گنجور

عجایب دستگاه گوارش

پس تفکر کن در عجایب معده، و آلاتی که از برای اکل و هضم و طبخ غذا خلق کرده، و ملاحظه کن، بر سر حلقوم طبقاتی قرار داده که در وقت فرو بردن طعام گشوده می شود و بعد از بلع سر به هم آورده و فشرده می گردد، تا غذا از دهلیز مری به معده وارد شود و معده را چون دیگی آفریده، و در آن حرارتی خلق فرمود که به سبب آن غذا پخته شود، و به آن حرارت و حرارتی که از جگر و سپُرز [طحال] و صلب و پیه محیط به معده از اطراف، به معده می رسد، غذا در معده پخته می شود، و شبیه می گردد به آب کشک غلیظ، و آن را «کیلوس» می گویند و چون باید صافی و خالص آن به جگر بالا رود، و در آنجا بعد از طبخ دیگر تقسیم به اعضا شود، خداوند حکیم رءوف در سمت معده رگهائی آفرید، که آنها را «ماساریقا» گویند، و لطیف کیلوس از دهان ماساریقا داخل آنها می شود، و ماساریقا متصل است به رگی دیگر که آن را باب الکبد گویند، که یک طرف آن به جگر نفوذ کرده است، و از سر آن رگهای بسیار مانند مو منشعب گشته، و در اجزای جگر منتشر است، و آنها را عروق لیفیه [مویرگ] خوانند پس خالص کیلوس به ماساریقا و از آنجا به باب الکبد و از آن به عروق لیفیه می ریزد و از آنجا جگر آن را می‌مکد و به خود جذب می کند و آن را طبخ دیگر می دهد، و از این طبخ چهار چیز از کیلوس حاصل می شود:

یکی مانند کف، و آن صفراست و دیگری زردی، و آن سوداست، و سوم چون سفیده تخم و آن بلغم است و چهارم صاف و خالص اینها و آن خونی است آبناک منتشر در عروق لیفیه.

و از آنجا که اگر صفرا و سودا و بلغم و آبناکی مخلوط به خون باشد، مزاج بدن فاسد می شود، خالق حکیم دو کلیه و زهره و سپرز آفرید و هر یک را گردنی داد که گردن خود را به سوی جگر دراز کرده اند، و گردن کلیتین [دو کلیه] متصل است به رگی که از «حدبه» [برآمدگی] جگر سر برآورده است، و کلیتین به وسیله آن گردن، آن رطوبت و آبناکی را که به خون ممزوج است به جانب خود می کشند، و اندک خونی که باید غذای کلیتین شود نیز با آن رطوبت جذب می کند، و چون آن رطوبت به کلیتین رسید خون و چربی که با آن هست کلیتین به جهت غذای خود ضبط، و باقی آن را که آب صاف است به مثانه دفع می کند و از آنجا به مخرج بول می ریزد و بیرون می آید.

و گردن زهره و سپرز در جگر داخل است و زهره صفرا را به خود جذب می کند و می ریزد به «امعاء» [روده]، و چون صفرا حدتی دارد امعا را می گزد و آن را می فشرد و به حرکت می آورد تا دُردی [ته نشین] کلیوس را که در معده مانده بود از مخرج غایط دفع کند و آن صفرا نیز با آن دردی دفع می شود، و زردی غایط به این سبب است.

و سپرز از گردن خود سودا را به سوی خود می کشد و در سپرز ترشی و قبضی از برای آن حاصل می شود و سپرز هر روز قدری از آن را به دهان معده می فرستد تا معده را از گرسنگی آگاه سازد و خواهش غذا را به حرکت آورد و بعد از آن با دردی کلیوس از مخرج غایط دفع می شود.

و اما خون صاف، پس از رگی عظیم که از حدوبه کبد روئیده شده و از برای آن شعب بسیار است و هر شعبه نیز شعبی دیگر دارد به اعضا بالا می رود و به آن قسمتی مقرر تقسیم می گردد و از آن گوشت و استخوان و سایر اعضاء متکون می شود.

و اما بلغم در جگر نضج می یابد و خون می گردد و بلغم همچنان که در جگر حاصل می شود در معده از طبخ اول نیز متکون می گردد و همراه کلیوس به جگر می رود، و می شود که بعضی از آن در امعاء باقی بماند و حدت صفرا آن را پاک کرده با غایط بیرون می آورد و بعضی از آن باقی با آب دهان دفع می شود و گاهی از سر فرود می آید و به سرفه و مثل آن مندفع می گردد.

