غزل شمارهٔ ۷۸۹
از دلم صورت آن خوب ختن مینرود
چاشنی شکر او ز دهن مینرود
بالله ار شور کنم هر نفسی عیب مگیر
گر برفت از دل تو از دل من مینرود
همه مرغان ز چمن هر طرفی میپرّند
بلبل بیدل یک دم ز چمن مینرود
جان پروانه مسکین که مقیم لگنست
تن او تا بنسوزد ز لگن مینرود
بوالحسن گفت حسن را که از این خانه برو
بوالحسن نیز درافتاد و حسن مینرود
رسن دوست چو در حلق دلم افتادهست
لاجرم چنبر دل جز به رسن مینرود
مرغ جان از قفس قالب من سیر شدهست
وَ زِ امید نظر دوست ز تن مینرود
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
از دلم صورت آن خوب ختن مینرود
چاشنی شکر او ز دهن مینرود
هوش مصنوعی: تصویر آن دختر زیبا از قلبم نمیرود و شیرینی یاد او از دهانم نمیافتد.
بالله ار شور کنم هر نفسی عیب مگیر
گر برفت از دل تو از دل من مینرود
هوش مصنوعی: اگر بخواهم هر لحظه از عشق بگویم، عیبی بر من نگذار، زیرا اگر از دل تو رفته باشد، از دل من هرگز نمیرود.
همه مرغان ز چمن هر طرفی میپرّند
بلبل بیدل یک دم ز چمن مینرود
هوش مصنوعی: تمامی پرندگان از باغ به هر سو پرواز میکنند، اما بلبل پریشان حال هیچگاه از باغ دور نمیشود.
جان پروانه مسکین که مقیم لگنست
تن او تا بنسوزد ز لگن مینرود
هوش مصنوعی: جان پروانه بیچاره که در لگن قرار گرفته، تا وقتی که بدنش نسوزد از آنجا نمیرود.
بوالحسن گفت حسن را که از این خانه برو
بوالحسن نیز درافتاد و حسن مینرود
هوش مصنوعی: بوالحسن به حسن گفت که از این خانه برو، اما خودش هم به مشکل افتاد و حسن هنوز نرفته است.
رسن دوست چو در حلق دلم افتادهست
لاجرم چنبر دل جز به رسن مینرود
هوش مصنوعی: دوستی که به قلبم نزدیک شده، مثل ریسهای در دور تا دور دل من پیچیده است و هیچ چیز دیگری نمیتواند به این ریسه دست بزند.
مرغ جان از قفس قالب من سیر شدهست
وَ زِ امید نظر دوست ز تن مینرود
هوش مصنوعی: پرندهی جان من از قفس وجودم آزاد شده و دیگر به امید دیدن دوست از بدنم جدا نمیشود.