غزل شمارهٔ ۹۰۶
گرفت خشم ز بستان سرخری و برون شد
چو زشت بود به صورت به خوی زشت فزون شد
چون دل سیاه بد و قلب کوره دید و سیه شد
چو قازغان تهی بد به کنج خانه نگون شد
چو ژیوه بود به جنبش نبود زنده اصلی
نمود جنبش عاریه بازرفت و سکون شد
نیافت صیقل احمد ز کفر بولهب ار چه
ز سرکشی و ز مکرش دلش قنینه خون شد
فروکشم به نمد در چو آینه رخ فکرت
چو آینه بنمایم کی رام شد کی حرون شد
منم که هجو نگویم به جز خواطر خود را
که خاطرم نفسی عقل گشت و گاه جنون شد
مرا درونه تو شهری جدا شمر به سر خود
به آب و گل نشد آن شهر من به کن فیکون شد
سخن ندارم با نیک و بد من از بیرون
که آن چه کرد و کجا رفت و این ز وسوسه چون شد
خموش کن که هجا را به خود کشد دل نادان
همیشه بود نظرهای کژنگر نه کنون شد
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلاتن (مجتث مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گرفت خشم ز بستان سرخری و برون شد
چو زشت بود به صورت به خوی زشت فزون شد
هوش مصنوعی: از باغی که سرشار از زیبایی و گل است، خشم و ناراحتی او را گرفت و چون از آنجا بیرون رفت، به خاطر زشتی ظاهرش، زشتی شخصیتش نیز بیشتر نمایان شد.
چون دل سیاه بد و قلب کوره دید و سیه شد
چو قازغان تهی بد به کنج خانه نگون شد
هوش مصنوعی: وقتی دل سیاه و خالی شد و چهرهاش تیره گردید، مثل قازغانی که تهی و بیمحتوا باشد، در گوشهی خانه به سختی گرفتار شد.
چو ژیوه بود به جنبش نبود زنده اصلی
نمود جنبش عاریه بازرفت و سکون شد
هوش مصنوعی: اگر حرکت چیزی مانند جیوه باشد، حرکت آن نشاندهنده وجود واقعی نیست؛ چرا که جنبش موقتی و عاریهای است و در نهایت به حالت سکون برمیگردد.
نیافت صیقل احمد ز کفر بولهب ار چه
ز سرکشی و ز مکرش دلش قنینه خون شد
هوش مصنوعی: احمد نتوانست به مقام و زیبایی دست یابد، حتی اگر از سر نافرمانی و مکر ابولهب دلش پر از خون شده باشد.
فروکشم به نمد در چو آینه رخ فکرت
چو آینه بنمایم کی رام شد کی حرون شد
هوش مصنوعی: من به یاد خودم را در آینهای مینگرم، و میبینم که چگونه افکار و احساساتم تغییر میکنند؛ گاهی آرام و گاهی پر تحریک و بیقرار.
منم که هجو نگویم به جز خواطر خود را
که خاطرم نفسی عقل گشت و گاه جنون شد
هوش مصنوعی: من تنها احساسات و افکار خود را به زبان میآورم، زیرا گاهی این افکار باعث میشوند که به رفتارهای منطقی رو بیاورم و گاهی هم به جنون و دیوانگی دچار شوم.
مرا درونه تو شهری جدا شمر به سر خود
به آب و گل نشد آن شهر من به کن فیکون شد
هوش مصنوعی: من را درون تو شهری جدا تصور کن، اما به خاطر اینکه به آب و گل تبدیل نشد، آن شهر من به حال وقدر خود نابود و متلاشی شد.
سخن ندارم با نیک و بد من از بیرون
که آن چه کرد و کجا رفت و این ز وسوسه چون شد
هوش مصنوعی: من هیچ سخنی با نیک و بد ندارم؛ من از دنیای بیرون حرف نمیزنم. اینکه چه کار کرد و کجا رفت و این وضعیت به خاطر وسوسه چگونه به وجود آمد.
خموش کن که هجا را به خود کشد دل نادان
همیشه بود نظرهای کژنگر نه کنون شد
هوش مصنوعی: سکوت کن زیرا نادان همیشه با نگاههای نادرست و کجنگر به چیزها مینگرد و این نگاهها اکنون بر او تاثیر میگذارد.