بخش ۱
ای رفیقان بشنوید این داستان
بشنوید این داستان از راستان
پادشاهی بود در ملک جهان
مالک الملک جهان و ملک جان
جمله شاهان غاشیه گردان او
جمله را سر بر خط فرمان او
آستانش پادشاهان را پناه
بود او سالار و دیگرها سپاه
در گلستان بود او را طوطیی
دلگشا ونغز و زیبا طوطئی
طوطئی خوش لهجه ی فرخ لقا
طوطئی شیربن زبان و جان فزا
آشیانش کنگره ی قصر رفیع
طوفگاهش عرصه ملک وسیع
جای او گاهی گلستان ارم
گاه در دامان شاه محترم
می نخوردی لقمه جز از دست شاه
جز ز دست پادشاه نیکخواه
قند و شکر می نهادش بر دهان
روز و شب از دست خود آن ارسلان
چونکه گشتی تشنه شاه مستطاب
دادیش از جام خاص خویش آب
درگه و بیگه انیس شاه بود
جان او با جان شه همراه بود
سرگذشتی تا لب طوطی نگفت
گاه خفتن دیده ی سلطان نخفت
صبحدم تا نطق آن گویا نشد
چشم شه از خواب نوشین وانشد
با کسی جز شاه طوطی رام نی
شاه را بی او دمی آرام نی
هر دو تن در عاشقی گشته سمر
هر یکی معشوق و عاشق آندگر
جمله معشوقان عشاق ای پسر
حالشان را اینچنین دان سر بسر
هرکه شد معشوق عاشق نیز هست
در دل او عشق شورانگیز هست
عشق عاشق هم زجذب عشق اوست
گشته پیداوین کشاکش هم ازوست
کهربا عاشق بود لیک ای عمو
کاه را بنگر که آید سوی او
این سخن را گر همی خواهی بیان
رو یحبهم و یحبونه بخوان
گر نبودی حشمت سلطان حسن
وان مناعتهای بی پایان حسن
کبر و ناز و بی نیازیهای آن
دورباش خود نماییهای آن
خوبرویان پرده برمی داشتند
ناله ها از سینه می افراشتند
پرده بر خود می دریدندی همه
سوی عاشق می دویدندی همه
رویشان بودی ز عاشق زردتر
آهشان از آه او پر دردتر
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: چکامه
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای رفیقان بشنوید این داستان
بشنوید این داستان از راستان
هوش مصنوعی: ای دوستان، به این داستان گوش دهید و روایت این داستان را از افرادی که اهل حقیقت هستند، بشنوید.
پادشاهی بود در ملک جهان
مالک الملک جهان و ملک جان
هوش مصنوعی: در دنیا پادشاهی وجود داشت که بر تمام سرزمینها و جانها فرمانروا بود.
جمله شاهان غاشیه گردان او
جمله را سر بر خط فرمان او
هوش مصنوعی: تمام پادشاهان و فرماندهان سپاه برابر او ایستادهاند و همه به دستور و فرمان او توجه دارند.
آستانش پادشاهان را پناه
بود او سالار و دیگرها سپاه
هوش مصنوعی: آستان او مأمن و پناگاه پادشاهان است و او رئیس و فرمانده است و دیگران به عنوان همراهان او هستند.
در گلستان بود او را طوطیی
دلگشا ونغز و زیبا طوطئی
هوش مصنوعی: در باغی زیبا و دلانگیز، طوطیای وجود داشت که بسیار شاداب و خوشرنگ بود.
طوطئی خوش لهجه ی فرخ لقا
طوطئی شیربن زبان و جان فزا
هوش مصنوعی: یک طوطی خوشزبان و خوشاقبال وجود دارد که زبانش بسیار شیرین و دلنشین است و جان انسانها را شاد و خوشحال میکند.
آشیانش کنگره ی قصر رفیع
طوفگاهش عرصه ملک وسیع
هوش مصنوعی: خانهاش در قلهی بلند قصر است و محل زندگیاش دنیایی وسیع و پربار میباشد.
جای او گاهی گلستان ارم
گاه در دامان شاه محترم
هوش مصنوعی: گاهی او در گلستانی زیبا و دلانگیز است و گاهی در آغوش یک پادشاه بزرگ و محترم قرار دارد.
