غزل شمارهٔ ۴۴۸
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۴۴۸ به خوانش عندلیب
حاشیه ها
سلام
به نظر می رسد بعضی ابیات به اغلاط و افتادگی و مشکلات وزنی دچار است فی المثل:
بیت4: هر کس که دید چهره او «پس» نشد خراب
بیت 5: هر مومنی که زآتش او با خبر «نبود»
مصرع اول بیت چهارم بعد از "او" نباید "و" اضافه بشه؟
بنا به خوانش دکتر عبدالکریم سروش از این غزل،در بیت چهارم نسخه گنجور همانطور که خانوم غزل در کامنتی ذکر کردند یک واو کم است.
"هر کس که دید چهره ی او و نشد خراب"
در مورد بیت 5 که آقای سید امیر اشکال گرفتند، شکل درست همین "بود" است که احتمالا چون ایشان bovad را boodخوانده اند اشکال وزنی پیش آمده.
هر چند با "نبود" معنای بیت قابل فهم تر است...
دوستان ، این غزل مولوی را بخوانید ،تا به ناتوانی او در غزل پی ببرید .
هم اشتباه وزنی دارد ، هم تعبیر ناموزون
حسین جان،
مشت در دیوان اشعار شاعران لزوماً نمونه خروار نیست. معمولاً دیوان اشعار شعرای بزرگ ما از توزیع نرمال پیروی میکنه، درصد کمی شعر ضعیف و درصد کمی شعر فوق العاده و بی نظیر و بیشترین درصد رو کارهای خوب یا متوسط به لحاظ فنی تشکیل میدن و برآیند همه این اشعار، عیار شاعر رو نمایان میکنه و نه تمرکز بر یک شعر از اون درصد اندک اشعار ضعیف. اما این چند بیت از سرآغاز دفتر پنجم رو حتماً بخونید و البته بفهمید:
مادح خورشید مداح خودست
که دو چشمم روشن و نامرمدست
ذم خورشید جهان ذم خودست
که دو چشمم کور و تاریک و بدست
تو ببخشا بر کسی کاندر جهان
شد حسود آفتاب کامران
تاندش پوشید هیچ از دیدهها؟
وز طراوت دادن پوسیدهها؟
یا ز نور بیحدش تانند کاست؟
یا به دفع جاه او تانند خاست؟
با احترام
... جان
راست میگویی شاعران را و هر کس را باید در کل قضاوت کرد .
ذمی در کار نیست ، چشم من هم چندان کور نیست
آنجا که عالیست می گویم و آنجا که ناقص است را ،
آنان که مرید مولانا هستند ، نوش جانشان ،
این ناچیز میانه ی خوشی با هذیان گویان ندارم ، در هپروت و اوهام غرقه نمی شوم .
زنده باشید
حسین جان، دوست من
میونه خوبی با یه شاعر نداشتن یه چیزه و نظر دادن با معیارهای نادرست در مورد همون شاعر یه چیز دیگه. اینکه به هر دلیلی با ایشون میونه خوبی ندارین به خودتون مربوطه و کاملا شخصیه و معیار درستی برای نقد فنی نیست. اما این غزل مولوی رو بخونید تا به ناتوانی او در غزل پی ببرید، که شما فرمودید رسیدن از جزء به کل هست که خودتون هم در نظر اخیرتون رد کردید و موضوع مورد بحث من هم همین بود.
با احترام
و البته حسین جان
چه شگفت انگیزه که من بیشترین نظرات شمارو در مورد اشعار همین مولوی هذیان گوی هپروتی که میونه خوبی باهاش ندارین میبینم!!!!
من جای شما بودم انقد خودمو با خوندن اشعاری که ازشون بدم میاد آزار نمیدادم.
...جان
ابداً آزاری در کار نیست ، نقد است، وقتی غزلی سست به نظرم می آید می گویم ، وقتی قویست لذت می برم ،
آری، با اوهام و هپروت گویی مولوی میانه ای ندارم ، ولی دلیلی نمی بینم که از اشعار او صرفنظر کنم ، من شاملو راهم می خوانم ولی او را در صدر نمی بینم ، مولوی را از نظر پندار ، بالا نشین و از لحاظ قدرت شاعری
نه چندان قوی می دانم ،
از خواندن هیچ موضوعی بدم نمی آید .
ممنونم که مرا می خوانی، ولی اگر با نظراتم موافق نیستی همان پیشنهاد شما بهتر است ، تا آزاری نبینی
زنده باشید
مه فشاند نور و سگ وع وع کند
حسین 1 جان! شما هم در مورد مولوی نظر بده چه اشکالی دارد آنکه دنبال قیل و قال است و زبان مولوی را نمیفهمد نظرش را ابراز کند!
