گنجور

غزل شمارهٔ ۵۶۷

نباشد عیب پرسیدن تو را خانه کجا باشد
نشانی ده اگر یابیم وان اقبال ما باشد
تو خورشید جهان باشی ز چشم ما نهان باشی
تو خود این را روا داری وانگه این روا باشد
نگفتی من وفادارم وفا را من خریدارم
ببین در رنگ رخسارم بیندیش این وفا باشد
بیا ای یار لعلین لب دلم گم گشت در قالب
دلم داغ شما دارد یقین پیش شما باشد
در این آتش کبابم من خراب اندر خرابم من
چه باشد ای سر خوبان تنی کز سر جدا باشد
دل من در فراق جان چو ماری سرزده پیچان
بگرد نقش تو گردان مثال آسیا باشد
بگفتم ای دل مسکین بیا بر جای خود بنشین
حذر کن ز آتش پرکین دل من گفت تا باشد
فروبستست تدبیرم بیا ای یار شبگیرم
بپرس از شاه کشمیرم کسی را کاشنا باشد
خود او پیدا و پنهانست جهان نقش است و او جانست
بیندیش این چه سلطانست مگر نور خدا باشد
خروش و جوش هر مستی ز جوش خم می باشد
سبکساری هر آهن ز تو آهن ربا باشد
خریدی خانه دل را دل آن توست می‌دانی
هر آنچ هست در خانه از آن کدخدا باشد
قماشی کان تو نبود برون انداز از خانه
درون مسجد اقصی سگ مرده چرا باشد
مسلم گشت دلداری تو را ای تو دل عالم
مسلم گشت جان بخشی تو را وان دم تو را باشد
که دریا را شکافیدن بود چالاکی موسی
قبای مه شکافیدن ز نور مصطفی باشد
برآرد عشق یک فتنه که مردم راه کُه گیرد
به شهر اندر کسی ماند که جویای فنا باشد
زند آتش در این بیشه که بگریزند نخجیران
ز آتش هر که نگریزد چو ابراهیم ما باشد
خمش کوته کن ای خاطر که علم اول و آخر
بیان کرده بود عاشق چو پیش شاه لا باشد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نباشد عیب پرسیدن تو را خانه کجا باشد
نشانی ده اگر یابیم وان اقبال ما باشد
اگر از تو بپرسم «خانه‌ات کجاست؟» عیب نیست؛ نشانی بده تا بیابیم و آن از خوشبختی ماست.
تو خورشید جهان باشی ز چشم ما نهان باشی
تو خود این را روا داری وانگه این روا باشد
تو که خورشید جهان هستی؛ آیا رواست که خود را از ما پنهان کنی؟
نگفتی من وفادارم وفا را من خریدارم
ببین در رنگ رخسارم بیندیش این وفا باشد
به من نگفتی که من وفادارم و طالب وفا هستم؛ به رنگ رخسار من که از عشق خبر می‌دهد نگاه کن؛ این وفاست.
بیا ای یار لعلین لب دلم گم گشت در قالب
دلم داغ شما دارد یقین پیش شما باشد
هوش مصنوعی: ای محبوب، بیا که دلم در جستجوی توست. دلم مملو از عشق و اشتیاق به توست و یقین دارم که این حس، همیشه در نزد تو خواهد بود.
در این آتش کبابم من خراب اندر خرابم من
چه باشد ای سر خوبان تنی کز سر جدا باشد
هوش مصنوعی: من در این آتش به شدت سوخته و در حال درد و رنج هستم. در این وضعیت خراب و آشفته، چه اهمیتی دارد اگر کسی که زیبایی‌اش معروف است، تنش از سرش جدا شود؟
دل من در فراق جان چو ماری سرزده پیچان
بگرد نقش تو گردان مثال آسیا باشد
هوش مصنوعی: دل من در حسرت جان تو مانند ماری به طرز پیچیده‌ای در حال حرکت است و تصویر تو را مدام دور خودش می‌چرخاند، مانند یک آسیا که در حال چرخش است.
بگفتم ای دل مسکین بیا بر جای خود بنشین
حذر کن ز آتش پرکین دل من گفت تا باشد
به‌او گفتم‌: ای دل دردمندم آرام باش و برجای خود بنشین؛ از آتش سوزان برحذر باش! به‌من گفت: تا باشد!
