اطلاعات
وزن: مفتعلن مفتعلن مفتعلن مفتعلن (رجز مثمن مطوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
کاهل و ناداشت بدم کام درآورد مرا
طوطی اندیشه او همچو شکر خورد مرا
هوش مصنوعی: کسانی که تنبل و بیتوجه به اهدافشان هستند، گاهی باعث میشوند که من هم مانند آنان دچار آفت و آسیب شوم. اندیشه آنها برای من مانند چیزی شیرین و خوشایند است که مرا به سمت بیعملی و سردرگمی میکشاند.
تابش خورشید ازل پرورش جان و جهان
بر صفت گل به شکر پخت و بپرورد مرا
هوش مصنوعی: نور خورشید که از ابتدا بر جهان میتابد، به رشد و پرورش روح و وجود ما کمک کرده و مانند گلی شکفته است که به لطف شکر از آن ساخته میشود و بهخصوص در پرورش من نقش داشته است.
گفتم ای چرخ فلک مرد جفای تو نیم
گفت زبون یافت مگر ای سره این مرد مرا
هوش مصنوعی: به چرخ گردان گفتم، ای کسی که بر من ظلم میکنی، آیا این ظلم را از زبان دیگران شنیدی؟ آیا نمیدانی که من این مرد را میشناسم؟
ای شه شطرنج فلک مات مرا برد تو را
ای ملک آن تخت تو را تخته این نرد مرا
هوش مصنوعی: ای پادشاهی که در بازی شطرنج زندگی، من در مقابل تو شکست خوردم، تو که بر تخت خود نشستهای، اما من در این بازی، مهرهام بر زمین است.
تشنه و مستسقی تو گشتهام ای بحر چنانک
بحر محیط ار بخورم باشد درخورد مرا
هوش مصنوعی: من به شدت نیازمند و گرسنهام، ای دریا، مانند دریا که اگر از آن بنوشم، به اندازهام خواهد بود.
حسن غریب تو مرا کرد غریب دو جهان
فردی تو چون نکند از همگان فرد مرا
هوش مصنوعی: زیبایی نادیدهات مرا در این جهان تنها و غریب کرده است. آیا تو که در میان همه افراد، یکتایی، بر من توجهی نمیکنی؟
رفتم هنگام خزان سوی رزان دست گزان
نوحه گر هجر تو شد هر ورق زرد مرا
هوش مصنوعی: در فصل پاییز به سمت رزان رفتم و دستم را به دلتنگی کشیدم. هر برگ زردی که میبینم، یادآور غم دوری توست.
فتنه عشاق کند آن رخ چون روز تو را
شهره آفاق کند این دل شبگرد مرا
هوش مصنوعی: این چهره زیبا و درخشان تو، دل عاشقان را به شدت به تحرک وامیدارد و در تمام جهان، شهرت و محبوبیت میآفریند؛ همانطور که این دل بیقرار من در شبها سرگردان است.
راست چو شقه علمت رقص کنانم ز هوا
بال مرا بازگشا خوش خوش و منورد مرا
هوش مصنوعی: پرچم علم و معرفت، مانند پرچم برافراشتهای در هوا، مرا به رقص درآورده است. بالهایم را باز کن تا به سوی آسمان پرواز کنم و خوشحال و خوشبخت باشم.
صبح دم سرد زند از پی خورشید زند
از پی خورشید تو است این نفس سرد مرا
هوش مصنوعی: در صبح زود، این نفس سرد من به دنبال خورشید میرود، که نشان از آرزویی برای گرما و روشنایی دارد.
جزو ز جزوی چو برید از تن تو درد کند
جزو من از کل ببرد چون نبود درد مرا
هوش مصنوعی: وقتی که جزئی از وجود تو جدا شود، همواره دردی احساس میشود. اما اگر من هم از کل جدا شوم، چون دردی ندارم، این جدایی برای من مشکلی نخواهد بود.
بنده آنم که مرا بیگنه آزرده کند
چون صفتی دارد از آن مه که بیازرد مرا
هوش مصنوعی: من آن کسی هستم که اگر بیگناه هم مرا بیازارد، تحمل میکنم؛ زیرا او ویژگیهایی دارد که مرا به یاد آن ماه میاندازد، به گونهای که میتواند قلبم را شگفتزده کند.
هر کسکی را هوسی قسم قضا و قدر است
عشق وی آورد قضا هدیه ره آورد مرا
هوش مصنوعی: هر شخصی که به چیزی دل ببندد، این دلباختگی و عشق او نتیجه سرنوشت و تقدیر است و عشق او به عنوان یک هدیه از سوی سرنوشت برای او میآید.
اسب سخن بیش مران در ره جان گرد مکن
گرچه که خود سرمه جان آمد آن گرد مرا
هوش مصنوعی: اسب را به جلو نران و در مسیر جان خود به خطر نینداز. هرچند که آنچه برای من ارزشمند است، خود را به صورت سرمهای در جان من نشان میدهد.
حاشیه ها
ناداشت یعنی کسی که چیزی ندارد وافزون بر اینکه چیزی ندارد هیچ صفت خوبی هم ندارد میشود آنرا به جای اصطلاح بی همه چیز به کار برد .به نظر خوش نما تر هم می آید
دست گزان هم زیباست و برای رساندن تعجب به کار میرود به جای از فرط تعجب میتوان دست گزان یا انگشت گزان و یا اصلا انگشت به دهان را به کار برد
خیزید و خز آرید که هنگام خزان است
باد خنک از جانب خوارزم وزان است
آن برگ رزان بین که بر آن شاخ رزان است
گویی به مثل پیرهن رنگرزان است
دهقان به تعجب سر انگشت گزان است
کاندر چمن و باغ نه گل ماند و نه گلزار
منوچهری
کاندر چمن و باغ نه گل ماند و نه گلنار
جزو من از کل ببرد
چون نبود درد مرا..
مطلع این غزل... کار در اورد مرا. در اینجا کام در اورد مرا نوشته شده
1400/09/19 19:12
محمد حسن ارجمندی
در این بیت
حسن غریب تو مرا کرد غریب دو جهان................فردی تو چون نکند از همگان فرد مرا
دو جناس تام دارد، غریب اول به معنی شگفتانگیز و غریب دوم به معنی تنهامانده و بیآشنا است.
فرد اول به معنی یگانه و بیهمتا بودن و فرد دوم به معنی تنها بودن است.
1400/09/19 19:12
محمد حسن ارجمندی
مصراع «فتنه عشاق کند آن رخ چون روز تو را» در واقع چنین است: «آن رخ چون روز، تو را فتنة عشاق کند.»
یعنی روی زیبا و روشن تو مایة آزمایش و پختگی عاشقان است.
1401/10/22 14:12
مهدی تنها
از دوستانی که این اشعار را به طور صوتی ضبط و ارسال کرده اند بسیار سپاسگذارم
غزل بسیار زیبا و جانانه و هنرمندانه در وصف شمس تبریز و آشنایی و جدایی اش با جلالدین که چگونه هم او را و خود را چون پرچم در جهان به رخس و افراختگی درآورد و نیرومندی و توان شمس در برگزیدن و دگرگون ساختن و پرورش کسی چون جلالدین را میرساند