غزل شمارهٔ ۹۹۱
عشق جانان مرا ز جان ببرید
جان به عشق اندرون ز خود برهید
زانک جان محدثست و عشق قدیم
هرگز این در وجود آن نرسید
عشق جانان چو سنگ مغناطیس
جان ما را به قرب خویش کشید
باز جان را ز خویشتن گم کرد
جان چو گم شد وجود خویش بدید
بعد از آن باز با خود آمد جان
دام عشق آمد و در او پیچید
شربتی دادش از حقیقت عشق
جمله اخلاصها از او برمید
این نشان بدایت عشق است
هیچ کس در نهایتش نرسید
اطلاعات
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
عشق جانان مرا ز جان ببرید
جان به عشق اندرون ز خود برهید
هوش مصنوعی: عشق محبوبم، جانم را از خودم جدا کرد و به خاطر عشق، وجودم را از خودم رها کرد.
زانک جان محدثست و عشق قدیم
هرگز این در وجود آن نرسید
هوش مصنوعی: زیرا جان تازه و نو است و عشق قدیمی هرگز به وجود او راه پیدا نکرده است.
عشق جانان چو سنگ مغناطیس
جان ما را به قرب خویش کشید
هوش مصنوعی: عشق محبوب همانند سنگ مغناطیس، جان ما را به سوی خود جذب کرد.
باز جان را ز خویشتن گم کرد
جان چو گم شد وجود خویش بدید
هوش مصنوعی: پس از آنکه جان از خود بیخبر شد، وجود خویش را بهگونهای دیگر مشاهده کرد.
بعد از آن باز با خود آمد جان
دام عشق آمد و در او پیچید
هوش مصنوعی: پس از آن دوباره به خود آمد و روحش در دام عشق گرفتار شد و به دور آن پیچید.
شربتی دادش از حقیقت عشق
جمله اخلاصها از او برمید
هوش مصنوعی: او شربتی از حقیقت عشق به او داد و تمام اخلاصها را از وجود او برداشت.
این نشان بدایت عشق است
هیچ کس در نهایتش نرسید
هوش مصنوعی: این نشاندهنده آغاز عشق است و هیچکس نتوانسته به نهایت آن دست یابد.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۹۹۱ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1397/03/11 08:06
نادر..
جمله اخلاصها از او برمید!..