گنجور

غزل شمارهٔ ۴۰۱

اندرآ ای مه که بی‌تو ماه را استاره نیست
تا خیالت درنیاید پای کوبان چاره نیست
چون خیالت بر که آید چشمه‌ها گردد روان
خود گرفتم کاین دل ما جز که و جز خاره نیست
آتش از سنگی روان شد آب از سنگی دگر
لعل شد سنگی دگر کز لطف تو آواره نیست
بارها لطف تو را من آزمودم ای لطیف
مرده را تو زنده کردی بارها یک باره نیست
ابر رحمت هر سحر گر می‌ببارد آن ز تست
وین دل گریان من جز کودک گهواره نیست
همچو کوه طور از غم این دلم صدپاره شد
لیک اندر دست من زان پاره‌ها یک پاره نیست
آهن برهان موسی بر دل چون سنگ زد
تا جهد استاره‌ای کز ابر یک استاره نیست

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اندرآ ای مه که بی‌تو ماه را استاره نیست
تا خیالت درنیاید پای کوبان چاره نیست
هوش مصنوعی: بیا ای ماه که بدون تو نور ماه دیگر هیچ ارزشی ندارد. تا زمانی که تصویر تو در ذهنم نیاید، نمی‌توانم برای خودم راه حلی پیدا کنم.
چون خیالت بر که آید چشمه‌ها گردد روان
خود گرفتم کاین دل ما جز که و جز خاره نیست
هوش مصنوعی: زمانی که یاد تو به ذهنم می‌آید، احساساتی را در وجودم به راه می‌اندازد. اما دریافته‌ام که دل من تنها از درد و رنج پر شده است.
آتش از سنگی روان شد آب از سنگی دگر
لعل شد سنگی دگر کز لطف تو آواره نیست
هوش مصنوعی: آتش از یک سنگ به حرکت درآمد و آب از سنگی دیگر به وجود آمد. سنگ سومی هم هست که به خاطر لطف و محبت تو، در حال آوارگی و بی‌قراری نیست.
بارها لطف تو را من آزمودم ای لطیف
مرده را تو زنده کردی بارها یک باره نیست
هوش مصنوعی: من بارها مهربانی و لطفت را امتحان کرده‌ام، ای کسی که مرده‌ها را زنده می‌کنی، این کار تو بارها و بارها تکرار شده است و فقط یک بار نبوده.
ابر رحمت هر سحر گر می‌ببارد آن ز تست
وین دل گریان من جز کودک گهواره نیست
هوش مصنوعی: هر صبح که باران رحمت می‌بارد، این از لطف توست و دل گریان من همچون کودکی در گهواره است که به محبت و آرامش نیاز دارد.
همچو کوه طور از غم این دلم صدپاره شد
لیک اندر دست من زان پاره‌ها یک پاره نیست
هوش مصنوعی: دل من از غم به اندازه کوه طور متلاشی شده است، اما در دستان من هیچ‌یک از این تکه‌ها نیست.
آهن برهان موسی بر دل چون سنگ زد
تا جهد استاره‌ای کز ابر یک استاره نیست
هوش مصنوعی: این شعر به تصویر کشیدن یک حالت عمیق و متفکرانه است. در آن، آهن و سنگ به عنوان سمبل‌هایی از سختی و استقامت معرفی شده‌اند. آهن، که بر دل حقیقی موسی اثر می‌گذارد، نشان‌دهنده‌ی قدرت و چالش‌های درونی است. گویا بیان می‌کند که تا زمانی که تلاش و کوشش وجود دارد، حتی سخت‌ترین موانع نیز می‌توانند شکسته شوند و نتیجه‌ای درخشان حاصل شود. در نهایت، اشاره به این نکته دارد که در زمان‌هایی که آسمان اوج می‌گیرد و ابرهای تیره پراکنده می‌شوند، و در این میان یک ستاره درخشان ظهور می‌کند که بیانگر امید و روشنایی است.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۴۰۱ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۴۰۱ به خوانش نازنین بازیان

حاشیه ها

1401/07/04 15:10
,,شاهرخ کاظمی

سلام

ماه خداونده. وستارها فکر همانیده

ما به به دنیای مادی است

ما روی, خودمان کار, کنیم وبه هیچ

چیزی, در, دنیای مادی هویت ندیم

ومرکزمان را عدم کنیم از لطف خداوند

دل سنگ ما تبدیل به گوهر می, شود

وقتی به بینهایت او وصل بشیم

دائم. خیر برکت بر سر ما می بارد

وجاویدان بودن خودمان را می بینیم