گنجور

غزل شمارهٔ ۹۳۵

مکن مکن که پشیمان شوی و بد باشد
که بی‌عنایت جان باغ چون لحد باشد
چه ریشه برکنی از غصه و پشیمانی
چو ریش عقل تو در دست کالبد باشد
بکن مجاهده با نفس و جنگ ریشاریش
که صلح را ز چنین جنگ‌ها مدد باشد
وگر گریز کنی همچو آهو از کف شیر
ز تو گریزد آن ماه بر اسد باشد
نه گوش تو سخن یار مهربان شنود
نه پیش چشم تو دلدار سروقد باشد
نشین به کشتی روح و بگیر دامن نوح
به بحر عشق که هر لحظه جزر و مد باشد
گذر ز ناز و ملولی که ناز آن تو نیست
که آن وظیفه آن یار ماه خد باشد
چه ظلم کردم بر حسن او که مه گفتم
صد آفتاب و فلک را بر او حسد باشد
خموش باش و مگو ریگ را شمار مکن
شمار چون کنی آن را که بی‌عدد باشد

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مکن مکن که پشیمان شوی و بد باشد
که بی‌عنایت جان باغ چون لحد باشد
هوش مصنوعی: کاری نکن که بعدها از آن پشیمان شوی و بد است که بی‌توجهی به جان، مانند گور و قبر باشد.
چه ریشه برکنی از غصه و پشیمانی
چو ریش عقل تو در دست کالبد باشد
هوش مصنوعی: اگر عقل تو در دست جسمت باشد، چه فایده‌ای دارد که از غصه و پشیمانی رهایی یابی؟
بکن مجاهده با نفس و جنگ ریشاریش
که صلح را ز چنین جنگ‌ها مدد باشد
هوش مصنوعی: با نفس خود مبارزه کن و با خواسته‌های ناپسند آن بجنگ، زیرا صلح و آرامش از چنین جنگ‌هایی به دست می‌آید.
وگر گریز کنی همچو آهو از کف شیر
ز تو گریزد آن ماه بر اسد باشد
هوش مصنوعی: اگر همچون آهو از چنگ شیر فرار کنی، آن ماه هم که بر روی شیر است از تو خواهد گریخت.
نه گوش تو سخن یار مهربان شنود
نه پیش چشم تو دلدار سروقد باشد
هوش مصنوعی: نه گوش تو صحبت‌های محبوب مهربانت را می‌شنود و نه معشوق با قامت رعنا پیش چشمان تو حضور دارد.
نشین به کشتی روح و بگیر دامن نوح
به بحر عشق که هر لحظه جزر و مد باشد
هوش مصنوعی: سوار بر کشتی روح خود شو و دامن نوح را بگیر، زیرا در دریای عشق هر لحظه تغییر و نوسانی وجود دارد.
گذر ز ناز و ملولی که ناز آن تو نیست
که آن وظیفه آن یار ماه خد باشد
هوش مصنوعی: به زیبایی و فریبایی خود نیندیش، زیرا این زیبایی از آن تو نیست، بلکه وظیفه و هنر معشوقی دیگر است.
چه ظلم کردم بر حسن او که مه گفتم
صد آفتاب و فلک را بر او حسد باشد
هوش مصنوعی: من چه ظلمی بر زیبایی او کردم که او را مانند ماه توصیف کردم و حالا صدها آفتاب و ستاره به خاطر او حسرت می‌خورند.
خموش باش و مگو ریگ را شمار مکن
شمار چون کنی آن را که بی‌عدد باشد
هوش مصنوعی: سکوت کن و چیزی نگو، زیرا دریا را با شن‌هایش شمارش نکن. زیرا وقتی چیزی بی‌پایان و شمارش‌ناپذیر است، شمارش آن بی‌معناست.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۹۳۵ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۹۳۵ به خوانش فاطمه زندی