گنجور

غزل شمارهٔ ۸۲۸

هر که را اسرار عشق اظهار شد
رفت یاری زانک محو یار شد
شمع افروزان بنه در آفتاب
بنگرش چون محو آن انوار شد
نیست نور شمع هست آن نور شمع
هم نشد آثار و هم آثار شد
همچنان در نور روح این نار تن
هم نشد این نار و هم این نار شد
جوی جویانست و پویان سوی بحر
گم شود چون غرق دریابار شد
تا طلب جنبان بود مطلوب نیست
مطلب آمد آن طلب بی‌کار شد
پس طلب تا هست ناقص بد طلب
چون نماند آگهی سالار شد
هر تن بی‌عشق کو جوید کله
سر ندارد جملگی دستار شد
تا ببیند ناگهانی گلرخی
بر وی آن دستار و سر چون خار شد
همچو من شد در هوای شمس دین
آنک او را در سر این اسرار شد

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هر که را اسرار عشق اظهار شد
رفت یاری زانک محو یار شد
هوش مصنوعی: هر کسی که به رازهای عشق پی ببرد و آن را روشن کند، دیگر یاری نخواهد کرد، زیرا همه وجودش در عشق محبوب غرق شده است.
شمع افروزان بنه در آفتاب
بنگرش چون محو آن انوار شد
هوش مصنوعی: شمع‌افروزان را در آفتاب بگذار و ببین چگونه درخشش آن نورها را گم می‌کند.
نیست نور شمع هست آن نور شمع
هم نشد آثار و هم آثار شد
هوش مصنوعی: شمعی وجود ندارد که نور آن درخشان باشد؛ همچنین این نور هم به وجود نیامده و هم خود آثارش را به جا گذاشته است.
همچنان در نور روح این نار تن
هم نشد این نار و هم این نار شد
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که نار (آتش) و تن (تن یا جسم) هر دو تحت تأثیر یکدیگر قرار دارند. در واقع، آتش می‌تواند به شکل خاصی وجود داشته باشد که به روح (جوهر وجود) موجودات مرتبط است. به عبارت دیگر، آتش نه تنها به عنوان یک عنصر مستقل، بلکه به عنوان چیزی که در ارتباط با زندگی و روح انسان‌هاست، در نظر گرفته می‌شود. در این‌جا به پیوند عمیق و پیچیده بین وجود و انرژی اشاره شده است.
جوی جویانست و پویان سوی بحر
گم شود چون غرق دریابار شد
هوش مصنوعی: آب‌ها به صورت جوی‌های کوچک می‌ریزد و در نهایت در مسیر خود به دریا می‌رسند و زمانی که دریا عمیق شود، جوی‌ها ممکن است در آن گم شوند.
تا طلب جنبان بود مطلوب نیست
مطلب آمد آن طلب بی‌کار شد
هوش مصنوعی: تا زمانی که خواسته‌ها و آرزوها در حرکت و جستجو باشند، به هدف نمی‌رسند. وقتی که آن جستجو متوقف شود، هدف نیز به دست نخواهد آمد.
پس طلب تا هست ناقص بد طلب
چون نماند آگهی سالار شد
هوش مصنوعی: برای دستیابی به هر چیز ناقص و ناتمام، باید طلب کرد و جستجو نمود؛ زیرا وقتی که زمان سپری شود و دیگر آگاهی‌ای از آن وجود نداشته باشد، آن چیز به کمال خواهد رسید.
هر تن بی‌عشق کو جوید کله
سر ندارد جملگی دستار شد
هوش مصنوعی: هر کسی که بدون عشق زندگی کند، مانند کسی است که در جستجوی کلاهی برای سرش است اما هیچ چیز ندارد. در واقع، همه چیز در این دنیا برای او بی‌معنا می‌شود.
تا ببیند ناگهانی گلرخی
بر وی آن دستار و سر چون خار شد
هوش مصنوعی: ناگهان چهره‌ای زیبا را دید که با آن دستار و سرش، مانند خاری در برابرش قرار گرفت.
همچو من شد در هوای شمس دین
آنک او را در سر این اسرار شد
هوش مصنوعی: کسی مانند من، در محبت و شوق به شمس دین، به این حقیقت‌های پنهان و عمیق دل بسته است.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۸۲۸ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۸۲۸ به خوانش عندلیب