اطلاعات

منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

پس تفکر کن در عجایب معده، و آلاتی که از برای اکل و هضم و طبخ غذا خلق کرده، و ملاحظه کن، بر سر حلقوم طبقاتی قرار داده که در وقت فرو بردن طعام گشوده می شود و بعد از بلع سر به هم آورده و فشرده می گردد، تا غذا از دهلیز مری به معده وارد شود و معده را چون دیگی آفریده، و در آن حرارتی خلق فرمود که به سبب آن غذا پخته شود، و به آن حرارت و حرارتی که از جگر و سپُرز [طحال] و صلب و پیه محیط به معده از اطراف، به معده می رسد، غذا در معده پخته می شود، و شبیه می گردد به آب کشک غلیظ، و آن را «کیلوس» می گویند و چون باید صافی و خالص آن به جگر بالا رود، و در آنجا بعد از طبخ دیگر تقسیم به اعضا شود، خداوند حکیم رءوف در سمت معده رگهائی آفرید، که آنها را «ماساریقا» گویند، و لطیف کیلوس از دهان ماساریقا داخل آنها می شود، و ماساریقا متصل است به رگی دیگر که آن را باب الکبد گویند، که یک طرف آن به جگر نفوذ کرده است، و از سر آن رگهای بسیار مانند مو منشعب گشته، و در اجزای جگر منتشر است، و آنها را عروق لیفیه [مویرگ] خوانند پس خالص کیلوس به ماساریقا و از آنجا به باب الکبد و از آن به عروق لیفیه می ریزد و از آنجا جگر آن را می‌مکد و به خود جذب می کند و آن را طبخ دیگر می دهد، و از این طبخ چهار چیز از کیلوس حاصل می شود:
هوش مصنوعی: در مورد شگفتی‌های معده و ابزارهایی که برای خوردن، هضم و پخت غذا طراحی شده‌اند، فکر کن. ملاحظه کن که در گلو ساختارهایی وجود دارد که در زمان وارد کردن غذا باز می‌شوند و بعد از بلع بسته می‌شوند تا غذا از مری به معده منتقل شود. معده به گونه‌ای ساخته شده که مانند یک دیگ عمل می‌کند و حرارتی در آن وجود دارد که غذا را می‌پزد. این حرارت، که از جگر و برخی دیگر از ارگان‌ها به معده منتقل می‌شود، باعث می‌شود غذا در معده به شکل مایعی غلیظ به نام «کیلوس» درآید. کیلو باید به جگر برود تا بعد از پخت و پز به اعضای مختلف بدن تقسیم شود. در این فرآیند، خداوند حکیم رگ‌هایی در نزدیک معده خلق کرده که به آنها «ماساریقا» می‌گویند. کیلوس لطیف از طریق این رگ‌ها وارد می‌شود و ماساریقا به یک رگ دیگر به نام «باب الکبد» متصل است که بخشی از آن به جگر می‌رسد. این رگ به طور گسترده به رگ‌های کوچک‌تری تقسیم می‌شود که در داخل جگر پراکنده هستند و به آنها عروق لیفیه می‌گویند. سپس کیلوس خالص به ماساریقا، و از آنجا به باب الکبد و عروق لیفیه منتقل می‌شود. جگر این ماده را جذب کرده و فرآیندهای دیگری روی آن انجام می‌دهد که نتیجه‌اش چهار نوع ماده مختلف از کیلوس خواهد بود.
یکی مانند کف، و آن صفراست و دیگری زردی، و آن سوداست، و سوم چون سفیده تخم و آن بلغم است و چهارم صاف و خالص اینها و آن خونی است آبناک منتشر در عروق لیفیه.
هوش مصنوعی: یکی از این مایعات مانند کف بوده و به آن صفرا گفته می‌شود، دیگری زردی است که به آن سودا می‌گویند، مایع سوم شبیه سفیده تخم‌مرغ بوده و به آن بلغم اطلاق می‌شود و چهارم، مایعی صاف و خالص است که همان خون رقیق شده‌ای است که در رگ‌های نرم و لیفی جریان دارد.
و از آنجا که اگر صفرا و سودا و بلغم و آبناکی مخلوط به خون باشد، مزاج بدن فاسد می شود، خالق حکیم دو کلیه و زهره و سپرز آفرید و هر یک را گردنی داد که گردن خود را به سوی جگر دراز کرده اند، و گردن کلیتین [دو کلیه] متصل است به رگی که از «حدبه» [برآمدگی] جگر سر برآورده است، و کلیتین به وسیله آن گردن، آن رطوبت و آبناکی را که به خون ممزوج است به جانب خود می کشند، و اندک خونی که باید غذای کلیتین شود نیز با آن رطوبت جذب می کند، و چون آن رطوبت به کلیتین رسید خون و چربی که با آن هست کلیتین به جهت غذای خود ضبط، و باقی آن را که آب صاف است به مثانه دفع می کند و از آنجا به مخرج بول می ریزد و بیرون می آید.
