گنجور

غزل شمارهٔ ۹۶۶

دیده خون گشت و خون نمی‌خسبد
دل من از جنون نمی‌خسبد
مرغ و ماهی ز من شده خیره
کاین شب و روز چون نمی‌خسبد
پیش از این در عجب همی‌بودم
کآسمان نگون نمی‌خسبد
آسمان خود کنون ز من خیره است
که چرا این زبون نمی‌خسبد
عشق بر من فسون اعظم خواند
جان شنید آن فسون نمی‌خسبد
این یقینم شدست پیش از مرگ
کز بدن جان برون نمی‌خسبد
هین خمش کن به اصل راجع شو
دیده راجعون نمی‌خسبد

اطلاعات

وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دیده خون گشت و خون نمی‌خسبد
دل من از جنون نمی‌خسبد
هوش مصنوعی: چشم‌هایم پر از اشک و خون است و قلب من به خاطر جنون آرام و قرار ندارد.
مرغ و ماهی ز من شده خیره
کاین شب و روز چون نمی‌خسبد
هوش مصنوعی: پرنده و ماهی به خاطر من حیران و متعجب هستند که چرا این شب و روز هیچ‌گاه آرام نمی‌گیرد و نمی‌خوابد.
پیش از این در عجب همی‌بودم
کآسمان نگون نمی‌خسبد
هوش مصنوعی: قبلاً به این فکر می‌کردم که چرا آسمان هرگز آرام و خواب‌آلود نیست.
آسمان خود کنون ز من خیره است
که چرا این زبون نمی‌خسبد
هوش مصنوعی: آسمان حالا به من زل زده است و می‌نوید که چرا زبان من آرام نمی‌گیرد و ساکت نمی‌شود.
عشق بر من فسون اعظم خواند
جان شنید آن فسون نمی‌خسبد
هوش مصنوعی: عشق به من جریانی عمیق و غافلگیرکننده داد و جان من آن را شنید و خوابش نمی‌برد.
این یقینم شدست پیش از مرگ
کز بدن جان برون نمی‌خسبد
هوش مصنوعی: این اطمینان برایم مسجل شده که قبل از مرگ، روح از بدن جدا نمی‌شود و در آنجا آرام نمی‌گیرد.
هین خمش کن به اصل راجع شو
دیده راجعون نمی‌خسبد
هوش مصنوعی: به آرامی و با توجه به اصل موضوع بازگرد، چرا که چشم‌هایم به چیزی نمی‌خوابند و بیدارند.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۹۶۶ به خوانش نازنین بازیان
غزل شمارهٔ ۹۶۶ به خوانش عندلیب