گنجور

غزل شمارهٔ ۹۲۷

به باغ بلبل از این پس حدیث ما گوید
حدیث خوبی آن یار دلربا گوید
چو باد در سر بید افتد و شود رقصان
خدای داند کو با هوا چه‌ها گوید
چنار فهم کند اندکی ز سوز چمن
دو دست پهن برآرد خوش و دعا گوید
بپرسم از گل کان حسن از که دزدیدی
ز شرم سست بخندد ولی کجا گوید
اگر چه مست بود گل خراب نیست چو من
که راز نرگس مخمور با شما گوید
چو رازها طلبی در میان مستان رو
که راز را سر سرمست بی‌حیا گوید
که باده دختر کرمست و خاندان کرم
دهان کیسه گشادست و از سخا گوید
خصوص باده عرشی ز ذوالجلال کریم
سخاوت و کرم آن مگر خدا گوید
ز شیردانه عارف بجوشد آن شیره
ز قعر خم تن او تو را صلا گوید
چو سینه شیر دهد شیره هم تواند داد
ز سینه چشمه جاریش ماجرا گوید
چو مستتر شود آن روح خرقه باز شود
کلاه و سر بنهد ترک این قبا گوید
چو خون عقل خورد باده لاابالی وار
دهان گشاید و اسرار کبریا گوید
خموش باش که کس باورت نخواهد کرد
که مس بد نخورد آنچ کیمیا گوید
خبر ببر سوی تبریز مفخر آفاق
مگر که مدح تو را شمس دین ما گوید

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به باغ بلبل از این پس حدیث ما گوید
حدیث خوبی آن یار دلربا گوید
هوش مصنوعی: از این پس، در باغ بلبل، داستان ما را تعریف می‌کنند و سخن محبوب زیبا، از خوبی‌ها و محبت‌هایش خواهد گفت.
چو باد در سر بید افتد و شود رقصان
خدای داند کو با هوا چه‌ها گوید
هوش مصنوعی: وقتی که نسیم به سر بید می‌وزد و آن را به رقص در می‌آورد، خداوند می‌داند که آن بید با آتش چه سخنانی می‌گوید.
چنار فهم کند اندکی ز سوز چمن
دو دست پهن برآرد خوش و دعا گوید
هوش مصنوعی: چنار کمی از آتش چمن آگاه می‌شود و با دو دستی باز دعا می‌کند.
بپرسم از گل کان حسن از که دزدیدی
ز شرم سست بخندد ولی کجا گوید
هوش مصنوعی: می‌خواهم از گل بپرسم که این زیبایی را از چه کسی دزدیده است. اگرچه به خاطر خجالت لبخند ضعیفی می‌زند، اما نمی‌داند چه چیزی باید بگوید.
اگر چه مست بود گل خراب نیست چو من
که راز نرگس مخمور با شما گوید
هوش مصنوعی: هرچند که گل در حال مستی به سر می‌برد، اما من که درستی و رازهای نرگس مست را با شما در میان می‌گذارم، خراب و ویران نیستم.
چو رازها طلبی در میان مستان رو
که راز را سر سرمست بی‌حیا گوید
هوش مصنوعی: اگر به دنبال رازها هستی، به جمع مستان برو، زیرا شخص سرمست و بی‌حیا بی‌پرده رازها را برملا می‌کند.
که باده دختر کرمست و خاندان کرم
دهان کیسه گشادست و از سخا گوید
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف باده‌ای می‌پردازد که از نسل بزرگان و نیکوکاران است. او به خاطر سخاوت و generosity شناخته شده و در مکان‌هایی که در آنجا انفاق و بخشش صورت می‌گیرد، حضور دارد. در واقع، باده را نمادی از بخشش و کرامت می‌داند که در دنیای مادی و معنوی تأثیرگذار است.
خصوص باده عرشی ز ذوالجلال کریم
سخاوت و کرم آن مگر خدا گوید
هوش مصنوعی: این شعر به نوعی به زیبایی و خاص بودن باده‌ای اشاره دارد که از جانب خداوند بخشنده و بزرگ به ما می‌رسد. این باده نه تنها خوشمزه و لذت‌بخش است، بلکه نماد جنبه‌های روحانی و معنوی نیز می‌باشد. در واقع، به لحاظ معنوی، تنها خداوند است که قادر است راز و رموز این نوشیدنی خاص را بیان کند.
ز شیردانه عارف بجوشد آن شیره
ز قعر خم تن او تو را صلا گوید
هوش مصنوعی: از وجود عارف، نیکی و معرفت چون شیره‌ای جوشیده و از عمق وجود انسانی که مانند خم است، به تو فراخوانی می‌زند.
چو سینه شیر دهد شیره هم تواند داد
ز سینه چشمه جاریش ماجرا گوید
هوش مصنوعی: وقتی که دل و احساس انسان توانایی عمیق و قدرتی دارد، می‌تواند تجربیات و داستان‌های زیادی را از خود بروز دهد. این احساس و عمق، همانند چشمه‌ای است که همیشه در حال جوشیدن و روایت کردن ماجراها و اتفاقات زندگی است.
چو مستتر شود آن روح خرقه باز شود
کلاه و سر بنهد ترک این قبا گوید
هوش مصنوعی: وقتی آن روح پنهان می‌شود، لباس و نشانه‌های ظاهری برچیده می‌شود و شخص به سادگی و بی‌آلایش بودن خود اشاره می‌کند.
چو خون عقل خورد باده لاابالی وار
دهان گشاید و اسرار کبریا گوید
هوش مصنوعی: زمانی که عقل تحت تأثیر باده بی‌پروا قرار بگیرد، زبان باز می‌کند و رازهای عظیم الهی را بیان می‌کند.
خموش باش که کس باورت نخواهد کرد
که مس بد نخورد آنچ کیمیا گوید
هوش مصنوعی: سکوت کن، زیرا هیچ کس به تو ایمان نخواهد آورد که مس، همانند آنچه کیمیا می‌گوید، نمی‌تواند طلایی شود.
خبر ببر سوی تبریز مفخر آفاق
مگر که مدح تو را شمس دین ما گوید
هوش مصنوعی: خبر را به تبریز ببر و از بزرگی آن جا بگو، شاید شمس‌الدین که ما هستیم، تو را ستایش کند.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۹۲۷ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۹۲۷ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1400/06/07 18:09
امید وکیل

چو رازها طلبی در میان مستان رو

که راز را سر سرمستِ بی‌حیا گوید.

 

بیتی بسیار زیبا.