غزل شمارهٔ ۴۱
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
حاشیه ها
بیت دوم این غزل جا افتاده است.
بر اساس نسخه فروزانفر، بیت دوم اینچنین است:
سوی دل ما بنگر کز هوس دیدن تو / نیست شد و سیر نشد از طلب و طال بقا
این شعر زیبا را آقای وحید تاج در
آلبوم: در عشق زنده باید
آهنگ : شمع جهان
بسیار زیبا اجرا و خوانده است.
بیت دوم و سوم با هم در بیت دوم ادغام و مختصر شده ....
سوی دل ما بنگر کز هوس دیدن تو
نیست شد و سیر نشد از طلب و طال بقا
دوش کجا بود مهت؟ خیمه وخیل و سپهت
دولت آن جا که در او حسن تو بگشاد قبا
به نظر میرسد این غزل در وصف بزرگی و شاید دربارة شمس تبریزی است، زیرا در بیت 5 او را سایة خدا معرفی میکند. این فرد همان است که از نبودن دوشینة او در حلقه یاران سخن میگوید. پس کسی است که مصاحب مولانا است پس به احتمال زیاد جناب شمس است.
در بیت
سایه نوری تو و ما جمله جهان سایه تو....................نور کی دیدست که او باشد از سایه جدا
او شمس را سایة خدا معرفی میکند. در ادامه دو گونه میتوان تعبیر کرد یا «ما و جمله جهان» برداست کرد یا جمله جهان را بدل ما فرض کرد. مولانا میگوید: تو سایة خدا و ما سایة تو هستیم و از آنجایی که سایه هستیاش برگرفته از نور است و از او جدا نیست، شمس را سایه و محو در خدا میداند.
مولانا در این بیت به موضوع سایه و نور پرداخته است.
سایه زده دست طلب سخت در آن نور عجب...............تا چو بکاهد بکشد نور خدایش به خدا
براساس این بیت، رابطة سایه با آنچه سایة آن است، چنان است که گویی دست نیاز(دست طلب) به سوی او دراز کرده است. صبحگاهان سایهها بلندند و هرچه به ظهر نزدیک میشوید سایه کوتاهتر میشود تا آنجا که در صلات ظهر، گویی سایه با سایهانداز یکی میشود. گویی در آن محو و با آن یکی میشود. در مصراع دوم مولانا میگوید وقتی سایه، کوتاه میشود گویی نور، سایه را به سوی خدا میکشاند.
البته غزل دشواری است.