غزل شمارهٔ ۴۱۲
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۴۱۲ به خوانش پریسا یزدانیان
غزل شمارهٔ ۴۱۲ به خوانش احسان هومان
غزل شمارهٔ ۴۱۲ به خوانش محسن لیلهکوهی
غزل شمارهٔ ۴۱۲ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
آهنگ ها
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
حاشیه ها
علیرضا افتخاری دو بیت نخست این غزل را به دلنشین ترین صورت اجرا کرده است.
هژیر جان این را که دیگه فوق العاده عالی خوانده ای
ﺳﻼﻡ. ﺷﻜﻴﺒﺎ ﻫﺴﺘﻢ ﺳﺎﻛﻦ اﻣﺮﻳﻜﺎ. ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺑﻪ ﺷﻌﺮ ﻋﻼﻗﻪ ﺩاﺭﻡ ﻣﺘﺎﺳﻔﺎﻧﻪ ﺑﺎﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ اﻳﻨﻜﻪ ﺭﺷﺘﻪ اﻡ ﺗﺠﺮﺑﻲ ﺑﻮﺩﻩ و ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻢ ﺗﺠﺮﺑﻲ ﻳﺎ ﺭﻳﺎﺿﻲ ﺑﻮﺩه اﻧﺪ , ﻫﻴﭻ اﺯ ﺷﻌﺮﻭ ﺗﻔﺴﻴﺮ ﻧﻤﻴﺪاﺩﻧﺪ. و ﻣﻦ ﺑﺮاﻱ ﺗﻔﺴﻴﺮ ﻫﺮﺷﻌﺮ ﺳﺎﻋﺘﻬﺎ ﺑﺎﻳﺪ ﺩﺭﺳﺎﻳﺘﻬﺎﻱ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺑﺎﺷﻢ. ﻟﻂﻔﺎ ﺭاﻫﻨﻤﺎﻳﻲ اﻡ ﻛﻨﻴﺪ. ﺳﭙﺎﺳﮕﺰاﺭﻡ.
دل خست کجاست یعنی چی؟ به نظرم خسته چندان معنی نمیده
منم برام سوال هست، دل خست کجاست به چه معناست؟
خستن یعنی زخمی کردن
مجروح کردن
به نظر با سکون لام باید خوانده شود
جناب شمس ،
زن یا مرد بودن حقیر برای سرکار یا دیگر دوستان که ممکن است دیدگاه های گاه گاهی مرا بخوانند چیزی را
عوض نمی کند، مگر که بخواهید مرا به عنوانی بخوانید
که در آن صورت :
مرا مپرس که چونی، به هر صفت که تو خواهی
مرا مگو که چه نامی، به هر لقب که تو خوانی
و در همین غزل شاه بیتی است که دریغم آمد شما را یاد آور نشوم
بر آتش تو نشستیم و دود شوق بر آمد
تو ساعتی ننشستی که آتشی بنشانی
الاحقر دوستدار
سلام
معنی مصرع دوم از بیت اول چیه دقیقا؟؟؟
نوید گرامی
و آنک بیرون کند از جان و دلم دست کجاست
گویا میگوید ، کجاست آن که کاری کند تا از جان و دلم دست بردارم .
مانا باشید
نوید عزیز!
من هم درپی معنی این مصراع هستم. حداقل نتایج جستجویم را میتوانم بدون تضمین در اختیارت بگذارم. به شهادت فرهنگ دهخدا "دست بیرون کردن" به معنای دست قطع کردن است.شمربن ذی الجوشن سر حسین بیرون کرد و عبیداﷲبن زیاد آن سر وی با زنان و کودکان خرد اسیر کرد و بشام فرستاد. (تاریخ سیستان ). لیث بن فضل او را بگرفت و دست و پای او بیرون کرد. (تاریخ سیستان ).
- بیرون کردن پوست ؛ سلخ . کندن پوست . باز کردن پوست . جدا کردن پوست از اندام و من اینطور میفهمم که: کو آن کس که دست دشمن مرا که قصد جان و دل مرا کرده است قطع کند؟ امید دارم کمکی شده باشد.
به معنای استعاری دست از آستین بیرون زدن، کوتاهی پیراهن، رسوایی و بی ابرویی هم توجه کنین
اساتید گرانقدر،
با اینکه سعی و خدمت شما به ادبیات فارسی را بسیار گرامی و قابل ستایش میدانم، اما دنیایی که من و هدایت و گلستان در آن هستیم، دنیای پیچیدگی در محتوی و سادگی در متن است. به همین دلیل است که من در جایی میگویم:
من خواب دیده ام که کسی می آید
کسی که مثل هیچ کس نیست
کسی می اید
کسی می اید
کسی که در دلش با ماست، در نفس اش با ماست،
در صدایش با ماست
دوستدار شما خوبان
فروغ
سلام.
