گنجور

شمارهٔ ۱

بهار آمد کنون جانا قفس را خیز و در بگشا
چو بگشادی ترحم کن مرا هم بال و پر بگشا
خبر دارد ز حال می کشان چون محتسب ساقی
در میخانه را بر روی ایشان بی خبر بگشا
کمر در خدمتت بستند یاران روز و شب عمری
تو هم یک شب برای خاطر یاران کمر بگشا
جمال یار هر سو جلوه گر بی پرده ای همدم
دمی از خواب غفلت خیز و از هر سو نظر بگشا
ز یاران مجاز آمد صفایی دل به تنگ اکنون
در دل را بیا بر روی یاران دگر بگشا

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: چکامه

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بهار آمد کنون جانا قفس را خیز و در بگشا
چو بگشادی ترحم کن مرا هم بال و پر بگشا
هوش مصنوعی: بهار فرا رسیده است، ای عزیز! اکنون وقت آن است که قفس را باز کنی و در را بگشایی. وقتی که قفس را باز کردی، به من هم ترحم کن و بال و پر من را نیز آزاد کن.
خبر دارد ز حال می کشان چون محتسب ساقی
در میخانه را بر روی ایشان بی خبر بگشا
هوش مصنوعی: محتسب از وضعیت می‌نوشندگان آگاه است، ولی ساقی در میخانه به روی آن‌ها در حالی که بی‌خبرند، در را باز می‌کند.
کمر در خدمتت بستند یاران روز و شب عمری
تو هم یک شب برای خاطر یاران کمر بگشا
هوش مصنوعی: دوستانت شب و روز برای تو تلاش کردند و عمرشان را در خدمت تو سپری کردند. حالا تو هم یک شب برای خاطر آنها از خودت مایه بگذار و کمک کن.
جمال یار هر سو جلوه گر بی پرده ای همدم
دمی از خواب غفلت خیز و از هر سو نظر بگشا
هوش مصنوعی: زیبایی محبوب در هر طرف نمایان است. لحظه‌ای از خواب غفلت بیدار شو و به اطراف خود نگاه کن.
ز یاران مجاز آمد صفایی دل به تنگ اکنون
در دل را بیا بر روی یاران دگر بگشا
هوش مصنوعی: از دوستان مجازی برای دل صفا به دست آمده، اما حالا دل تنگ شده است. اکنون در دل را باز کن و به روی دوستان دیگر بگشا.