گنجور

غزل شمارهٔ ۵۱۳

کیست در این شهر که او مست نیست
کیست در این دور کز این دست نیست
کیست که از دمدمه روح قدس
حامله چون مریم آبست نیست
کیست که هر ساعت پنجاه بار
بسته آن طره چون شست نیست
چیست در آن مجلس بالای چرخ
از می و شاهد که در این پست نیست
می‌نهلد می که خرد دم زند
تا بنگویند که پیوست نیست
جان بر او بسته شد و لنگ ماند
زانک از این جاش برون جست نیست
بوالعجب بوالعجبان را نگر
هیچ تو دیدی که کسی هست نیست
برپرد آن دل که پرش شه شکست
بر سر این چرخ کش اشکست نیست
نیست شو و واره از این گفت و گوی
کیست کز این ناطقه وارست نیست

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کیست در این شهر که او مست نیست
کیست در این دور کز این دست نیست
هوش مصنوعی: در این شهر، آیا کسی هست که تحت تأثیر نوشیدنی‌ها نباشد؟ آیا در این دور و زمانه، فردی وجود دارد که از این شرایط دور باشد؟
کیست که از دمدمه روح قدس
حامله چون مریم آبست نیست
هوش مصنوعی: آیا کسی هست که در زمان بیداری و آگاهی، تحت تاثیر الهام و روح مقدس قرار نگرفته باشد، مانند مریم که حامله شد؟
کیست که هر ساعت پنجاه بار
بسته آن طره چون شست نیست
هوش مصنوعی: چه کسی است که هر لحظه پنجاه بار به آن دستهء مو که مانند شست است، نگاه نکند؟
چیست در آن مجلس بالای چرخ
از می و شاهد که در این پست نیست
هوش مصنوعی: در آن مجلس آسمانی، چه چیزی بالاتر از باده و معشوق وجود دارد که در این دنیای مادّی نیست؟
می‌نهلد می که خرد دم زند
تا بنگویند که پیوست نیست
هوش مصنوعی: شراب به ملایمت می‌نوشد تا اینکه عقل و خردش در صحبت راه نیفتد و نگوید که او همیشه در حال مستی نیست.
جان بر او بسته شد و لنگ ماند
زانک از این جاش برون جست نیست
هوش مصنوعی: جان او در خطر افتاده و نمی‌تواند از این مکان خارج شود، زیرا راهی برای فرار ندارد.
بوالعجب بوالعجبان را نگر
هیچ تو دیدی که کسی هست نیست
هوش مصنوعی: عجب است، عجب! آیا تو کسی را دیده‌ای که در واقع وجود نداشته باشد؟
برپرد آن دل که پرش شه شکست
بر سر این چرخ کش اشکست نیست
هوش مصنوعی: دل کسی را که عشق او را شکست، بر باد رفته است. دیگر در این دنیای بی‌وفا، هیچ چیز از اشک و غم او باقی نمانده است.
نیست شو و واره از این گفت و گوی
کیست کز این ناطقه وارست نیست
هوش مصنوعی: هیچ کس نمی‌تواند از این گفت و گو فرار کند، زیرا در این سخن گفتن، هیچ‌کس آزادی ندارد.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۵۱۳ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۵۱۳ به خوانش اسماعیل فرازی کانال سکوت
غزل شمارهٔ ۵۱۳ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1397/09/28 05:11
نادر..

برپرد آن دل که پرش شه شکست..

1399/11/17 01:02

دیدار معنوی مثنوی, [16.02.21 22:39]
کیست در این شهر که او مست نیست
کیست در این دور کز این دست نیست
کیست که از دمدمه روح قدس
حامله چون مریم آبست نیست
کیست که هر ساعت پنجاه بار
بسته آن طره چون شست نیست
چیست در آن مجلس بالای چرخ
از می و شاهد که در این پست نیست
می‌نهلد می که خرد دم زند
تا بنگویند که پیوست نیست
جان بر او بسته شد و لنگ ماند
زانک از این جاش برون جست نیست
بوالعجب بوالعجبان را نگر
هیچ تو دیدی که کسی هست نیست
برپرد آن دل که پرش شه شکست
بر سر این چرخ کش اشکست نیست
نیست شو و واره از این گفت و گوی
کیست کز این ناطقه وارست نیست

تفسیر اجمالی غزل
مولانا از مجلس انسی سخن می گوید که گویی شعر عاشقان است .آنان واسطۀ پیری جادویی
و اعجاب بر انگیز از خودی خویشتن رها شده و به حضرت حق واصل شده اند .
تصویری که شاعر از مجلس عشرت الهی عالم بالا به دست می دهد بی شباهت به توصیف افلاطون
از خدایان اساطیری بر فراز فلک زرین نیست . و این که می الهی چنان مستی آورده است که جایی
برای هشیاری خرد جزوی نمانده است تا جای خرده گیری شکاکان باشد که بگویند پیوند و اتحاد
عارف با احدیت گاهی هست و گاهی نیست . ضمنا واژۀ پیوست بسیار ظریفانه در غزل آمده است
هم به معنای پیوند است و هم برابر نهاده ای ست برای "مدام" ، که در زبان عربی برای شراب می گویند
#دیدارمعنوی_مثنوی
#محمدبینش(زیبا روز)
@didarmasnavi