاز به سبب هم، او راه‌حل‌ها را برای تو فراهم می‌کند.
اندرین وادی خرد سودایی اَست
عقل حیرانست و سوفسطایی اَست
هوش مصنوعی: در این راه، اندیشه‌ای پر شور وجود دارد و عقل در حیرت و سردرگمی است و در این میان، فردی که به نوعی شک‌گرایی دچار شده، به سر می‌برد.
عالمی می‌سوزد و سوزنده کو
مردگانند اینهمه آن زنده کو
هوش مصنوعی: در این عالم، افرادی در حال سوختن و رنج کشیدن هستند و در عین حال، کسانی که مرده‌اند، در بی‌توجهی قرار دارند. در میان این‌ها، فقط یک نفر زنده واقعی وجود دارد که از حال دیگران آگاه است.
آتشی پیداست افروزنده کو
سوزد و می‌سازد این سازنده کو
هوش مصنوعی: آتشی دیده می‌شود که به شدت شعله‌ور است و چیزی را می‌سوزاند. این آتش، سازنده‌ای دارد که باعث به وجود آمدن آن شده است.
می‌کَند می‌سازد این معمار کو
اینهمه خوابند آن بیدار کو
هوش مصنوعی: معمار در حال ساخت و ساز است، دو نوع آدم وجود دارند: عده‌ای در خواب و غفلت به سر می‌برند و عده‌ای دیگر بیدار و هوشیار هستند.
می‌درد می‌دوزد این خیاط کیست
این دریدن دوختن از بهر چیست
هوش مصنوعی: این خیاط که در حال دوختن و پاره کردن است، کیست و برای چه این کار را انجام می‌دهد؟
می‌در و می‌دوز دکان تو است
می‌کن و می‌ساز ایوان تو است
هوش مصنوعی: در اینجا اشاره شده که مشروبات (مِی) در جایی به فروش می‌رسد و این کار به نوعی به زینت‌بخشی و ساختن فضای خوشایند مربوط می‌شود. به عبارت دیگر، باید در دکان نوشیدنی‌فروشی خود تلاش کنی و با ایجاد محیطی خوب، به زیبایی و ارزش آن افزوده شود.
می‌کُش و می‌بخش اسیران توایم
هرچه می‌خواهی بکن آن توایم
هوش مصنوعی: ما اسیران تو هستیم و تو می‌توانی هر کاری که می‌خواهی با ما کنی؛ خواه ما را بکشی و خواه ببخشی. ما هر چه را که بخواهی، خواهیم پذیرفت.
در خرابی‌هات صد آبادی اَست
در قفای هر غمت صد شادی اَست
هوش مصنوعی: در خراب شدن‌ها و مشکلات تو، نشانه‌هایی از آبادانی و پیشرفت وجود دارد و در پس هر غم و اندوهی، شادی و خوشحالی پنهان است.
چون تو کُشتی در عوض صد جان دهی
وه چه جان صد جان جاویدان دهی
هوش مصنوعی: اگر تو مانند یک کشتی به دریا بروی و جان خود را فدای زیبا‌ترین عشق کنی، چه خوب که جان‌های بسیار و جاودانی را در راه این عشق هدیه خواهی داد.
ای خوشا آن کشتن و انداختن
وان دریدنها و ویران ساختن
هوش مصنوعی: خوشا به حال آن‌ها که توانستن به راحتی دیگران را بکشند، به زمین بیفکنند و ویرانی به راه بیندازند.
در پس هر کشتنی صد زندگی‌ست
هر دریدن را دو صد دوزندگی‌ست
هوش مصنوعی: هر بار که زندگی‌ای به پایان می‌رسد، چندین زندگی دیگر در پس آن وجود دارد. هر بار که چیزی آسیب می‌بیند، زندگی‌های بیشتری تحت تأثیر قرار می‌گیرند.
کرد ویران پس عمارت می‌کند
وان عمارت را زیارت می‌کند
هوش مصنوعی: او ابتدا ویرانگری می‌کند و سپس همان ویرانی را به آبادانی بدل می‌سازد و بر آن آبادانی نظر دارد.
آه اگر باشد دریدنها ز خَود
می‌نگیرد بخیه اینها تا ابد
هوش مصنوعی: اگر انسان بتواند زخم‌های درونی خود را التیام بخشد، این زخم‌ها هیچگاه خوب نمی‌شوند و همیشه باقی می‌مانند.
آه از آن ویرانی کز خود بود
تا ابد نام عمارت نشنود
هوش مصنوعی: ای وای از ویرانی‌ای که ناشی از خود انسان است و تا ابد نامی از ساخت و ساز در آن نخواهد بود.
مژدهٔ احیاء عندالرب از آن
بهر این اخلد الی‌الارض مهان
هوش مصنوعی: خوش خبری ز زنده شدن نزد پروردگار از آن کسانی است که در دنیا به خواب غفلت رفته و به زندگی مادی چسبیده‌اند.
این حکایت مدتی خواهد مدید
بهر اسماعیل قربانی رسید
هوش مصنوعی: این داستان مدتی طولانی خواهد کشید تا به اسماعیل قربانی برسد.