گنجور

غزل شمارهٔ ۸۶۳

آتش پریر گفت نهانی به گوش دود
کز من نمی‌شکیبد و با من خوش است عود
قدر من او شناسد و شکر من او کند
کاندر فنای خویش بدیدست عود سود
سر تا به پای عود گره بود بند بند
اندر گشایش عدم آن عقدها گشود
ای یار شعله خوار من اهلا و مرحبا
ای فانی و شهید من و مفخر شهود
بنگر که آسمان و زمین رهن هستی اند
اندر عدم گریز از این کور و زان کبود
هر جان که می‌گریزد از فقر و نیستی
نحسی بود گریزان از دولت و سعود
بی محو کس ز لوح عدم مستفید نیست
صلحی فکن میان من و محو ای ودود
آن خاک تیره تا نشد از خویشتن فنا
نی در فزایش آمد و نی رست از رکود
تا نطفه نطفه بود و نشد محو از منی
نی قد سرو یافت نه زیبایی خدود
در معده چون بسوزد آن نان و نان خورش
آن گاه عقل و جان شود و حسرت حسود
سنگ سیاه تا نشد از خویشتن فنا
نی زر و نقره گشت و نی ره یافت در نقود
خواریست و بندگیست پس آنگه شهنشهیست
اندر نماز قامه بود آنگهی قعود
عمری بیازمودی هستی خویش را
یک بار نیستی را هم باید آزمود
طاق و طرنب فقر و فنا هم گزاف نیست
هر جا که دود آمد بی‌آتشی نبود
گر نیست عشق را سر ما و هوای ما
چون از گزافه او دل و دستار ما ربود
عشق آمدست و گوش کشانمان همی‌کشد
هر صبح سوی مکتب یوفون بالعهود
از چشم مؤمن آب ندم می‌کند روان
تا سینه را بشوید از کینه و جحود
تو خفته‌ای و آب خضر بر تو می‌زند
کز خواب برجه و بستان ساغر خلود
باقیش عشق گوید با تو نهان ز من
ز اصحاب کهف باش هم ایقاظ و رقود