فروبستست تدبیرم بیا ای یار شبگیرم
بپرس از شاه کشمیرم کسی را کاشنا باشد
راه تدبیر و چاره بر من بسته شده؛ ای یار صبحدم؛ شاه خوبان کشمیری را بیاب از کسی که با او آشناست.
خود او پیدا و پنهانست جهان نقش است و او جانست
بیندیش این چه سلطانست مگر نور خدا باشد
هوش مصنوعی: این دنیا همچون نقش و تصویر است و حقیقت وجود خداوندی است که در پس آن قرار دارد. او هم در این جهان نمایان است و هم در پس آن پنهان. بنابراین، باید در مورد این حقیقت تفکر کرد و فهمید که آیا این موجود بزرگ، همان نور خدا نیست؟
خروش و جوش هر مستی ز جوش خم می باشد
سبکساری هر آهن ز تو آهن ربا باشد
هوش مصنوعی: هیجان و سرزندگی هر فردی ناشی از نوشیدن شراب است و اگر آهن سبکی دارد، به خاطر وجود توست که مانند آهنربا عمل می‌کنی.
خریدی خانه دل را دل آن توست می‌دانی
هر آنچ هست در خانه از آن کدخدا باشد
هوش مصنوعی: تو با خرید خانه‌ی دل، در واقع دل را به‌دست آورده‌ای و آن دل متعلق به توست. آیا نمی‌دانی هر چیزی که در این خانه وجود دارد، مال صاحب‌خانه است؟
قماشی کان تو نبود برون انداز از خانه
درون مسجد اقصی سگ مرده چرا باشد
هوش مصنوعی: اگر چیزی از تو نیست، آن را از خانه بیرون بینداز، چرا در مسجد اقصی، مانند سگ مرده، بماند؟
مسلم گشت دلداری تو را ای تو دل عالم
مسلم گشت جان بخشی تو را وان دم تو را باشد
هوش مصنوعی: دلِ من مأمن و پناه تو شده است، ای که دلِ جهانیان به تو آرامش یافته است. جان و حیات از وجود تو سرازیر می‌شود و در آن لحظه، تو را در آغوش می‌کشم.
که دریا را شکافیدن بود چالاکی موسی
قبای مه شکافیدن ز نور مصطفی باشد
هوش مصنوعی: این بیت به قدرت و توانایی موسی اشاره دارد که توانست دریای سرخ را شکافد. به نوعی، اشاره به توانمندی‌های الهی و معجزات بزرگ در تاریخ دارد. همچنین، به نور و عظمت پیامبر اسلام اشاره می‌کند که در واقع، او نیز مظهر روشنی و هدایت است و مانند موسی، قدرتی شگرف در دست دارد. این ارتباط بین دو شخصیت بزرگ تاریخ، نشان‌دهنده چراغی است که هدایت و رهایی را به همراه دارد.
برآرد عشق یک فتنه که مردم راه کُه گیرد
به شهر اندر کسی ماند که جویای فنا باشد
هوش مصنوعی: عشق باعث می‌شود فتنه‌ای به وجود آید که مردم را سردرگم کند. در این میان، تنها کسی که به دنبال فنا و نابودی است، در شهر می‌ماند و به جستجوی آن می‌پردازد.
زند آتش در این بیشه که بگریزند نخجیران
ز آتش هر که نگریزد چو ابراهیم ما باشد
هوش مصنوعی: آتش در این جنگل شعله‌ور است و هر شکارچی که از این آتش فرار کند، همچون ابراهیم خواهد بود که در مقابل آتش ایستادگی کرد.
خمش کوته کن ای خاطر که علم اول و آخر
بیان کرده بود عاشق چو پیش شاه لا باشد
هوش مصنوعی: ای دل، صدایت را کم کن؛ زیرا که علم و دانش، آغاز و انجامی را درباره عشق بیان کرده‌اند. عاشق وقتی در برابر پادشاه (عاشق حقیقی) قرار می‌گیرد خاضع و بی‌قرار می‌شود.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۵۶۷ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۵۶۷ به خوانش کیوان عاروان
غزل شمارهٔ ۵۶۷ به خوانش نرگس محمودی