هوش مصنوعی: اگر در بدن صفرا، سودا، بلغم و رطوبت با خون مخلوط شوند، سلامت بدن به خطر می‌افتد. به همین دلیل، خالق حکیم کلیه‌ها و سایر اعضای مربوطه را خلق کرده است. هر کدام از این اعضا دارای گردنی هستند که به سمت جگر کشیده شده‌اند. این گردن کلیه‌ها به رگی وصل است که از یک برآمدگی در جگر خارج می‌شود. کلیه‌ها با این گردن، رطوبت و آبکی را که به خون混یده شده است، به سمت خود جذب می‌کنند و مقدار کمی از خون که برای تغذیه کلیه‌ها نیاز است، نیز همراه آن رطوبت جذب می‌شود. وقتی این رطوبت به کلیه‌ها می‌رسد، کلیه‌ها خون و چربی لازم برای خود را کنترل و باقی ماندۀ آب تصفیه‌شده را به مثانه منتقل می‌کنند و سپس از آنجا به مخرج بول می‌ریزد و خارج می‌شود.
و گردن زهره و سپرز در جگر داخل است و زهره صفرا را به خود جذب می کند و می ریزد به «امعاء» [روده]، و چون صفرا حدتی دارد امعا را می گزد و آن را می فشرد و به حرکت می آورد تا دُردی [ته نشین] کلیوس را که در معده مانده بود از مخرج غایط دفع کند و آن صفرا نیز با آن دردی دفع می شود، و زردی غایط به این سبب است.
هوش مصنوعی: زهره به عنوان عضوی در بدن، صفرا را به خود جذب می‌کند و آن را به روده‌ها می‌ریزد. از آنجایی که صفرا خاصیت تندی دارد، موجب تحریک و فشردن روده‌ها می‌شود و آن‌ها را به حرکت درمی‌آورد تا مواد ته‌نشین شده در معده را از بدن خارج کنند. این فرآیند باعث دفع صفرا و زردی در مدفوع می‌شود.
و سپرز از گردن خود سودا را به سوی خود می کشد و در سپرز ترشی و قبضی از برای آن حاصل می شود و سپرز هر روز قدری از آن را به دهان معده می فرستد تا معده را از گرسنگی آگاه سازد و خواهش غذا را به حرکت آورد و بعد از آن با دردی کلیوس از مخرج غایط دفع می شود.
هوش مصنوعی: سپرز (نوعی غذا) از بدن انسان به سمت خود جذب می‌شود و در نتیجه موجب تولید نوعی ترشی و تنگی می‌شود. هر روز، سپرز مقداری از این مواد را به معده می‌فرستد تا معده متوجه گرسنگی شود و حس نیاز به غذا را تحریک کند. سپس، این مواد با درد شدیدی از بدن دفع می‌شوند.
و اما خون صاف، پس از رگی عظیم که از حدوبه کبد روئیده شده و از برای آن شعب بسیار است و هر شعبه نیز شعبی دیگر دارد به اعضا بالا می رود و به آن قسمتی مقرر تقسیم می گردد و از آن گوشت و استخوان و سایر اعضاء متکون می شود.
هوش مصنوعی: خون صاف پس از عبور از یک رگ بزرگ که از کبد سرچشمه می‌گیرد، به شاخه‌های زیادی تقسیم می‌شود. هر یک از این شاخه‌ها نیز به شاخه‌های دیگری تقسیم می‌شوند و در نهایت خون به بالای بدن می‌رسد و به بخش‌های مشخصی تقسیم می‌شود. این فرآیند باعث شکل‌گیری گوشت، استخوان و سایر اعضای بدن می‌شود.
و اما بلغم در جگر نضج می یابد و خون می گردد و بلغم همچنان که در جگر حاصل می شود در معده از طبخ اول نیز متکون می گردد و همراه کلیوس به جگر می رود، و می شود که بعضی از آن در امعاء باقی بماند و حدت صفرا آن را پاک کرده با غایط بیرون می آورد و بعضی از آن باقی با آب دهان دفع می شود و گاهی از سر فرود می آید و به سرفه و مثل آن مندفع می گردد.
هوش مصنوعی: بلغم در جگر تولید می‌شود و به خون تبدیل می‌گردد. این ماده همزمان در معده نیز به وجود می‌آید و با مایعات گوارشی به جگر انتقال می‌یابد. برخی از این بلغم در دستگاه گوارش باقی می‌ماند و صفرا به کمک آن را از بدن خارج می‌کند. بخشی از بلغم نیز با آب دهان دفع می‌شود و گاهی به صورت سرفه یا روش‌های دیگر از بدن خارج می‌شود.

حاشیه ها

1403/03/23 11:05
Shurideh

حدوبه کبد یعنی چه؟