متأسفانه افراد سبک همیشه همه جا وجود دارند و دیده می شوند، از جمله متأسفانه در سایت ادبی گنجور.
این افراد سبک و جلفی که می آیند این جا لودگی می کنند، احتمال می رود همان هایی هستند که روی کتیبه ها و آثار تاریخی، با چاقو حکاکی کرده و مزه پرانی های بی مزه ی مسخره می کنند. این که ربطش چه بود را آنان که می فهمند، خواهند فهمید.
از گنجور قطعا انتظار می رود که بر سایت، درست نظارت داشته باشد و به امان مردم رهایش نکند. چه وضعی است؟ یک شخص فرنگی اگر بخواهد برای یادگاری زبان فارسی به سایت گنجور که یک سایت مطرح ادبی است رجوع کند، و با چنین کامنت هایی مواجه شود، چه خواهد شد؟ آبروریزیست. گنجور باید بر سایتش نظارت داشته باشد. این طوری که نمی شود. بی نظارت و بی مدیر، فقط هم همان کامنت اول و دوم فوقش جواب داده می شود. گنجور سایت ضعیفی است. باید بیش تر رویش کار کنید. خیلی جا دارد هنوز. اگر یک نفر بیاید این جا ناسزا هم بگوید کسی ناظر نیست که پاکش کند و این، خیلی ناجور است. اهتمام کنید.
بزرگوار شما دیگه از غلط های تایپی به غلط های فاحش املایی در این شعر زیبا رسیدید
آنک یا "آن که"؟
آنکه در دیده عیان نیست ولی هست کجاست؟
-همای
درود.
جناب بهنام گرامی، آنک همان کوتاه شدهی آن که میباشد، اشتباه نوشتاری نیست.
لغتنامه دهخدا: آنک . (ضمیر + حرف ربط) مخفف آنکه
پایدار باشید.
بدرود.
سلام ،
خدا قوت
جان جان است اگر جای ندارد چه عحب
این که جا می طلبد در تن ما هست کجاست
ممنون میشم مفهوم این بیت رو لطف کنید
بانوی گرامی سلام
احتمالا پس از گذشت این مدت که از سوال شما میگذرد به پاسخ خود رسیده اید ولیکن در حد بضاعت توضیحی خدمتتان معروض میدارم :
عزیزم باز مثل همیشه بحث برسر جایگاه ویژه روح خداییست همان امانت الهی که کوهها وزمین وآسمانها از قبول آن سر باز زدند ولیکن انسان ظلوم جهول آن را پذیرفت اول باید تفاوت تن وجان را درک کنیم تن عبارت از کالبد خاکی ماست وجان همانست که به این کالبد اعتبار وحیات میبخشد فرق یک انسان زنده با یک میت بی جان فقط در بود ونبود روح است یا همان جان وگرنه ،از نظر ظاهری وفیزیکی میت با انسان قبل از فوت هیچ فرقی ندارد پس عزت ،اعتبار وشان انسانی هرکس صرفاً در روح اوست یا بهتر بگویم بخش نامیرای هر آدمی مولانای عزیز مثل همیشه دارد ما را به این تفکر وامیدارد که جان جان ما یا به عبارتی ماهیت ادامه حیات ما در وجود ماست ولی متاسفانه بدلیل تعلقات خاطر دنیوی ما ،جایگاهی ندارد واین چیز عجیبی نیست اگر با چشم بصیرت در رفتارو اعمال آدمیانی که در اطراف ما وجود دارند به دقت نگاه کنیم به این نتیجه خواهید رسید که اغلب ما فقط در هر روز که از خواب برمیخیزیم تا شبانگاه که دست از فعالیت برمیداریم بیشتر در فکر پرورش جسم وبقول استاد پرویزشهبازی کسب تایید دیگران در فربه کردن بعد فیزیکی خودمان هستیم ودر بعضی موارد از بعد اصلی خودمان وهمان جنبه روحانی خود غافلیم ودلیل اینکه خداوند ما را ظلوم وجهول گفته همین است که قدر این گوهر درونی واین بعد خدایی خود را نمیدانیم ودر قمار زندگی این گهر را مفت میبازیم وگوش به پند حکیم نمیدهیم که فرموده مفروش خویش ارزان که توبس گرانبهایی برای تصاحب مال بیشتر ،پست وسمت بالاتر وامکانات آسایشی مرفه تر و.... حاضر به هر معامله ای میشویم حاضر به پایمال کردن حق وحقوق دیگری میشویم در این میان جایگاه آن جان یا روح خدایی کجاست ؟آنکه مالک اصلی هویت ماست ولی متاسفانه جای ندارد خداوند در ایه 14 از سوره مبارکه ال عمران پیامی ارزنده به ما میدهد آنجا که فرموده : "مردم را حبّ شهوات نفسانی، از میل به زنها و فرزندان و همیانهایی از طلا و نقره و اسبهای نشان دار نیکو و چهارپایان و مزارع در نظر زیبا و دلفریب است، (لیکن) اینها متاع زندگانی (فانی) دنیاست و نزد خداست منزل بازگشت نیکو". اول آیه در معرفی مواهب دنیوی کلمه زین للناس را آورده بدین تعبیر که اینها را زینت داده ایم یعنی اینها اصل نیست طلا را کسی زینت نمیدهد بلکه سکه مسی را باآب طلا ،مطلا کرده وزینت میدهند صرفاً برای فریب دنیا پرستان .به امید آنکه هریک از ما بتوانیم روح خداییمان را در جایگاه واقعی خود قرار داده وقدر دان این موهبت الهی باشیم .در بیت آخر هم کلید را به ما داده ومیگوید تا از این عقل معاش نگذری به این جایگاه رفیع نخواهی رسید.
