گنجور

غزل شمارهٔ ۴۸۱

چه گوهری تو که کس را به کف بهای تو نیست
جهان چه دارد در کف که آن عطای تو نیست
سزای آنک زید بی‌رخ تو زین بترست
سزای بنده مده گرچه او سزای تو نیست
نثار خاک تو خواهم به هر دمی دل و جان
که خاک بر سر جانی که خاک پای تو نیست
مبارکست هوای تو بر همه مرغان
چه نامبارک مرغی که در هوای تو نیست
میان موج حوادث هر آنک استادست
به آشنا نرهد چونک آشنای تو نیست
بقا ندارد عالم وگر بقا دارد
فناش گیر چو او محرم بقای تو نیست
چه فرخست رخی کو شهیت را ماتست
چه خوش لقا بود آن کس که بی‌لقای تو نیست
ز زخم تو نگریزم که سخت خام بود
دلی که سوخته آتش بلای تو نیست
دلی که نیست نشد روی در مکان دارد
ز لامکانش برانی که رو که جای تو نیست
کرانه نیست ثنا و ثناگران تو را
کدام ذره که سرگشته ثنای تو نیست
نظیر آنک نظامی به نظم می‌گوید
جفا مکن که مرا طاقت جفای تو نیست

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چه گوهری تو که کس را به کف بهای تو نیست
جهان چه دارد در کف که آن عطای تو نیست
هوش مصنوعی: تو چه موجود باارزشی هستی که هیچ‌کس نمی‌تواند بهای تو را بپردازد. دنیا چه چیزی در دست خود دارد که ارزش آن با بخشش تو برابر باشد؟
سزای آنک زید بی‌رخ تو زین بترست
سزای بنده مده گرچه او سزای تو نیست
هوش مصنوعی: اگر کسی به خاطر نبودن تو از زندگی ناراضی باشد، سزاوار عذاب نیست. حتی اگر او بر تو حق دارد، تو نباید او را تنبیه کنی.
نثار خاک تو خواهم به هر دمی دل و جان
که خاک بر سر جانی که خاک پای تو نیست
هوش مصنوعی: من در هر لحظه از زندگی‌ام، جان و دل خود را فدای خاک تو می‌کنم، چرا که زندگی من بی‌معناست اگر نتوانم به پای تو سجده کنم.
مبارکست هوای تو بر همه مرغان
چه نامبارک مرغی که در هوای تو نیست
هوش مصنوعی: هوا و فضای تو برای همه پرندگان خوشایند و مبارک است. اما چه بدبختی است برای پرندگانی که در این فضای دلنشین نیستند و از آن بی‌بهره‌اند.
میان موج حوادث هر آنک استادست
به آشنا نرهد چونک آشنای تو نیست
هوش مصنوعی: در میان مشکلات و سختی‌ها، اگر کسی با تجربه و دانا باشد، به راحتی می‌تواند با دیگران ارتباط برقرار کند؛ اما وقتی که فردی آشنا و قابل اعتماد در کنار او نباشد، این کار دشوار می‌شود.
بقا ندارد عالم وگر بقا دارد
فناش گیر چو او محرم بقای تو نیست
هوش مصنوعی: دنیا دوام و پایداری ندارد، و اگر هم داشته باشد، به فنا و زوالش بپرداز. چون هیچ‌کس به اندازه تو به بقای واقعی آگاه نیست.
چه فرخست رخی کو شهیت را ماتست
چه خوش لقا بود آن کس که بی‌لقای تو نیست
هوش مصنوعی: چه چهره‌ای خوشبخت است که به تو شبیه است و چه خوب رویی است آن کسی که بدون دیدن تو نمی‌تواند زندگی کند.
ز زخم تو نگریزم که سخت خام بود
دلی که سوخته آتش بلای تو نیست
هوش مصنوعی: من از زخم تو فرار نمی‌کنم، زیرا دلی که سوخته، نمی‌تواند به راحتی از آتش بلا و مصیبت تو دور شود.
دلی که نیست نشد روی در مکان دارد
ز لامکانش برانی که رو که جای تو نیست
هوش مصنوعی: دل‌هایی که نزد خود جایی ندارند، در حقیقت از عالم غیب و لامکان سرشارند. اگر بخواهی آن‌ها را از خود برانی، بدان که هیچ کس جای تو را ندارد.
کرانه نیست ثنا و ثناگران تو را
کدام ذره که سرگشته ثنای تو نیست
هوش مصنوعی: ستایش تو پایان ندارد و هیچ ستایشگری نیست که در ستایش تو سرگردان نباشد.
نظیر آنک نظامی به نظم می‌گوید
جفا مکن که مرا طاقت جفای تو نیست
هوش مصنوعی: چون نظامی می‌گوید که به من ظلم نکن، زیرا من تحمل ظلم تو را ندارم.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۴۸۱ به خوانش محسن لیله‌کوهی
غزل شمارهٔ ۴۸۱ به خوانش عندلیب

حاشیه ها

1397/02/11 16:05
نادر..

بقا ندارد عالم و گر بقا دارد
فناش گیر، چو او محرم بقای تو نیست..

1398/03/12 17:06
محمدرضا

نظیر آنک نظامی به نظم می‌گوید
جفا مکن که مرا طاقت جفای تو نیست
مصرع دوم تضمین از فرخی سیستانی!!!
خیلی عجیبه....

1401/02/14 22:05
امین

اوه اوه چه پیچ در پیچ شد

طبق فرمایش محمدرضای عزیز... بله

بیت آخر خود حضرت میفرماید که همانطور که حکیم نظامی میفرماید : بعد مصرعی از حضرت فرخی آورده.
فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قطعات و ابیات بازماندهٔ قصاید » شمارهٔ ۳ - نیز او راست