غزل شمارهٔ ۴۵۸
امروز چرخ را ز مه ما تحیریست
خورشید را ز غیرت رویش تغیریست
صبح وجود را به جز این آفتاب نیست
بر ذره ذرهٔ وحدت حسنش مقرریست
اما بدان سبب که به هر شام و هر صبوح
اشکال نو نماید گویی که دیگریست
اشکال نو به نو چو مناقض نمایدت
اندر مناقضات خلافی مستریست
در تو چو جنگ باشد گویی دو لشکر است
در تو چو جنگ نبود دانی که لشکریست
اندر خلیل لطف بد آتش نمود آب
نمرود قهر بود بر او آب آذریست
گرگی نمود یوسف در چشم حاسدان
پنهان شد آنک خوب و شکرلب برادریست
این دست خود همی برد از عشق روی او
وان قصد جانش کرده که بس زشت و منکریست
آن پرده از نمد نبود از حسد بود
زان پرده دوست را منگر زشت منظریست
دیویست نفس تو که حسد جزو وصف اوست
تا کل او چگونه قبیحی و مقذریست
آن مار زشت را تو کنون شیر میدهی
نک اژدها شود که به طبع آدمی خوریست
ای برق اژدهاکش از آسمان فضل
برتاب و برکشش که از او روح مضطریست
بی حرف شو چو دل اگرت صدر آرزوست
کز گفت این زبانت چو خواهنده بر دریست
غزل شمارهٔ ۴۵۷: ای چنگ پردههای سپاهانم آرزوستغزل شمارهٔ ۴۵۹: ای مردهای که در تو ز جان هیچ بوی نیست
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
امروز چرخ را ز مه ما تحیریست
خورشید را ز غیرت رویش تغیریست
هوش مصنوعی: امروز درخشش آسمان به خاطر وجود ما پر از حیرت است و خورشید به عشق و زیبایی چهرهاش دچار تغییر و تحول شده است.
صبح وجود را به جز این آفتاب نیست
بر ذره ذرهٔ وحدت حسنش مقرریست
هوش مصنوعی: صبح وجود فقط با این آفتاب روشن میشود و بر هر ذره از وجودش، زیبایی و وحدت او مشخص و معین است.
اما بدان سبب که به هر شام و هر صبوح
اشکال نو نماید گویی که دیگریست
هوش مصنوعی: هر شب و هر صبح، تغییرات جدیدی در او رخ میدهد که به نظر میرسد او فردی متفاوت و جدید است.
اشکال نو به نو چو مناقض نمایدت
اندر مناقضات خلافی مستریست
هوش مصنوعی: وقتی خلافها و تضادهای مختلفی در وجود تو نمایان میشود، نشاندهنده این است که در این تناقضات، یک حقیقت عمیقتری وجود دارد که باید به آن توجه کرد.
در تو چو جنگ باشد گویی دو لشکر است
در تو چو جنگ نبود دانی که لشکریست
هوش مصنوعی: وقتی در وجود تو درگیری و جنگی وجود دارد، گویی که دو گروه متخاصم در درونت به جنگ مشغولند. اما وقتی خبری از این جنگ در درونت نیست، متوجه میشوی که همان گروهها در واقع جزئی از وجود تو هستند.
اندر خلیل لطف بد آتش نمود آب
نمرود قهر بود بر او آب آذریست
هوش مصنوعی: در داستانی که در آن خلیل (ابراهیم) با آتش مواجه میشود، آبی که به او داده میشود به شدت قهر و غضب نمرود (پادشاه وقت) را تحت تأثیر قرار میدهد. در واقع، خلیل با لطفی خاص به آتش روا میدارد که موجب تغییر حالتی در آن میشود، به طوری که آب آذری، که نشانهای از رحمت و آرامش است، ارائه میگردد.
گرگی نمود یوسف در چشم حاسدان
پنهان شد آنک خوب و شکرلب برادریست
هوش مصنوعی: یوسف در نظر حسودان به شکل گرگی ظاهر شد، در حالی که او برادری زیبا و شیرینلب است که مخفی شده است.
این دست خود همی برد از عشق روی او
وان قصد جانش کرده که بس زشت و منکریست
هوش مصنوعی: این دست من به خاطر عشق به آن چهره زیبا مشغول است، و این خودکشی که در نظر دارم، عملی بسیار زشت و ناپسند است.
آن پرده از نمد نبود از حسد بود
زان پرده دوست را منگر زشت منظریست
هوش مصنوعی: پردهای که به خاطر حسادت کشیده شده، نشانهای از نمد نیست. به خاطر همین پرده، نباید به ظاهر ناپسند دوست توجه کرد.
دیویست نفس تو که حسد جزو وصف اوست
تا کل او چگونه قبیحی و مقذریست
هوش مصنوعی: نفس تو به گونهای است که حسد جزو ویژگیهای آن به حساب میآید. بنابراین، اگر بخواهیم به کل آن نگاه کنیم، میتوانیم بگوییم که چقدر زشت و ناپسند است.
آن مار زشت را تو کنون شیر میدهی
نک اژدها شود که به طبع آدمی خوریست
هوش مصنوعی: تو اکنون آن موجود زشت را پرورش میدهی تا به صورت یک اژدها درآید، که به طبیعتش آدمخواری است.
ای برق اژدهاکش از آسمان فضل
برتاب و برکشش که از او روح مضطریست
هوش مصنوعی: ای برق اژدهاکش از آسمان، لطف و رحمت خود را نازل کن و آن را به اینجا بفرست، زیرا که از او، روحی بیقرار و نگران نیاز دارد.
بی حرف شو چو دل اگرت صدر آرزوست
کز گفت این زبانت چو خواهنده بر دریست
هوش مصنوعی: اگر دل تو پر از آرزوست، باید خاموش باشی و بیصدا. چون صحبت کردن مانند دری است که به خواستههایت دسترسی ندارد.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۴۵۸ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
1396/07/22 16:10
نادر..
صبح وجود را به جز این آفتاب نیست
"بر ذره ذره وحدت حسنش مقرریست"
اما بدان سبب که به هر شام و هر صبوح
اشکال نو نماید، گویی که دیگریست..