حاشیه ها

1395/11/26 01:01
مسعود

این شعر را همایون جان شجریان تو یکی از کنسرتاشون در وصف پدر خواندند

1397/01/21 02:03
همایون

همایون نوشته:
این غزل هر چند شعری زیباست ولی حرف نویی ندارد و از غزل‌های اولیه پیش از ملاقات شمس است و بر سیاق عرفان کلاسیک و سنتی سروده شده است نه از حکمت خسروانی و آیین پهلوانی نشانی دارد و نه از فرهنگ نوروزی
بعد از ملاقات شمس است که دیگر سراغ خانه معشوق را نمی گیرد و اینگونه زاری نمی کند بلکه خدائی و پهلوانی آیین او می‌‌شود

1397/07/12 22:10
شهلا

این ابیات از لامکان آمده اند و برای همه دوران زندگی بشر، ناب و تازه اند. قبل از ملاقات حضرت شمس، حضرت مولانا شعر نمی سرودند.
باز این هم مهم نیست که او چه می کرد، مهم اینست که ما کجای کار هستیم و از این رازگشاییها چه بهره ای می بریم.
به شهر اندر کسی مانَد که جویای فنا باشد

1402/04/11 09:07
مسافر

سلام

آفرین

با شما کاملا موافقم

1402/05/20 21:08
علیرضا

👌

1397/10/14 01:01
مهدی

بنظر،مصرع چهارم و ششم سوالی باشد.
گزیدی خانه دل را،صحیح تر جلوه مینماید.

1398/02/02 00:05
سعید نجفی

این شعر همایون جان شجریان با ارکستر مجلسی تهران در سال 1392،از 28 تا 30 شهریور اجرا کرده.اینم آدرسش:
پیوند به وبگاه بیرونی

1398/10/01 13:01
حکمت

بیت آخر اشاره به شاه لافتیٰ علیَِ مرتضی دارد

1399/06/04 22:09
هدا

سلام ببخشید منظور از کدخدا کیست؟
در بیت
خریدی خانه دل را دل آن توست می‌دانی
هر آنچ هست در خانه از آن کدخدا باشد

1399/06/05 15:09
nabavar

گرامی هدا
خریدی خانه دل را دل آن توست می‌دانی
هر آنچ هست در خانه از آن کدخدا باشد
کدخدا درین جا به مانای صاحب خانه ست، همان که خانه را خریده یعنی ” یار لعلین لب “

1400/11/07 13:02
رضا فتاحی

درود معنی شاه لا در این شعر‌ چه هست و آیا مولانا گرایشی به شیعه بودن داشته که دوستان میگویند شاه لافتی منظور هستش؟

1401/03/04 01:06
علیرضا .

درود فکر میکنم برای نهی کردن از سخن گفتن پیش شاه باشد(لاتکلم)

1400/11/07 16:02
رضا از کرمان

 سلام  جناب فتاحی عزیز

اگر اشتباه نکنم در اسرار التوحید مطلبی را از شیخ جلیل القدر  ابوسعید ابوالخیر خوانده بودم که نقل به مضمون  خدمتتان میاورم : ایشان در تفسیر ذکر شریف لا اله الا الله فرموده بودند که این شعار تمامی مسلمانان دارای دو بخش است اول لا اله که طریق است والا الله که نهایت ومقصد است  وتا سالیان در لا اله گام نزنی به  مقصد یعنی  الا الله نمیرسی و بت هرکس به نوعی است و...

واز دیدگاه مفسران وعرفا این شعار دارای دو بخش اول نفی وبخش دوم اثبات است   ومنظور آنست  که تا شخص از هرچه جز وجود خداوند است دست نکشد به حضور حضرت حق زنده وپاینده نمیگردد در این غزل واین بیت که مطرح فرمودید بنظر بنده  اشاره حضرت مولانا به این قضیه میتواند باشد  تا به مطلبی که جناب حکمت عنوان نموده اند  . وسرکار خانم هدی بنظر بنده منظور از کدخدا کسی بجز ذات پاک پروردگار نیست

1402/04/11 09:07
مسافر

سلام

این غزل توسط آقای پرویز شهبازی در برنامه 956 گنج حضور به زبان ساده شرح داده شده است

می توانید ویدیو و صوت شرح  غزل را در آدرسهای  زیر پیدا کنید:

aparat

parvizshahbazi