تو به روح بیزوالی ز درونه باجمالی
تو از آن ذوالجلالی تو ز پرتو خدایی
شاد وسرافراز باشی عزیز
هر دو بزرگواری که این شعر زیبای مولانا را دکلمه کردهاند تحت تاثیر دکلمه شاملو به غلط آنک را آنکه خوانده اند و در دو بیت هم واو اضافه گذاشتهاند! جالب است که شاملو در بروشور کاست این اجرا به غلطخوانی اشعار مولانا معترف بوده و ظاهرا پیش از آن اجرای پرغلط دیگری داشته و این نمونه که اکنون دشت همگان است را در جبران آن خطا دکلمه کرده؛ با ابن حال این اجرا نیز خالی از خطا نیست.
آنک به عنوان مخفف آنکه مقطیع شاعرانه مولانا در شروع هر بیت است و بدیهیات برای او ساده بود که جای «آنک»، «آنکه» بگذارد!
ایرج شهبازی:
دست از جان و دلِ کسی بیرون کردن: (کنایه) او را از خود تهی کردن و بر جای او قرار گرفتن. منِ او را به کناری زدن و همۀ وجود او را تسخیر و تصرّف کردن
سراسر این شعر، عشق بینهایت به محبوب را وصف میکند و رسیدن به محبوب حقیقی را در مستی عشق الهی و محو و بیخودی از خود، میداند. آنجا که عقل هم مست شود و از چون و چرا و برهان و دلیل برهد و با عشق یکی شود و فقط در راه معبود حقیقی فنا شود.
مولانا از شدت مستی در این شراب ربانی و عشق الهی، این معشوق ازلی و ابدی را درخواست میکند حال آنکه خود او با فنای خود به این معشوق رسیده است.
شعر بسیار عارفانه و الهی است.
سپاس.
سلام روز همگی بخیر اگر اجازه بفرمایید جوابی داشتم خدمت حضرت مولانا که با کسب اجازه از دوستان اینجا درج کنم
انکه بی باده کند جان مرا مست منم
ان هوایی که کشم از دل و جان دست کجاست
درود ...
جدا از زیبایی ، مفهوم اش با شعر مولانا گویی تغییر کرد ...
نمیدانم چرا مولانا جدا و این که شما گفتدید جدا ولی هر دو به دلم نشستند ؛ ولی نمیدانم چرا برای شما یک چیز دیگری ست ...
:-)
سلام به عزیزان فرهیخته.
برداشت حقیر از مصرع دوم بیت اول، از خود بیخود شدن است و به حالت رقص در آمدن جان و دل است.
مسلما رعایت موسیقی وقافیه وایجاد هم وزنی درقراردادن "دست" مقابل "مست" دلیل اول شکل گیری بیت اول است ومولوی دربند دقت انتقال معنی برای همه افرادنبوده است.اما مشخص است آن کسی که با سخن ومعنای وجود اورا مست و ازخودبیخود می کند درادامه ازجان ودل مولوی "دست بیرون می کند"یعنی رابطه اش را با جان ودل قطع می کند ویکسره حضور وهستی خدایی می شود.
فضای غزل تحت تاثیر "آن کسی"یا انک هست واو کسی نیست جز مصاحب خداگونه ای همانند شمس تبریزی.
آن که جانها به سحرنعره زنانند از او :البته خود منشا هستی وخداست و شمس نیز چون انسانی خدایی است در قسمتهای دیگرغزل مخاطب مولوی است.
سلام
من رشته ام ادبیات نبوده ولی از کودکی شعر رو خوب میفهمیدیم و تا حدودی هم علاقه دارم.
در مصرع دوم بیت دوم:
و آنک سوگندِ من و توبهام اشکست کجاست
به نظرم این کلمه "اشکست" نادرسته، به نظرم کلمه "بشکست" درست باشه با توجه هم به کلمات قبلی و هم وزن شعر
البته پا تو کفش بزرگان ادب کردم
حتما اساتید اهل فن اگر خطا گفتم تصحیح خواهند کرد.
با تشکر از سایت خوب گنجور