گنجور

غزل شمارهٔ ۶۱۴

آن بنده آواره بازآمد و بازآمد
چون شمع به پیش تو در سوز و گداز آمد
چون عبهر و قند ای جان در روش بخند ای جان
در را بمبند ای جان زیرا به نیاز آمد
ور زانک ببندی در بر حکم تو بنهد سر
بر بنده نیاز آمد شه را همه ناز آمد
هر شمع گدازیده شد روشنی دیده
کان را که گداز آمد او محرم راز آمد
زهراب ز دست وی گر فرق کنم از می
پس در ره جان جانم والله به مجاز آمد
آب حیوانش را حیوان ز کجا نوشد
کی بیند رویش را چشمی که فرازآمد
من ترک سفر کردم با یار شدم ساکن
وز مرگ شدم ایمن کان عمر دراز آمد
ای دل چو در این جویی پس آب چه می‌جویی
تا چند صلا گویی هنگام نماز آمد

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (هزج مثمن اخرب)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آن بنده آواره بازآمد و بازآمد
چون شمع به پیش تو در سوز و گداز آمد
هوش مصنوعی: آن فرد سرگردان دوباره به سمت تو برگشت، مانند شمعی که در حال سوختن و داغ شدن است.
چون عبهر و قند ای جان در روش بخند ای جان
در را بمبند ای جان زیرا به نیاز آمد
هوش مصنوعی: ای جان، مانند عطر و شیرینی لبخند بزن، در را ببند؛ چون نیاز به عشق به وجود آمده است.
ور زانک ببندی در بر حکم تو بنهد سر
بر بنده نیاز آمد شه را همه ناز آمد
هوش مصنوعی: اگر شهریار در برابر تو درختی را ببندد و سر به زیر آورد، این نشان از نیاز و درخواست اوست و همه چیز به ناز و زیبا به سوی تو می‌آید.
هر شمع گدازیده شد روشنی دیده
کان را که گداز آمد او محرم راز آمد
هوش مصنوعی: هر شمعی که ذوب می‌شود، نور چشمان او را که به کمرنگی می‌گراید، نشان می‌دهد. این نشان می‌دهد که او با چنین حالتی به رازها آشنا می‌شود.
زهراب ز دست وی گر فرق کنم از می
پس در ره جان جانم والله به مجاز آمد
هوش مصنوعی: اگر از دست او زهر را بپذیرم و از می فاصله بگیرم، برای نجات جانم قسم می‌خورم که به زبان تمثیلی آمده‌ام.
آب حیوانش را حیوان ز کجا نوشد
کی بیند رویش را چشمی که فرازآمد
هوش مصنوعی: حیوان از کجا آب می‌نوشد اگر چشمی نداشته باشد که بتواند بر روی او نگاه کند؟
من ترک سفر کردم با یار شدم ساکن
وز مرگ شدم ایمن کان عمر دراز آمد
هوش مصنوعی: من از سفر دست کشیدم و با یارم در کنار او نشستم و از مرگ در امان ماندم، زیرا زندگی‌ام به درازا کشید.
ای دل چو در این جویی پس آب چه می‌جویی
تا چند صلا گویی هنگام نماز آمد
هوش مصنوعی: ای دل، چرا در این جوی آب به دنبالش می‌گردی؟ تا کی می‌خواهی صدای خود را بلند کنی در حالی که وقت نماز رسیده است؟

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۶۱۴ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1395/07/06 12:10
سودابه

با سلام
اساتید فرهیخته تفسیر شعر را اگر قرار دهند
ممنون می شوم

1398/01/27 01:03
همایون

از غزل‌های کلاسیک عرفانی است و نشانه‌ای از حرفی‌ نو و تازه که از ویژگی‌‌های جلال دین در دوران پس از دوستی‌ با شمس است ندارد.
هر چند تعبیر شمع گدازن به چشم روشن و بینا، تعبیر بسیار زیبائی است، شمع روشن موجب دیدن می‌‌شود و در محفل‌ها نیز حضور دارد پس محرم اسرار نیز هست و در بیت اول اشاره می‌‌کند که این بنده که بار‌ها جویای عشق بوده است این بار چون شمع‌ای گدازن و افروخته آمده است، پس روی خود را به او نشان بده چون لیاقت دیدن پیدا کرده است، هر چند که معشوق می‌‌تواند تا هر وقت که می‌‌خواهد ناز کند و زمان او با زمان عاشق یکی‌ نیست، کار عاشق نیاز است و بس
اما من اصلا فرقی برایم نمی کند چون نگاه من عوض شده است، من خود را پیش معشوق احساس می‌‌کنم و نیازی به سفر ندارم چون به وحدت رسیده ام، در حقیقت این عاشق است که به واسطه عشق دگرگون می‌‌شود و دیدی تازه پیدا می‌‌کند و دیدن معشوق بهانه‌ای بیش نیست، عشق شمع خاموش انسان را روشن می‌‌کند و دید او را تازه و دیگرگون می‌‌سازد، چون دیدن معمولی‌ را حیوان هم دارد، انسان را نگاه دیگری سزاوار است، این راز بزرگی است که در این غزل به آن اشاره می‌‌شود