می نخوردی لقمه جز از دست شاه
جز ز دست پادشاه نیکخواه
هوش مصنوعی: غذای تو جز از دستان پادشاه نیکوکار نبوده است.
قند و شکر می نهادش بر دهان
روز و شب از دست خود آن ارسلان
هوش مصنوعی: روز و شب، ارسلان با دستان خود برای او قند و شکر میگذاشت تا به دهانش بدهد.
چونکه گشتی تشنه شاه مستطاب
دادیش از جام خاص خویش آب
هوش مصنوعی: وقتی که تو از تشنگی به شدت دردمند شدی، او با کمال محبت از جام خاص خودت به تو آب نوشاند.
درگه و بیگه انیس شاه بود
جان او با جان شه همراه بود
هوش مصنوعی: درگاه و بیگاه، مرکز محبت شاه بود و جان او همیشه در کنار جان شاه قرار داشت.
سرگذشتی تا لب طوطی نگفت
گاه خفتن دیده ی سلطان نخفت
هوش مصنوعی: داستانی هست که طوطی آن را به زبان نیاورده و گاهی اوقات خواب سلطان نیز تنها به خواب میرفت.
صبحدم تا نطق آن گویا نشد
چشم شه از خواب نوشین وانشد
هوش مصنوعی: تا سپیدهدم، وقتی که صدا به وضوح بیان نشد، چشم شاه از خواب شیرین بیدار نشد.
با کسی جز شاه طوطی رام نی
شاه را بی او دمی آرام نی
هوش مصنوعی: با هیچکس جز شاه طوطی نمیتوان کنار آمد، زیرا در غیاب او هیچ لحظهای آرامش نیست.
هر دو تن در عاشقی گشته سمر
هر یکی معشوق و عاشق آندگر
هوش مصنوعی: دو نفر در عشق به همدیگر به حالت شاد و خوشحال رسیدهاند؛ یکی از آنها معشوق است و دیگری عاشق.
جمله معشوقان عشاق ای پسر
حالشان را اینچنین دان سر بسر
هوش مصنوعی: عشق بازی و احساسات عاشقان را به دقت بشناس و درک کن، زیرا حال و روز آنها به همین شکل است.
هرکه شد معشوق عاشق نیز هست
در دل او عشق شورانگیز هست
هوش مصنوعی: هر کسی که به محبوب تبدیل میشود، خود نیز عاشق است و در دل او عشقی پرشور و هیجان وجود دارد.
عشق عاشق هم زجذب عشق اوست
گشته پیداوین کشاکش هم ازوست
هوش مصنوعی: عشق، عاشق را به خاطر جاذبه خود به سمت خودش میکشاند و در این کشمکش و تضاد هم، منشا همون عشق است.
کهربا عاشق بود لیک ای عمو
کاه را بنگر که آید سوی او
هوش مصنوعی: کهربا به شدت عاشق است، اما ای عمو، به کاه نگاه کن که چگونه به سمت او میآید.
این سخن را گر همی خواهی بیان
رو یحبهم و یحبونه بخوان
هوش مصنوعی: اگر میخواهی این سخن را بیان کنی، به محبت و دوستی اشاره کن؛ زیرا آنها یکدیگر را دوست دارند و محبت بینشان برقرار است.
گر نبودی حشمت سلطان حسن
وان مناعتهای بی پایان حسن
هوش مصنوعی: اگر بزرگی و عظمت سلطان حسن و ویژگیهای بینظیر او نبود،
کبر و ناز و بی نیازیهای آن
دورباش خود نماییهای آن
هوش مصنوعی: خودپسندی، تکبر و بینیازیهای آن دور از انسانیت است و جلوهگریهای آن باید کنار گذاشته شود.
خوبرویان پرده برمی داشتند
ناله ها از سینه می افراشتند
هوش مصنوعی: زیباچهرگان پردهها را کنار میزدند و از دلشان نالههایی برمیخاست.
پرده بر خود می دریدندی همه
سوی عاشق می دویدندی همه
هوش مصنوعی: همه جا پردهها را کنار میزدند و عاشقان به سرعت به سمت هم حرکت میکردند.
رویشان بودی ز عاشق زردتر
آهشان از آه او پر دردتر
هوش مصنوعی: چهرههای آنها از عشق زردتر بود و نالهشان از ناله او پر از دردتر.