گنجور

غزل شمارهٔ ۷۶۳

خنک آن کس که چو ما شد همگی لطف و رضا شد
ز جفا رست و ز غصه همه شادی و وفا شد
ز طرب چون طربون شد خرد از باده زبون شد
گرو عشق و جنون شد گهر بحر صفا شد
مه و خورشید نظر شد که از او خاک چو زر شد
به کرم بحر گهر شد به روش باد صبا شد
چو شه عشق کشیدش ز همه خلق بریدش
نظر عشق گزیدش همه حاجات روا شد
به سفر چون مه گردون به شب چارده پر شد
به نظرهای الهی به یکی لحظه کجا شد
چو زمین بود فلک شد همگی حسن و نمک شد
بشری بود ملک شد مگسی بود هما شد

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن (رمل مثمن مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خنک آن کس که چو ما شد همگی لطف و رضا شد
ز جفا رست و ز غصه همه شادی و وفا شد
هوش مصنوعی: خوشا به حال کسی که مانند ما از زحمت‌ها و ناراحتی‌ها رها شده و تمام لطف و رضایت را در زندگی تجربه کرده است. او از دل‌نگرانی‌ها آزاد است و همه چیز در زندگی‌اش پر از شادی و وفاداری است.
ز طرب چون طربون شد خرد از باده زبون شد
گرو عشق و جنون شد گهر بحر صفا شد
هوش مصنوعی: از شادی و سرور، عقل به حالت جنون در آمده و زبان به گفتن رازهای عشق باز شده است. عشق و دیوانگی مانند الماس در دریا به صفا و روشنی رسیده‌اند.
مه و خورشید نظر شد که از او خاک چو زر شد
به کرم بحر گهر شد به روش باد صبا شد
هوش مصنوعی: ماه و خورشید به تماشا نشسته‌اند که از وجود آن شخص، خاک به طلا تبدیل شد. به فضل و بزرگواری او، دریا پر از جواهر شد و به روشنی‌های نسیم صبح، جان تازه‌ای گرفت.
چو شه عشق کشیدش ز همه خلق بریدش
نظر عشق گزیدش همه حاجات روا شد
هوش مصنوعی: وقتی که سلطان عشق او را به خود جلب کرد، او از همه انسان‌ها جدا شد. نگاهی به عشق به او افتاد و تمام خواسته‌هایش برآورده شد.
به سفر چون مه گردون به شب چارده پر شد
به نظرهای الهی به یکی لحظه کجا شد
هوش مصنوعی: در سفر، همچون ماه کامل در شب چهاردهم، با نگاه‌های پر از لطف الهی، در همان لحظه کجا رفت؟
چو زمین بود فلک شد همگی حسن و نمک شد
بشری بود ملک شد مگسی بود هما شد
هوش مصنوعی: زمانی که زمین وجود داشت، آسمان هم به زیبایی و جذابیت رسید. انسانی که در آن بود، به مقام ملک و حکومت رسید و موجودی که مانند مگس بود، به عظمتی چون هدهد تبدیل شد.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۷۶۳ به خوانش علیرضا بخشی زاده روشنفکر
غزل شمارهٔ ۷۶۳ به خوانش عندلیب