گنجور

غزل شمارهٔ ۶۱۵

خواب از پی آن آید تا عقل تو بستاند
دیوانه کجا خسبد دیوانه چه شب داند
نی روز بود نی شب در مذهب دیوانه
آن چیز که او دارد او داند او داند
از گردش گردون شد روز و شب این عالم
دیوانه آن جا را گردون بنگر داند
گر چشم سرش خسپد بی‌سر همه چشم است او
کز دیده جان خود لوح ازلی خواند
دیوانگی ار خواهی چون مرغ شو و ماهی
با خواب چو همراهی آن با تو کجا ماند
شب‌رو شو و عیاری در عشق چنان یاری
تا باز شود کاری زان طره که بفشاند
دیوانه دگر سان‌ست او حامله جان است
چشمش چو به جانان است حملش نه بدو ماند
زین شرح اگر خواهی از شمس حق و شاهی
تبریز همه عالم زو نور نو افشاند

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خواب از پی آن آید تا عقل تو بستاند
دیوانه کجا خسبد دیوانه چه شب داند
هوش مصنوعی: در این جهان، خواب به دنبال آن می‌آید که عقل تو را از تو بگیرد. آیا دیوانه می‌تواند در خواب باشد؟ او چه می‌داند شب چیست و چه می‌گذرد؟
نی روز بود نی شب در مذهب دیوانه
آن چیز که او دارد او داند او داند
هوش مصنوعی: در عالم غیر از روز و شب، فقط آن کسی که دیوانه است می‌داند چه چیزی را در دل خود دارد. تنها خود او از رازهای درونی‌اش آگاه است.
از گردش گردون شد روز و شب این عالم
دیوانه آن جا را گردون بنگر داند
هوش مصنوعی: روز و شب در این دنیای دیوانه به چرخش خود ادامه می‌دهند و اگر به آن بالا نگاه کنی، متوجه می‌شوی که این چرخش چه معنایی دارد.
گر چشم سرش خسپد بی‌سر همه چشم است او
کز دیده جان خود لوح ازلی خواند
هوش مصنوعی: اگر چشم ظاهری او خوابش ببرد، برای او فرقی نمی‌کند، چون او با دیده دل خود به نشانه‌های ازلی نگاه می‌کند.
دیوانگی ار خواهی چون مرغ شو و ماهی
با خواب چو همراهی آن با تو کجا ماند
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی دیوانه شوی، همچون پرنده‌ای آزاد باش و مانند ماهی در خواب آرامش را تجربه کن؛ اما بدان که این حالت‌ها با وجود تو نمی‌مانند.
شب‌رو شو و عیاری در عشق چنان یاری
تا باز شود کاری زان طره که بفشاند
هوش مصنوعی: در شب، با زیرکی و فریبندگی خود در عشق ظاهر شو تا کاری انجام دهی که از گره و پیچی که در موهاست، گشوده شود.
دیوانه دگر سان‌ست او حامله جان است
چشمش چو به جانان است حملش نه بدو ماند
هوش مصنوعی: دیوانه به گونه‌ای دیگر است و جانش به عشق پر شده است. وقتی چشمانش به محبوب می‌افتد، بارش متفاوت است و نمی‌توان آن را به او نسبت داد.
زین شرح اگر خواهی از شمس حق و شاهی
تبریز همه عالم زو نور نو افشاند
هوش مصنوعی: اگر بخواهی از جلال و عظمت شمس تبریزی صحبت کنی، باید بگویی که او چنان نوری دارد که تمام جهان را روشن می‌کند.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۶۱۵ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۶۱۵ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1398/01/27 01:03
همایون

جلال دین با دوستی‌ با شمس نگاه دیگری و چشم دیگری پیدا می‌‌کند و از عالم عقلانی که نیازمند دیدن با چشم سر است به عالم دیگری می‌‌رود که آن را دیوانگی می‌‌نامد که در آن جا چشم نیاز به خوابیدن ندارد و نگاه او پی‌ سود و زیان نیست و میان پدیده‌ها به دنبال اندازه‌ها و دست آورد‌ها نمی گردد بلکه این دیدن هر بار جان تازه‌ای به انسان می‌‌بخشد و توانائی دیگری پدید می‌‌آورد، چنین ددیده‌ای چرا باید به خواب رود، من این دیده را از شمس به دست آوردم، او قادر است که دنیا را هر بار با نور تازه‌ای و به صورت دیگری به تو نشان دهد، چنین توانائی را عقل هرگز باور نمی کند زیرا عقل دنیا را همیشه به همان صورت که خود عادت کرده است می‌‌بیند و فکر می‌‌کند که واقعیت هم همان است