جای مه در این گفتگوی دوستانه خالی است
آفتاب حقیقت خویش مه می خواند؟؟
حسین عزیز
دقیقا یعنی چی که مولوی رو از نظر پندار بالانشین می دونید؟
مگه نمیگید هذیون میگه؟ بعد چجوری هذیون گو به لحاظ پندار بالانشین میشه؟
و نکته دوم اینکه چطور میشه با اوهام مولوی ارتباط برقرار نمیکنید ولی از شعراشم صرف نظر نمیکنید؟ محتوای اشعارش که همون اوهامه که باهاش میونه خوبی ندارین. به لحاظ فن شعر هم که به عقیده شما ضعیفه. پس اشعار مولوی نه فرم قابل توجهی برای شما داره و نه محتوای جذابی. پس چطوره که میتونید با اشعارش ارتباط برقرار کنید؟
ممنون میشم این دوتا مسئله رو برام حل کنید.
...جان
شب زنده دار عزیز
سپاس از اینکه نیمه شب هم از پیام به این کمترین غافل نشدی.
کوتاه سخن
نوشتم : هر نوشته ای را میخوانم ، که گاه عدو شود سبب خیر ،
منکر تفکر خوب مولانا در بعضی امور نیستم.
ولی آنجا که به خرافات مذهبی گرایش دارد ، مرا دور می کند و خود را در نظرم بی اعتبار .
زمانی که از استن حنانه سخن می گوید به عقل او شک می کنم .
بدین معنا که با بعضی عقایدش مخالفم ، که اوهام است
و با بعضی موافقم که حقیقت است و راهنما .
زنده باشید
دوست گرامی این نظر شماست که خرافات و دور از عقل
چون با اعتقاد و باور شما یکی نیست ، جناب مولانا رو که آوازه جهانی دارد و کتاب مثنوی معنوی مولوی در سالهای گذشته در آمریکا جزو ۱۰ کتاب پر فروش شده ، متهم به بی عقلی و خرافه گویی می کنید ، مثل افرادی که برداشت سلیقه ای از دین و مذهب دارند ، تا جایی که دین با منافع و رفتار یا سلیقه شون منافاتی ندارد مشکلی ندارند و جایی که به نفع شون نیست یا هزینه و زحمت داره موافق نیستند مثل داستان مهریه و حجاب ، نه عزیز مولانا انسانی خردمند و اهل مطالعه بوده و این داستان ستون حنانه هم محتمل سند تاریخی داشته یا از بزرگان و عالمان مورد وثوق نقل قول شده و به مولانا رسیده تا با هنر و فن شعر به مخاطب خود درس و پندی بیاموزد و مولانا در مثنوی معنوی بیشتر از قرآن و احادیث بهره برده همچون بوستان سعدی ، اما در همین سال ۲۰۲۳ میلادی و قرن پانزدهم هجری قمری در استانبول ترکیه خرقه منتسب به پیامبر ( ص ) برای مدتی به نمایش می گذارند در ماه رمضان و صف های طولانی تشکیل میشه برای مشاهده و بر اساس روایات و گزارش های تاریخی حالا شاید از نظر شما و برخی افراد که اطلاع ندارند ، یا باور و اعتقادی به دین و مذهب ندارند خرافات بدانند و چنین نظری داشته باشند و به افرادی که باور و اعتقاد دارند برچسب بی عقلی بزنند !!
برای شما بهتر است به چیزهای دیگری شک کنید تا عقل جناب مولانا که تا ابد نام و یادش با خلق چنین آثاری ، زنده و جاودانه خواهد ماند بخصوص برای انسان های فرهیخته و عمیق اهل مطالعه و تفکر
حسین جان
متاسفانه قانع نشدم. اساس آثار مولانا رو همون تفکراتی تشکیل میده که شما باهاشون مخالفید و البته من بین خرافات مذهبی و عقاید مولانا تفاوت بسیاری قائلم. به هر حال ترجیح میدم بیشتر از این به این گفتگو ادامه ندم چون به نظرم به بن بست رسیده. ممنون از شما.
نزد جلال دین شمس یا شاه عشق که انسانی حقیقی و واقعی است بر تر از موجود بهشتی و روح و ماه و پری است و در این غزل
حتی روح القدس که فرستاده ویژه خداوند است و موجودی است که به واسطه او عیسی مسیح میشود و روح خدا میگردد را نیز در برابر او متاعی محقّر و کوچک میشمارد
و این همه نیست به جز یک چیز و آن این است که معشوق او که ویژگی انسانی را داراست هر روز بالا تر و درخشان تر از دیروز است بطوری که اگر مقایسه شود انگار دیروز قهر بوده و امروز لطف مطلق است
این کشف عظیم ویژه عرفان و فرهنگ جلال دین و شمس است که همانا کشف خود انسان است که میتواند هر روز بهتر و والا تر از دیروز باشد
این خاصیت در هیچ موجودی نیست چه روح چه پری چه روح خدا یا هر نامی دیگر بر آن نهاده شود
این ویژگی نو شدن و نوروزی کردن که بن مایه فرهنگی ایرانی نیز دارد تنها در انسان یافت میشود که هر روز حرفی نو و برتر بر داستان خود میافزاید و عشقی آتشین تر را تجربه میکند و برترین در هستی است
کاین قصه پرآتش از حرف برترست