گنجور

غزل شمارهٔ ۹۹۶

گفت کسی خواجه سنایی بمرد
مرگ چنین خواجه نه کاریست خرد
کاه نبود او که به بادی پرید
آب نبود او که به سرما فسرد
شانه نبود او که به مویی شکست
دانه نبود او که زمینش فشرد
گنج زری بود در این خاکدان
کو دو جهان را بجوی می‌شمرد
قالب خاکی سوی خاکی فکند
جان خرد سوی سماوات برد
جان دوم را که ندانند خلق
مغلطه گوییم به جانان سپرد
صاف درآمیخت به دردی می
بر سر خم رفت جدا شد ز درد
در سفر افتند به هم ای عزیز
مرغزی و رازی و رومی و کرد
خانه خود بازرود هر یکی
اطلس کی باشد همتای برد
خامش کن چون نقط ایرا ملک
نام تو از دفتر گفتن سترد

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گفت کسی خواجه سنایی بمرد
مرگ چنین خواجه نه کاریست خرد
هوش مصنوعی: کسی گفت: خواجه سنایی از دنیا رفت، ولی چنین مرگ برای یک خواجه بزرگ و محترم کار ناچیزی نیست.
کاه نبود او که به بادی پرید
آب نبود او که به سرما فسرد
هوش مصنوعی: او مثل کاه نیست که به راحتی با باد جابجا شود و مانند آبی نیست که به خاطر سرما یخ بزند.
شانه نبود او که به مویی شکست
دانه نبود او که زمینش فشرد
هوش مصنوعی: او شانه‌ای نداشت که مویی را بشکند و دانه‌ای نبود که زمین آن را بفشارد.
گنج زری بود در این خاکدان
کو دو جهان را بجوی می‌شمرد
هوش مصنوعی: در این سرزمین گنجی ارزشمند وجود دارد که دنیا را به حساب می‌آورد و می‌تواند برای ما دو جهان را رقم بزند.
قالب خاکی سوی خاکی فکند
جان خرد سوی سماوات برد
هوش مصنوعی: روان انسان به خاک سپرده می‌شود و وجود مادی‌اش به زمین بازمی‌گردد، اما عقل و خرد او به آسمان‌ها صعود می‌کند.
جان دوم را که ندانند خلق
مغلطه گوییم به جانان سپرد
هوش مصنوعی: می‌توانیم بگوییم که جان دوم را که مردم آن را نمی‌شناسند، به معشوق سپرده‌ایم.
صاف درآمیخت به دردی می
بر سر خم رفت جدا شد ز درد
هوش مصنوعی: با آرزوی شفای دردها، به آرامی به سراغ مشکلات رفتم و متوجه شدم که آن دردها از من جدا شده‌اند.
در سفر افتند به هم ای عزیز
مرغزی و رازی و رومی و کرد
هوش مصنوعی: در سفر، دوستان از نقاط مختلفی مانند مرغز، رازی، رومی و کرد به هم می‌پیوندند.
خانه خود بازرود هر یکی
اطلس کی باشد همتای برد
هوش مصنوعی: هر کس که خود را با مازراتی (یا وسیله‌ای گرانقیمت) مقایسه کند، در واقع در تلاش است که برابری خود را با مازراتی نشان دهد. به عبارت دیگر، هیچ‌کس نمی‌تواند خود را با یک چیز با ارزش و خاص مقایسه کند، چرا که هر کس ویژگی‌ها و ارزش‌های منحصر به خود را دارد.
خامش کن چون نقط ایرا ملک
نام تو از دفتر گفتن سترد
هوش مصنوعی: سکوت کن؛ زیرا نام تو مانند نقطه‌ای در کشور ایران از نوشتار پاک شده است.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۹۹۶ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1392/03/25 12:05
امین کیخا

حمید رضای ما عمرت دراز باد دیر زیوی و شاد باشی
از این رهگذر بگویم که عمر به فارسی می شود دات چنانچه در کارنامه ارد شیر امده است و نیز به لری همدا یعنی همدات و همسن و دات همان date انگلیسی است و این لغت اصیل و فارسی است .

1401/06/26 04:08
جلیلی

درود

ایزدان اساطیری ایران، نمود انسانی چندانی ندارند و مانند خدایان یونانی زاد و ولد نمی‌کنند،  اهوره (سرور) مزدا (فرزانه) در راس قرار دارد و باقی ایزدان، مزدا داته‌اند. (مزدا داده، نه زاده).

جناب کیخا برای دات به معنی عمر شاهدی در متون سراغ دارید؟

1392/03/25 12:05
امین کیخا

حالا که عمر را گفتم تاریخ هم گفتن دارد لغت تاریخ تا اسارت هرمزان سرلشگر خوزستان وجود نداشته است برای مشخص کردن سألها فقط می گفته اند فلان سال مثلا عام الفیل ، خلیفه هرمزان را که مردی دانا وسرلشگری دلیر بود و دختر عباس ابن عبد المطلب را به زنی داشت در سال های پس از اسارت که مسلمان شده بود خواند به او گفت شما چگونه سألها و ماهها را می خوانید هرمزان (که دایی شیرویه است و یعنی خواهرش زن خسرو پرویز بوده است) گفت میگوییم چه روزی از چه ماهی و ان را مهروز می گوییم خلیفه که محض درنگرفتن بحث شیعه و سنی میان دوستان اسمش را نیاوردم انرا با گردانش عربی مهروخ خواند و مورخ و تاریخ هم بدین ترتیب ساخته شد .

1392/03/25 12:05
امین کیخا

حالا که این گفته امد تنها اضافه کنم هرمزان همان کسی است که به خاطر نجات جانش ایرانیان بد نبال مسافرانشان اب می ریزند و امروز کسی نامش را نمیداند او دلاوری نستوه و گرد است و با آرائه صحیح اسلام پس از اسارت در مدینه مسلمانی پاک است که داماد مهمترین مردان روزگار عباس ابن عبد المطلب شد عموی پیامبر و خواهرش زن خسروپرویز است بر روان او درود پاکان باد

1398/06/07 12:09
بهرام مشهور

استاد عزیز من جناب امین کیخا سپاسگزارم که ریشه لغت تاریخ را برای استفاده سایر هموطنانتان بدرستی درج فرمودید و از آن آموختم . از باب شاگردی می پرسم اگر هرمزان دایی شیرویه پسر خسروپرویز بوده و خواهرش زن خسروپرویز می بوده لیکن نظامی گنجوی در منظومه خسروشیرین می گوید مادر شیرویه (به معنی دهن گشاد و به قول نظامی : چون شیران ابخر و شیرویه نامش) ، مریم و دختر قیصر روم بوده که زمانی که خسرو از چنگ بهرام چوبین می گریزد و به روم پناه می برد به سفارش قیصر با دخترش ازدواج می کند و بعداً از این زن شیرویه بدنیا می آید پس هرمزان یا باید رومی و برادر مریم باشد یا اصلاً شخص دیگری است و با شیرویه و مادرش نسبتی ندارد .

1402/11/23 20:01
امیر شریف

با سلام لطفا قدری در مورد شان سروده و مرگ سنایی در بالا توضیح بدهید(گفت کسی خواجه سنایی بمرد)