گنجور

غزل شمارهٔ ۹۱۶

درخت و برگ برآید ز خاک این گوید
که «خواجه هر چه بکاری تو را همان روید»
تو را اگر نفسی ماند جز که عشق مکار
که چیست قیمت مردم؟ هر آنچ می‌جوید
بشو دو دست ز خویش و بیا به خوان بنشین
که آب بهر وی آمد که دست و رو شوید
زهی سلیم که معشوق او به خانه اوست
به سوی خانه نیاید؛ گزاف می‌پوید
به سوی مریم آید دوانه گر عیسی‌ست
وگر خر است بهل تا کمیز خر بوید
کسی که همره ساقی‌ست چون بود هشیار؟
چرا نباشد لمتر؟ چرا نیفزوید؟
کسی که کان عسل شد ترش چرا باشد؟
کسی که مرده ندارد بگو چرا موید؟
تو را بگویم پنهان که گل چرا خندد
که گلرخیش به کف گیرد و بینبوید
بگو غزل که به صد قرن خلق این خوانند
نسیج را که خدا بافت آن نفرسوید

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

درخت و برگ برآید ز خاک این گوید
که «خواجه هر چه بکاری تو را همان روید»
هوش مصنوعی: درخت و برگ از خاک رشد می‌کنند و به ما می‌گویند که هر چیزی را که در زندگی بکاری، همان را برداشت خواهی کرد.
تو را اگر نفسی ماند جز که عشق مکار
که چیست قیمت مردم؟ هر آنچ می‌جوید
هوش مصنوعی: اگر تو چیزی جز عشق در دل نداری، ارزش انسان‌ها چه معنی دارد؟ هرکس به دنبال چه‌چیزی است؟
بشو دو دست ز خویش و بیا به خوان بنشین
که آب بهر وی آمد که دست و رو شوید
هوش مصنوعی: دست‌هایت را از خودت دور کن و بیا بر سر سفره بنشین؛ زیرا آب برای تو آمده تا دست و صورتت را بشویی.
زهی سلیم که معشوق او به خانه اوست
به سوی خانه نیاید؛ گزاف می‌پوید
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسی که محبوب او در خانه‌اش حضور دارد، اما به جای این که به سمت خانه بیاید، بی‌هدف در کوچه‌ها می‌چرخد.
به سوی مریم آید دوانه گر عیسی‌ست
وگر خر است بهل تا کمیز خر بوید
هوش مصنوعی: اگر عیسی به سمت مریم بیاید، چه او دیوانه باشد و چه خر، باید به او اجازه دهید تا نرود، زیرا بوی خر او را دربرمی‌گیرد.
کسی که همره ساقی‌ست چون بود هشیار؟
چرا نباشد لمتر؟ چرا نیفزوید؟
هوش مصنوعی: کسی که همراه با ساقی است، چگونه می‌تواند هوشیار باشد؟ چرا نباید مست شود؟ چرا نباید به خُود بیفزاید و احساس نشئگی کند؟
کسی که کان عسل شد ترش چرا باشد؟
کسی که مرده ندارد بگو چرا موید؟
هوش مصنوعی: کسی که مانند عسل شیرین و خوش طعم است، چرا باید ترش و تلخ باشد؟ و فردی که بی‌هم‌نفس و بی‌یار است، چرا باید در زندگی‌اش خوشحال و موفق باشد؟
تو را بگویم پنهان که گل چرا خندد
که گلرخیش به کف گیرد و بینبوید
هوش مصنوعی: می‌خواهم به تو بگویم که چرا گل می‌خندد؛ زیرا چهره زیبایش را در دستان کسی می‌گیرد و بوی خوشش را به مشام می‌رساند.
بگو غزل که به صد قرن خلق این خوانند
نسیج را که خدا بافت آن نفرسوید
هوش مصنوعی: بگو که غزل، عمری به اندازهٔ صد قرن، مردم این شعر را می‌خوانند. این شعر را خدا بافته و هیچ‌گاه کهنه نمی‌شود.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۹۱۶ به خوانش هانیه سلیمی
غزل شمارهٔ ۹۱۶ به خوانش علیرضا بخشی زاده روشنفکر
غزل شمارهٔ ۹۱۶ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۹۱۶ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1396/08/10 11:11
سروش sabetjavad@yahoo.com

انبوییدن. [ اُم ْ دَ ] (مص ) بو کردن ، کذا فی شرفنامه. (مؤید الفضلاء) . || در قنیه منقول از حاشیه ٔ زفان گویاست که انبوییدن ستایش و بانگ کردن [ است ] چنانکه انبویدن (کذا). (مؤید الفضلاء). و رجوع به انبوییدن شود.

1398/10/24 17:12
بیژن

که گلرخیش به کف گیردوبسی بوید