فصل - توحید و اقسام آن
ضد صفت شرک، توحید است و از برای آن اقسامی چند است:
اول توحید در ذات: یعنی ذات خدا را منزه داشتن از ترکیب خارجی و عقلی و صفات او را عین ذات مقدسش دانستن
دوم توحید در وجوب وجود: یعنی واجب الوجود را منحصر کردن در خدا و نفی شریک از برای او در صفت واجبیت وجود کردن و در این علم بحث از این دو قسم نمی شود.
سوم توحید در تأثیر و ایجاد: یعنی موثر در وجود را منحصر در پروردگار دانستن که فاعلی و منشأ اثری به غیر از او نیست و این قسم توحیدی است که در اینجا گفتگو از آن می شود.
مراتب توحید و اثرات آن و از برای این توحید همچنان که گفتهاند چهار مرتبه است: «قشر قشر و «قشر» و «لب و «لب لب».
مرتبه اول: که «قشر قشر» است، آن است که آدمی به زبان، کلمه توحید را بگذراند و لیکن دل او از معنی آن غافل بلکه منکر معنی آن باشد، مثل توحید منافقین و فایده ای بر این مترتب نمی شود مگر اینکه صاحب آن را در دنیا از شمشیر شریعت محافظت می نماید.
مرتبه دوم: که «قشر» باشد آن است که اعتقاد قلبی نیز به معنی کلمه توحید داشته باشد و تکذیب این کلمه را نکند، همچنان که شأن اکثر عوام مسلمین است و همین قدر توحید اگر چه باعث صفای قلب و شرح صدر نگردد و لیک صاحب خود را از عذاب آخرت محافظت می کند، هرگاه معاصی موجب ضعف اعتقاد نشود.
مرتبه سوم: که «لب» باشد عبارت است از آنکه این معنی بر او منکشف و ظاهر گردد به واسطه نوری که از جانب حق سبحانه و تعالی بر او تجلی کند پس اگر چه درعالم چیزهای بسیار مشاهده کند و لیکن همه را صادر از یک مصدر می بیند و کل را مستند به واحد حق ملاحظه می کند و این مرتبه مقام مقربین است.
مرتبه چهارم: که «لب لب» باشد آن است که به غیر از یک موجود نبیند و شریکی از برای خدا در وجود قرار ندهد و این مرتبه را اهل معرفت فناء فی الله و فناء فی التوحید گویند، زیرا که صاحب آن، خود را فانی دانسته و این مرتبه غایت وصول در توحید است.
و چنان تصور نکنی که وصول به این مرتبه ممکن نیست و با وجود ملاحظه آسمان و زمین و سایر مخلوقات متکثره و موجودات کثیره موجود را منحصر در یکی دانستن معقول نمی باشد، زیرا که هرگاه از برای دل شدت استغراق در لجه عظمت و جلال واحد حق و غلبه انوار جمال و کمال وجود مطلق حاصل شود و اشعه اشراقات نور واجب الوجود بر آن احاطه کند و آتش محبت و انس، در کانون ضمیرش افروخته گردد و سایر موجودات ضعیفه از نظر بصیرتش غایب می شوند، و بالمره از غیر یک وجود، غافل و ذاهل می گردد.
همچنان که کسی که مشغول مکالمه سلطانی و مستغرق ملاحظه مسطوت او گردد بسیار می شود که از مشاهده غیر، غافل می شود و عاشقی که محو جمال معشوق باشد غیر او را نمی بیند و همچنان که ستارگان در روز موجودند و لیکن چون نور آنها در جنب نور خورشید ضعیف و مضمحل است به نظر نمی آیند و از اینجا ظاهر می شود که کسی را که غیر یک وجود ملحوظ و [دچار] کثرت مشاهده است در مرتبه توحید ناقص و هنوز نور وجود صرف در روزن او پرتو نیفکنده است آری:
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.