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آتش پریر گفت نهانی به گوش دود
کز من نمی‌شکیبد و با من خوش است عود
هوش مصنوعی: آتش به آرامی به دود گفت که از من جدا نمی‌شود و این رابطه برایش خوشایند است.
قدر من او شناسد و شکر من او کند
کاندر فنای خویش بدیدست عود سود
هوش مصنوعی: او ارزش مرا می‌داند و سپاسگزار من است، زیرا در از بین رفتن خود، عود سود را مشاهده کرده است.
سر تا به پای عود گره بود بند بند
اندر گشایش عدم آن عقدها گشود
هوش مصنوعی: تمام وجودش به عطر خوشی آغشته است و مانند عود خوشبو است. گره‌ها و مشکلاتی که در زندگی وجود دارد، یکی یکی باز می‌شوند و راهی برای گشایش پیدا می‌کنند.
ای یار شعله خوار من اهلا و مرحبا
ای فانی و شهید من و مفخر شهود
هوش مصنوعی: ای محبوب من که شعله‌ور شده‌ای، خوش آمدی! تو که در مسیر فنا هستی و جان‌باخته‌ای، افتخار دیده‌گانم هستی.
بنگر که آسمان و زمین رهن هستی اند
اندر عدم گریز از این کور و زان کبود
هوش مصنوعی: نگاه کن که آسمان و زمین در واقع نشانه‌هایی از وجود هستند و در چنگال عدم قرار دارند. از این حال نادانی و از آن بلای سرد و تاریک بگریز.
هر جان که می‌گریزد از فقر و نیستی
نحسی بود گریزان از دولت و سعود
هوش مصنوعی: هر کسی که از فقر و نداشتن چیزها فرار کند، در واقع از خوشبختی و سعادت نیز دوری می‌جوید.
بی محو کس ز لوح عدم مستفید نیست
صلحی فکن میان من و محو ای ودود
هوش مصنوعی: اگر کسی از لوح نبود محو نشود، هیچ بهره‌ای نخواهد برد. ای محبوب، میان من و محو شدن، صلحی برقرار کن.
آن خاک تیره تا نشد از خویشتن فنا
نی در فزایش آمد و نی رست از رکود
هوش مصنوعی: تا زمانی که آن خاک سیاه از خود نگذرد و به فنا نرود، نه به افزایش می‌رسد و نه از رکود خارج می‌شود.
تا نطفه نطفه بود و نشد محو از منی
نی قد سرو یافت نه زیبایی خدود
هوش مصنوعی: تا وقتی که نطفه است و به وجود نیامده، نه قد و قامت سرو را پیدا کرده و نه زیبایی صورت را دارد.
در معده چون بسوزد آن نان و نان خورش
آن گاه عقل و جان شود و حسرت حسود
نان خورش یعنی آنچه که برای خوشمزه‌تر و مطبوع‌تر کردن نان با آن خورند مثل هر قسم از لبنیات یا میوه‌جات یا پخته‌ها و ...
سنگ سیاه تا نشد از خویشتن فنا
نی زر و نقره گشت و نی ره یافت در نقود
هوش مصنوعی: تا زمانی که سنگ سیاه از وجود خود رهایی نیابد، نه به طلا و نقره تبدیل می‌شود و نه در دنیای سکه‌ها و پول‌ها جا پیدا می‌کند.
خواریست و بندگیست پس آنگه شهنشهیست
اندر نماز قامه بود آنگهی قعود
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به وضعیت انسان در عبادت اشاره دارد. در واقع، انسان در مقام بندگی و خضوع به پیشگاه پروردگار قرار می‌گیرد و با خشوع به انجام نماز می‌پردازد. در این حالت، ایستادن و نشستن در نماز نشان‌دهنده‌ی توجه و تمرکز او به خداوند است، که در آن حس بندگی و خاری به وضوح نمایان است.
عمری بیازمودی هستی خویش را
یک بار نیستی را هم باید آزمود
هوش مصنوعی: تو تمام عمر خود را در تلاش برای زندگی و بودن سپری کرده‌ای، اما یک بار هم باید تجربه کنی که نبودن چه حالتی دارد.
طاق و طرنب فقر و فنا هم گزاف نیست
هر جا که دود آمد بی‌آتشی نبود
هوش مصنوعی: فقر و نابودی تصادفاً نیستند، هر جا که نشانه‌ای از آسیب دیده می‌شود، نشان‌دهنده‌ی وجود آتش نیز هست.
گر نیست عشق را سر ما و هوای ما
چون از گزافه او دل و دستار ما ربود
هوش مصنوعی: اگر عشق در زندگی ما وجود ندارد، پس چگونه می‌توانیم امیدوار باشیم، در حالی که او به طور ناگهانی قلب و سرنوشت ما را دزدیده است؟
عشق آمدست و گوش کشانمان همی‌کشد
هر صبح سوی مکتب یوفون بالعهود
هوش مصنوعی: عشق به سوی ما می‌آید و هر روز ما را به سمت مدرسه‌ای می‌کشاند که در آن به یادآوری عهدها و وعده‌ها مشغولیم.
از چشم مؤمن آب ندم می‌کند روان
تا سینه را بشوید از کینه و جحود
هوش مصنوعی: از چشمان مؤمن، اشک‌ها مانند آب جاری می‌شود تا قلب را از کینه و نفاق پاک کند.
تو خفته‌ای و آب خضر بر تو می‌زند
کز خواب برجه و بستان ساغر خلود
هوش مصنوعی: تو در خواب هستی و آب حیات به تو می‌رسد، از خواب بیدار شو و جام جاودانگی را بگیر.
باقیش عشق گوید با تو نهان ز من
ز اصحاب کهف باش هم ایقاظ و رقود
هوش مصنوعی: عشق باقی مطالب را با تو در دلش می‌گوید و نه با من. مانند اصحاب کهف، هم بیدار باش و هم آرام.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۸۶۳ به خوانش عندلیب