گنجور

غزل شمارهٔ ۸۵۴

گفتم مکن چنین‌ها ای جان چنین نباشد
غم قصد جان ما کرد گفتا خود این نباشد
غم خود چه زهره دارد تا دست و پا برآرد
چون خرده‌اش بسوزم گر خرده بین نباشد
غم ترسد و هراسد ما را نکو شناسد
صد دود از او برآرم گر آتشین نباشد
غم خصم خویش داند هم حد خویش داند
در خدمت مطیعان جز چون زمین نباشد
چون تو از آن مایی در زهر اگر درآیی
کی زهر زهره دارد تا انگبین نباشد
در عین دود و آتش باشد خلیل را خوش
آن را خدای داند هر کس امین نباشد
هر کس که او امین شد با غیب همنشین شد
هر جنس جنس خود را چون همنشین نباشد
ای دست تو منور چون موسی پیمبر
خواهم که دست موسی در آستین نباشد
زیرا گل سعادت بی‌روی تو نروید
ایاک نعبد ای جان بی‌نستعین نباشد

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گفتم مکن چنین‌ها ای جان چنین نباشد
غم قصد جان ما کرد گفتا خود این نباشد
هوش مصنوعی: به او گفتم که چنین کارهایی نکن، ای جان؛ غم نمی‌تواند به جان ما آسیب بزند. او پاسخ داد که این موضوع نمی‌تواند از خود من باشد.
غم خود چه زهره دارد تا دست و پا برآرد
چون خرده‌اش بسوزم گر خرده بین نباشد
هوش مصنوعی: غم من چقدر قدرت دارد که بتواند خودش را نشان دهد؟ مانند تکه‌ای که اگر نباشد، نمی‌توانم آن را بسوزانم.
غم ترسد و هراسد ما را نکو شناسد
صد دود از او برآرم گر آتشین نباشد
هوش مصنوعی: غم از ما می‌ترسد و ما را نیک می‌شناسد. اگر آتش وجودم شعله‌ور نباشد، صد دودی از آن برمی‌خیزد.
غم خصم خویش داند هم حد خویش داند
در خدمت مطیعان جز چون زمین نباشد
هوش مصنوعی: غم دشمن خود را می‌شناسد و به اندازه خود آگاه است؛ در خدمت اطاعت‌کنندگان، جز مانند زمین، هیچ چیز وجود ندارد.
چون تو از آن مایی در زهر اگر درآیی
کی زهر زهره دارد تا انگبین نباشد
هوش مصنوعی: وقتی تو از آن ما هستی، حتی اگر به زهر هم نزدیک شوی، هیچ جا برای زهر بودن وجود ندارد؛ تا زمانی که عسل و شیرینی وجود دارد.
در عین دود و آتش باشد خلیل را خوش
آن را خدای داند هر کس امین نباشد
هوش مصنوعی: در میان دود و آتش، ابراهیم خلیل (علیه‌السلام) خوشحال است و فقط خدا می‌داند که این حالت چه معنایی دارد، چرا که هر کسی قابل اعتماد نیست.
هر کس که او امین شد با غیب همنشین شد
هر جنس جنس خود را چون همنشین نباشد
هوش مصنوعی: هر کسی که به راستی قابل اعتماد باشد، با عالم غیب ارتباط برقرار می‌کند. هر موجودی مشابه خود را جذب می‌کند، اگرچه ممکن است همنشینش این‌گونه نباشد.
ای دست تو منور چون موسی پیمبر
خواهم که دست موسی در آستین نباشد
هوش مصنوعی: دست تو مانند نور است و من می‌خواهم که دست موسی در آستین نگنجد، یعنی می‌خواهم از قدرت و نورانیت تو بهره‌مند شوم.
زیرا گل سعادت بی‌روی تو نروید
ایاک نعبد ای جان بی‌نستعین نباشد
هوش مصنوعی: اگر تو نباشی، هیچ چیز خوشبختی و شادی نمی‌تواند شکوفا شود؛ ای جان، ما فقط تو را می‌پرستیم و از تو یاری می‌طلبیم.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۸۵۴ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۸۵۴ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۸۵۴ به خوانش نازنین بازیان

حاشیه ها

1392/07/16 14:10
امین کیخا

جنس شنیدنی است با genus همریشه است